در دههی هفتاد در اتاق يكى از معاونين استاندار بودم .
گزارش يک نظرسنجى را كه انجام داده بوديم به ايشان میدادم . بعداز اينكه خلاصهاى از نتايج نظرسنجى را به ايشان گفتم، صحبت از علم و دانش و جامعه شناسى و علوم سياسى شد؛ مابين همين صحبتها جناب معاون استاندار گفت: فلانى! من هم در مقطع كارشناسى ارشد در دانشگاه در حال درس خواندن هستم ولى اصلا وقت نمیكنم كلاسها را شركت كنم…
آن روز گذشت و بعدها من در يک جلسهاى تصادفا يكى از مسئولين دانشگاهى كه آقاى معاون در آن دانشگاه درس مىخواند را ديدم و او گفت: ترم هاى اين آقا ( آقاى معاون) زود تمام شود و ما راحت شویم!
پرسيدم چطور مگه؟
گفت: كلاسها را كه اصلا شرکت نمیکند و موقع امتحان هم فقط روی ورقه اسمش را مىنويسد و چند جملهی بى ربط و اساتيد خودشان نمره میدهند به ايشان!
آن معاون بعدها از استان ما رفت به استانی ديگر و در آنجا دكتراى خودش را هم گرفت!
فاجعهاى در كشور شكل گرفت كه هيچ نمیتوان ناميدش جز پوچسازى نهاد دانش!
اغلب مديران كه در دهه ی ٦٠ در فرايندهاى ايدئولوژيک و انقلابى به مناصب مديريتى رسيده بودند از دهه ی٧٠ به بعد با توجه به رويكرد توسعهاى پس از جنگ و نياز ساختار ديوان سالارى به تكنوكراتها مجبور شدند به سوى دانشگاه سرازير شوند و طبقه اى از مديران پس از جنگ شكل گرفت كه مشروعيت ايدئولوژيك داشتند، سوابق جبهه داشتند و فقط نياز به هويت علمى داشتند تا در ساختار مديريتى پايدار بمانند!
پايدار سازى اين طبقه در ساختار هاى ديوان سالارى كشور از ناحيه ی مدارک و مدارج علمى و دانشگاهى ميسر می شد. از سوى ديگر اين مديران به دليل مشغله ی مديريتى اساسا فرصت حضور در کلاس نداشتند در نتيجه، عملا مراكز دانشگاهى براى آنان بيش از آنكه موجب دانش افزايى شود، نهاد مدرک سازى شد!
يك بار يكى از همين مديران عالى استان كه با من صادقانه حرف می زد گفت … اكثر اين مديران اگر مدرک دكترا يا فوق ليسانس شان را گم كنند و از آنها خواسته شود نيم ساعت به هر طريقى كه خودشان مىخواهند ( صحبت علمى بكنند يا يک ياداشت علمى ارايه دهند) اثبات كنند كه داراى مدرک دكترا هستند من قول می دهم حداكثر میتوانند اثبات كنند كه ديپلم دارند!
آن نماينده كه عاجز بود از درست خواندن اسم يک موزه، يک پرده از بيهوده زيستن ماست!
آری….
” به ساعت ها بگوييد بخوابند
بيهوده زيستن را
نيازى به شمارش نيست…”
نظرات بینندگان
تبعیض بی داد می کند
در دوسال متوالی 95 و 96 به عنوان رتبه برتر گرایش مدیریت آموزشی شانس استفاده از فرصت پذیرش در دکتری استعداد درخشان را داشتم اما اداره منطقه از دادن موافقت نامه خودداری کرد سال گذشته نیز با رتبه بسیار خوبی به مصاحبه دعوت شدم اما باز به سد محکمی به نام بخشنامه منع تحصیل برخورد کردم آیا این انصاف است یک فرهنگی در عین شایستگی از تحصیل بازماند بعد حضرات با آبروریزی چهره ما را تخریب نمایند؟