خدا مـی داند پاک ماندن در این کشـور چقدر دشـوار اسـت؛ باید خیـلی از محدودیـت ها را قبول کرده و با دقت و احتیاط زندگـی کرد و تا هزاران مثل من در راه آزادی فدا نشوند، میهن عزیزمان روی آزادی و استـقلال را نخـواهد دیـد. ( دکتر مصدق 1345 )
سال 1320 وقتی رضا شاه می رود، مردم و مجلس ملی که به اصطلاح دست چین هم شده بودند، نشان می دهند، اگر آزادی باشد می توانند هر کاری برای پیشرفت ایران انجام دهند. چون دیگر سایۀ دیکتاتور وجود نداشت. در دورۀ چهاردهم مجلس ملی نجات آذربایجان را رقم زد؛ چون دیکتاتور نبود. در دورۀ پانزدهم پایه های ملی شدن صنعت نفت ریخته شد؛ چون دیکتاتور نبود. در دورۀ شانزدهم صنایع نفت در سرتاسر ایران ملی شد؛ چون دیکتاتور نبود. با اینکه 80% جمعیت بیست میلیونی آن زمان در روستاها زندگی می کردند، بیمار، بی سواد، بی پول، بی دفاع ... اما از بیشتر دانشگاه دیده های فعلی آرمان گرا و آرمان خواه بودند.
سال 1328 در آستانۀ انتخابات دورۀ شانزدهم مجلس، دولت از انتخاب مخالفانش به شدت جلوگیری می کرد. دکتر محمد مصدق و یاران همفکر او که بعدها حزب جبهۀ ملی را تشکیل دادند در دربار متحصن شدند. بعضی از مطبوعات و روشنفکران و احزاب نیز اعتراض های شدیدی کردند. این اقدامات سبب کنار زدن ترکتازی دربار بر حاکمیت قانون شد.
در دورۀ شانزدهم مشروطه خواهانی وارد مجلس شدند و قرارداد گس – گلشائیان که به امضای نویل گَس مدیر عامل شرکت بریتیش پترولیوم و عباسقلی گلشائیان وزیر دارایی ایران رسیده بود را لغو کرده و قانون ملی شدن صنعت نفت را در اسفند 1329 تصویب کردند.
پس از ناتوانی و عجز نخست وزیرانِ شاه ( سپهبد رزم آرا، منصور و حسین علا ) در اردیبهشت 1330 دکتر محمد مصدق از جانب اکثریت مجلس به زمامداری دعوت شد. با اینکه شاه از این دعوت بسیار ناخرسند بود ولی مصدق آن را پذیرفت. با زمامداری او فضای سیاسی باز شد. احزاب و مطبوعات جان گرفته و حیات تازه یافتند. مطابق قانون مشروطه، شاه در چارچوب سلطنت قرار گرفت و حکومت به دست دولت افتاد.
مصدق کارش را بی هیچ لرزۀ دستی با اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و اصلاح قانون انتخابات آغاز کرد. از همان آغاز شیطنت های دربار به امید کسب حاکمیت بلامنازع انجام می گرفت. اما پس از چندی نا امید شدند و شاه در 30 تیر 1331 به پشتوانۀ انگلیس و امریکا به برکناری مصدق دست زد که با قیام عمومی مردمِ آگاه مواجه شد و عقب نشست. ولی ساکت نمانده و باز به پشتوانۀ انگلیس و امریکا سعی در ایجاد تفرقه و القا سوء ظن در حکومت کرد. شاه پای خود را از گلیمش درازتر کرده بود و بر خلاف قانون اساسی مشروطه به هر نیرنگی، خواهان حکومت بود و می دانیم وقتی به آن دست یازید، اختناقِ سیاسی و فساد و استبداد را حاکم کرد و عملاً قانون اساسی مشروطه را زیر پا نهاد.
بعد از طرح ناموفقِ برکناری مصدق در 30 تیر 1331 زمینه های طرح یک کودتا علیه دولت قانونی دکتر مصدق به رهبری ایادی انگلیس و امریکا با نام طرح چکمه که هنگام اجرا عملیات آژاکس خوانده شد، شروع به شکل گیری کرد. سالها بعد اسناد این عملیات شوم توسط عاملان بیگانۀ کودتا طی کتاب و مقالاتی منتشر شد و در سال 2017 مسیحی اسناد این فضاحت تقریباً بطور کامل از بایگانی سازمان جاسوسی امریکا (سیا) مشمول خروج شد.
