ابتدا صحبتم را شروع می کنم با تاسف از سقوط این هواپیما و تاسف از نابخردی ها و ندانم کاری ها و پنهان کاری ها.
این هم می تواند متاثر از جنبه های ایدئولوژیک هم باشد .
رشته من مطالعات برنامه های درسی است. بحث من روی ایدئولوژی و هژمونی است ولی بیشتر روی برنامه درسی ، نمونه ها و مطالعاتی که داشتم می توانم کمک بگیرم و مطلبم را ارائه کنم.
ایدئولوژی ها بیشتر اخلاقیات اجتماعی دارند و جنبه های مخفی ذهنی و اخلاقی ایدئولوژی ها است که با حوزه دیدگاه برنامه درسی متمایز می کند که حوزه دیدگاه ها از یک ساختار یافتگی و ساختار نظری مفهومی برخوردار است. ایدئولوژی یک نظام به معنای ارزش ها هستند که بازنمایی بیرونی و فرافکنی علایق و منافع یک طبقه خاص است.
ایدئولوژی با هژمونی تفاوت دارد .
ایدئولوژی ها معمولا خودشان را خطاپذیر نمی دانند .
ایدئولوژی نوعی آگاهی کاذب است. مردم و گروه ها و دیگر نظرگاه های موجود در جامعه را به دو صورت خودی و غیر خودی نگاه می کند. البته ریشه در نظام های التقاطی و باورها و فلسفی داریم. ایدئولوژی ها معطوف به زمان و مکان خاص هم هست.
هژمونی چیست؟
معمولا روی روابط قدرت در یک جامعه یعنی ارتباط میان تسلط و تبعیت متمرکز می شود و به نوعی قلب فرهنگ در جامعه را اشباع می کند.
اساسا هژمونی به تسلط و غلبه یک گروه از مردم بر گروه دیگر اشاره می کند.
هژمونی به یک جریان اصلی صف آرایی و پذیرش ایدئولوژی هایی اشاره دارد که بی عدالتی های درون جوامع را توجیه می کند.
حال می دانیم ایدئولوژی و هژمونی چه تفاوت هایی با هم دارند .
این جنبه تسلطی و نگاه تسلط تبعیت می آید و در هژمونی قرار می گیرد ولی ایدئولوژی بیشتر یک بازنمایی بیرونی فرافکن، علائق منافع خاص یک طبقه ای می تواند باشد. ولی در حالتی هژمونی می آید از ایدئولوژی کمک می گیرد و اینجا است که در حقیقت با هم تلفیق می شوند.
با توجه به آن جنبه رابطه تسلطی و یک فضای ایدئولوژی در حوزه برنامه درسی و دانش اگر که ما نگاه کنیم همیشه یک خط مشی دانش رسمی به چشم می خورد که تبدیل به گفتمان اجتماعی مسلط می شود. این که می خواهد گفتمان مسلط اجتماعی باشد معیارهای انتخابش در حوزه برنامه درسی و دانش ، ناشی از ارزش های حاکم بر مسلط در جامعه است. تعیین می کند که کدام علم دارای بیشترین ارزش است. این فرایند انتخاب گرانه در آموزش و پرورش و تحصیلات مدرسه ای طبیعتا فرایندی مبتنی بر هژمونی می شود که از طریق آن معنای واقعیت و زندگی را بر مبنای فرهنگ مسلط دوباره تعریف می کند و رابطه موجود تسلط - تبعیت را به منزله آگاهی هر عضو این جامعه تبدیل به هنجار می کند. به این سبب گفتمان مسلط به هنجار تبدیل می شود.
حضور ایدئولوژی و توام با یک هژمونی برای تثبیت و استمرار این قدرت است. بنابراین جنبه هژمونی از ایدئولوژی کمک می گیرد برای القاء رفتارهای مورد نظر به دانش آموزان و همچنین شکل دادن ذهن آنها برنامه درسی باید در دستگاه ایدئولوژی تلفیق بشود. برای دولت ها، مدارس فضاهای مناسب و نظام مندی می شوند که در آنها القاء ارزش ها و عقاید می تواند در قالب یک برنامه درسی ملی صورت بگیرد. چون رشته من برنامه ریزی درسی است و کارهای پژوهشی مبدا کارم است و چند کار پژوهشی انجام داده ام در مورد برنامه سند درسی ملی و یک پژوهش دیگر در مورد برنامه درسی فارسی که در سال های اخیر انجام داده ام. هدف برنامه درس ملی رفع نابرابری ها ، ایجاد فرصت های برابر برای مناطق و ایجاد صلاحیت های یادگیری پایه برای همه است ؛ نه حاکم کردن گفتمان تسلط - تبعیت.
