ما مردمی بودیم که بیش از دو هزار سال زیرلوای شاه ، شب را به صبح رساندیم تا اینکه چهل سال پیش که اتفاقا در همین ایام سال بود بود، برای اولین بار سر از چهار راه انقلاب در آوردیم. انگار فصل پائیز و زمستان که زمان خوبی برای انقلاب است ؛ چون مردم ما که اغلب کشاورزند، بیکارترند!
فارغ از شوخی اما انقلاب 57 ناگزیر بود. نه کار خدا بود و نه کار آخوندها و نه کار خمینی.کار خلق الله بود. از همه طیف و همه گروه پای علمش سینه می زدند. بین کشوری با آن همه سابقه تاریخی ، اتفاقی بی سابقه بود. شروعی بود برای حرکت به سمت دموکراسی. مثل انقلاب مشروطه. انقلاب را اقشار تحصیل کرده و دانشجویان و روشنفکران و روحانیون آگاه و بی نوا همراهی کردند و در نهایت به وسیله توده و مذهبیون و به ویژه روحانیون مصادره شد. الان از انصاف به دور است که به پدرانمان درباره انقلاب کردنشان نق بزنیم . اصلا همین حال و حوصله ی نقد و رد انقلاب که اکنون روی ذهن و زبان من و شما افتاده است یکی از دستاوردهای همان انقلاب است.
انقلاب ما اگر از فکر انقلابی برخوردار بود اما ما به چیز مهم تری نیاز داشتیم که آن روزها هیچ در خیالمان نبود و آن انقلاب فکری بود. شاید میوه ی انقلاب هنوز کال بود که چیدیم. شاید احساس و هیجان، جای برای تامل و تفکر لازم تنگ کرده بود. شاید اصلا انقلاب ما از سر گرسنگی و شکم خالی بود. شاید انقلاب ما ترجمه ای و اقتباسی بود. سال های بعد، این جنگ تحمیلی بود که به داد انقلاب نو پای ما رسید و آن را بیمه ی عمر کرد. جنگ کاری کرد که كودكي مان با اعلام وضعیت قرمزگذشت و رفتن ناگهانی برادر و عمو و دایی به جبهه. دوستان همكلاسي مان را جنگ ازما گرفت.پشت سر كاروانهاى جبهه سرود خوانان از حسينيه ى انقلاب تا میدان انقلاب حركت كرديم . پشت تابوت گرم شهدا با دستهاى كوچكمان شعار داديم و خلاصه هزار جور انقلاب را همراهی کردیم.
اکنون و پس چهار دهه، خیزشی خودجوش راه افتاده است که نه بدایتش پیداست و نه نهایتش. هنوز رهبری فکری آن معلوم نیست. هنوز دورنمایی از اهداف آن مشخص نیست. شعارها، از شعور لازم برخوردار نیست. مثلا بیهوده در حمایت از خاندان مرتجع پهلوی حرف زده می شود ، هویت دینی و اسلامی ما به سخره گرفته می شود، بی اعتنا به همسایگی دیرین این همه کرد و عرب و بلوچ، به طور احمقانه ای بر طبل آریایی کوبیده می شود.
حرمت جمعیت زنان نیز نگاه داشته نمی شود و فریاد می شود: «زنا به ما پیوستن بی غیرتا نشستن!» حتی چهره های اصول گرا و اصلاح طلب، هر دو در مواجه با آن سردرگم شده اند. یکی که دلواپس است، از تضعیف دولت ، قند در دلش آب می شود و یکی که اهل تدبیر و امید است، با آینده اصلاح طلبی می اندیشد و یکی که فراتر از طیف بندی ها نشسته است، همچنان به حفظ نظام و خون دل خوردن های چهل ساله می اندیشد.
در این میان اما همه به این سرو صدا ها به مثابه ی یک اعتراض می نگرند و به معترضان حق می دهند که مشکل و دردسر بسیار دارند و الا سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند. و گرنه چرا باید اولین سر و صداهاها از جاهای کمترشناخته شده ای مثل ایذه و ابهر و کاشمر بلند شود؟
چرا اولین معترضان باید جوانان بیکار و کشاورزان و کارگران باشند؟
چرا هنوز حتی برخی از روشنفکران و شاعران و نویسندگان با آنها همراه نشده اند؟
شک نیست که تن وطن، تب دارشده است و لذا در مواجه با این بیماری که گرگرفته و چه بسا هذیان بگوید، باید با احتیاط و خونسردی و دوراندیشی لازم تصمیم گرفت و خلاصه کاری نکرد که پشیمانی باز آورد .
نظرات بینندگان
الان شده حکایت مردم و مسئولان کشور .واقعا مسئولان نمی دانند که این سیستم کشور داری همه را فرسوده و عصبی و پرحاشگر کرده کافی است یکبار کارتان به دادگاه ثبت احوال ثبت اسناد گمرک یا هر جای دولتی دیگری بیفتد چنان توانی از شما بگیرند که به زمین وزمان فحش نثار کنید
از یک طرف رانت خواران بی هنر دم از ژن برتر و آی کیوی بالای خود می زنند و به مردم مانند افرادی عقب مانده و دارای ژن پست تر و هوش کمتر نگاه می کنند این همه مشکلات حالا بیکاری وگرانی هر هفتگی اجناس را هم به آن اضافه کنید هر ذهن و روانی سالمی را به هم می ریزد بهتر است مسئولان ونمایندگان مجلس زودتر فکری به حال بیکاری ،گرانی های هر چند روزه و سیستم شکنجه گرانه ی اداری دولت بکنند
جالب بود ، خلاصه و مفید
درود بر عدالت و برابری و آزادی بیان