آنهم به این فضاحت، آنهم به این کثافت از ابتدای واگن تا انتهای واگن (بهار)
تابستان 1332 مجلس به محاق تعطیلی رفته و در آستانۀ انتخابات هفدهم بود و عزل مصدق از طرف شاه توسط نخست وزیر قانونی مشروطه پذیرفته نشد. در 25 اَمرداد 1332 شاه از ترس بروز تظاهرات علیه مداخله های وی در حکومت، میهنش را ترک کرده و به خارج فرار کرد و مقدمات کودتا که پیش از این به حمایت انگلیس و رهبری امریکا شکل گرفته بود، در سه روز پایانی با صرف مبالغی پول به معدودی اوباشِ مزدور و مرتجعِ مدعی و کاسه لیسانِ دربار، با نوید مقام، دولت قانونی دکتر محمد مصدق را برانداختند.
زمام امور به دست مجریان مرئی کودتا که در رأس آنها فضل الله زاهدی بود، افتاد و شاه از پناهگاه خارجیش بازگشت. قانون مشروطه را زیر پا گذاشت و حکومت را ضمیمۀ سلطنت کرد. اختناق سیاسی و فساد و استبداد و در پی آن حبس و اعدام و تبعید مخالفان برقرار شد.
مصدق و یارانش به اتهام واهی سرکشی علیه شاه در بی دادگاه های نظامی به حبس و اعدام و تبعید محکوم شدند. برای یافتن جرم با همه ذره بین ها و دوربین ها در زندگی سیاسی و شخصی مصدق کنکاش کردند و هیچ نیافتند. اما استبداد خانۀ مصدق را تاراج کرد.
در بی دادگاه نظامی حکم زندان داد و پس از زندان در روستایی خانه نشینش کرد. حتی مجال و فرصتی برای دیدار همیشگی خانواده اش را به او نداد.
پس از درگذشت مصدق در 14 اسفند 1345 در هر دوره ای مأموران مانع از دیدار آرامگاه او شدند و عربده ای با عنوان امنیت را دست بر دهان اندیشمندان آرمان خواه و مشروطه خواه نهادند. چرا که آمرانشان و بعدها موافقان آمران از نام و یاد او وحشت دارند.
به راستی آنها نگران چه بوده و هستند اگر کارشان خلاف قانون و خواست ملت نبود؟ با اینکه 80% جمعیت بیست میلیونی آن زمان در روستاها زندگی می کردند، بیمار، بی سواد، بی پول، بی دفاع ... اما از بیشتر دانشگاه دیده های فعلی آرمان گرا و آرمان خواه بودند
امروز تاریخ گواه نتیجۀ اختناق سیاسی بعد از کودتا است که دکتر محمد مصدق در بی دادگاه نظامی به درستی گفت : « تسکین افکار عمومی با توقیف و تبعید و شدت عمل فراهم نمی شود و این چنین کارها نتیجۀ معکوس دارد. »
این سیاستمدار پیر بارها به شاه جوان که باید محرم کشور باشد تذکر و راه نشان داد ولی قول سعدی دربارۀ شاه مصداق داشت « یا چشم نمی بیند یا راه نمی داند » و نیز قول مولانا.
گفت از همه محرم تر خفاش بود کو عدوی آفتاب فاش بود
مسألۀ نفت هم به وسیلۀ علی امینی مطابق طرح امریکایی ها به شکل ایجاد یک کنسرسیوم و به نفع امریکا حل شد و از آن پس در همۀ امور عمدۀ کشور، امریکا بعنوان آقا بالا سر نقش ایفا کرد.
این شعر استاد شفیعی کدکنی همواره یاد و نام دکتر محمد مصدق را در ذهنم روشن می کند.
ترجیح می دهم که درختی باشم
در زیر تازیانۀ کولاک و آذرخش
با پویۀ شکفتن و گفتن
تا رام صخره ای
در ناز و در نوازش باران
خاموش از برای شنفتن.
منابع :
- « روزگاران تاریخ ایران از آغاز تا سقوط پهلوی » نوشتۀ دکتر عبدالحسین زرین کوب – انتشارات سخن – چاپ دوم 1379
- « مصدق از دیدگاه طالقانی » انتشارات قلم - چاپ دوم 1378
- « محاکمه و دفاع دکتر محمد مصدق »
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
اگر این سروران و ازادیخواهان دیوار را راست مینهادند تا ثریا راست میرفت
این روزهای ما پایه اش از قدیم دست این عزیزان بوده و ....
خیلی عالی بود .
با تشکر از مطلبتون .
خسته نباشید .