در مورد سند برنامه درسی ملی ما با در نظر گرفتن آن جنبه های ایدئولوژیک و هژمونی و تعاریفی که داشتیم بحث القاء و رابطه تسلط و این که خودش را به صورت هنجار درمی آورد وقتی به برنامه سند درسی ملی نگاه می کنیم اولا در تعریف رویکرد فطرت گرایی توحیدی که حاکمیت این رویکرد به معنای زمینه سازی لازم و مناسب جهت شکوفایی فطرت الهی انسان به منظور دستیابی به مراتبی از نفس مطمئنه از طریق درک و استفاده مطلوب از موقعیت ها در راستای تحقق حیات طیبه است که این را همان جامعه ای که به هر صورت در آموزش و پرورش هست درک درستی از اینها ندارد. طرز گفتمان این سند برنامه درسی ملی از همین جا که شروع می شود مبتنی بر آن جنبه دانشی و تسلط شناختی گروه مخاطبش نیست.
سند برنامه درسی ملی ما اصل اولش دین محوری است.
اصل دومش تقویت هویت ملی است. در تقویت هویت ملی ، دین محوری آن مشخص است. تمام چیزها باید بر مبنای ارزش های اسلامی باشد برگرفته از جمهوری اسلامی و در تقویت هویت ملی می بینید که فرهنگ و تمدن اسلام، همبستگی اسلامی، ارزش های انقلاب اسلامی دائم دارد مطرح می شود.
در مورد اصل چهارم اعتبار نقش مرجعیت معلم باز تاکید بر مرجعیت معلم در هدایت تربیتی می کند.
در اصل سوم اعتبار نقش یادگیرنده می کند اما در اینجا در مورد یادگیرنده حالت توصیه ای و داوطلبانه دارد ولی آنها هستند که تسلط را می خواهند داشته باشد.
در بخش مبانی هستی شناختی ، مبانی انسان شناختی ، مبانی دین شناختی به ویژه مبانی ارزش شناختی کاملا این نتیجه گیری ما است که این برداشت توام با یک هژمونی مذهبی می خواهد حاکم باشد ، چرا که صرفا دین شامل عقل و فطرت و قرآن و سنت، منبع همه ارزش هاست و سایر ارزش ها از آن کسب اعتبار می کنند. از جمله ارزش های مربوط به امت اسلام و ارزش های مربوط به جامعه جهانی موید تاکید بر نگاه به همه ارزش ها و امور زندگی از دریچه ایدئولوژی مذهبی است. در جایی مثلا همبستگی میان مسلمانان، مبارزه با استکبار جهانی و صهیونیسم در این مبارزه ما کاری کنیم در ایجاد جهت صلح و عدالت و ترویج انتظار ظهور حضرت مهدی در جهت حکومت عدل جهانی.
اینها برای برنامه درسی ، برای آموزش و پرورش سند برنامه درسی ملی می بینیم که کاملا مبتنی بر این هژمونی و این جنبه ایدئولوژیک قوی است که مخاطب این هم خیلی برداشت درستی از آن ندارد و گیج است.
در مجموع مشاهده می شود که برداشت مبتنی بر هژمونی مذهبی در سطح مذکور غالب است ؛ گفته های مسئولان، مطالعات آن کمیسیون ها ،ویژه نامه هایی که در سال های اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود منتشر می شود همه تاکید بر این جنبه فلسفی و بنیادگرایی دارد.
اما نکته اینجاست ؛ آنچه که از تعریف و ویژگی های برشمرده مربوط به رویکرد فطرت گرایی و این چشم اندازی که خدمتتان عرض کردم که در نگاشت هایی از سند برنامه درس ملی و چشم اندازش و هدف های کلانش تماما ما این را می بینیم که مقدار زیادی با مبهم گویی و آرمان گرایی گسترده است که آرمان گرایی متوهمانه می شود یعنی سی و سه ویژگی برای سند برنامه درس ملی می شمارد و شایستگی هایی که یک دانش آموز باید کسب کند که بخش عمده قریب به اتفاق اصلا نمی توانیم اینها را در دوره مدرسه حاکم کنیم یا به تحقق بنشانیم.
این سند این ویژگی ها را دارد حالا ما مقایسه می کنیم کار ما مبانی نظری است در حوزه برنامه درسی.
من یک طبقه بندی از آیزنر دارم که در سال 94 این را ارائه کرد . ما یک ایدئولوژی داریم با دیدگاه در این سند درسی ملی ما با دیدگاه ها تفاوت دارد. آنها یک ساختار مفهومی نظری خاصی دارند. اینها بیشتر بر یک نوع عقاید و ارزش هایی هستند که در یک زمان و مکان خاصی هستند و جنبه تحلیلی شامل آنها هست.
آیزنر می آید ایدئولوژی ها را شش دسته می کند. یک دسته آن ری لجس ارتودکسی است . یک نوع پایبندی اساسی و راستین مذهبی. مطابقه ای که من در پژوهشم انجام دادم دیدم بحث فطرت گرایی توحیدی، این مبانی ها، این ویژگی ها، این اهداف و این اصولی که در این بخش برده به مقدار زیادی با این پای بندی دینی خیلی قرص و محکم، خیلی منطبق است. در این ایدئولوژی چه می شود .
در اینجا هدف تربیت در دیدگاه کاربری سنتی - مذهبی شکل دادن نظرگاه فراگیران است تا آن که عقاید فراگیران با محتوای ارائه شده در منابع درسی نظام کاملا سازگار و هماهنگ شود. معلم نقش سنگینی دارد. مسئولیت اخلاقی به عهده اوست .
هدف آن است که یک فرد مذهبی واقعی بار بیاید و مطالبی که گفته می شود اساسا در مورد شک ها نیستند درباره یقینیات هستند. به این ترتیب پرسیدن، شک کردن و انتقاد کردن مورد استقبال قرار نمی گیرد. در مجموع سند برنامه درسی ملی ما دیدیم که یک از اصولش توجه به یادگیرنده است. اصول دیگری هم دارد. اما در این سند ما می بینیم که وقتی بخش سنگین و بخش تسلطی آن گفتمان مذهبی است با بعضی از اصول دیگر تناقض پیدا می کند. چرا؟ برای این که اگر شما بخواهید این دیدگاه را داشته باشید و این ایدئولوژی را حاکم کنید شما نمی توانید متفکر تربیت کنید نمی توانید کسی را که پرس و جوگر باشد را تربیت کنید. اختلافات در اینجا پیدا می شود.
شما بعد می بینید ردپای در چنین محیطی بذر نگرش نقادانه را نمی توانیم بکاریم و دردرسر آفرین می شود. این است که این اسناد درعمل نمی تواند موثر واقع شوند. نمی تواند راهگشا باشد و اگر راهگشا باشد نمی تواند چیزی را که می خواهد به تحقق در بیاورد.
این طیف سند برنامه درسی ما که تدوین شده در طیف برداشت های برنامه های درسی اول این که در انتها قرار می گیرد و دیگر این که با برداشت های کشورهای دیگر از برنامه درسی ملی دارند نظام ها خیلی متفاوت است و اصلا هدف برنامه درس ملی رفع نابرابری ها ، ایجاد فرصت های برابر برای مناطق و ایجاد صلاحیت های یادگیری پایه برای همه است ؛ نه حاکم کردن گفتمان تسلط - تبعیت.
در این پژوهش برنامه درسی که من برنامه درسی فارسی از سال اول تا سوم ابتدایی انجام دادم مشخص است در برنامه قصد شده و محتوایی ما به علت حاکمیت این گفتمان تسلط – تبعیت و گفتمان مذهبی حاکم ما می خواهیم مطالب و مفاهیمی را به این بچه ها تلقین کنیم در جایی که نامناسب است و در جایی که زمانش نیست. مثلا در کلاس اول خاطرات انقلاب را مطرح می کنیم که نه بچه و نه پدر و مادرش درکی از خاطرات انقلاب ندارند مگر این که چیزی به گوش شان خورده باشد.
و یا فرضا در کتاب فارسی می بینید کلمه دهه فجر و خاطرات انقلاب را قرار می دهند یا در کلاس دوم ابتدایی درس هایی داریم که کاملا نشان دهنده این است که ما می خواهیم به ذهن بچه ها بخورانیم مفاهیمی که ناشی از این گفتمان مسلط است بدون این که توجه کنیم که اصلا بچه درک درستی از این دارد یا نه ؟
یا در کلاس سوم ابتدایی در زمینه طرز زندگی، ما درس بوی عطر یاس برایشان قرار می دهیم یا درس پیراهن بهشتی که بچه ها درکی از اینها ندارند و به آنها تحمیل شده است. این که حضرت مهدی می آید و چه کاری انجام می دهد بچه ها خیلی شناخت ندارند یا از ایثار حضرت فاطمه. این ناشی از این گفتمان مسلط است که حاکم می شود و برنامه درسی و دانش را به انحراف می کشاند.
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
پایان گزارش/
نظرات بینندگان
به همین دلیل آقای ذوعلم اسناد تحولی را کنار گذاشته و به سند خودساخته عمل می کند.
از این وزارت و از این مدیران قانونگریز توقع معجزه نداشته باشید.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
مکتب تفکیک مکتبی است که همراه با تحجر و آنارشیسم است.
و خطر تحجر به مراتب از سکولاریسم بیشتر است.
سکولاریسم
مکتب تفکیک
در حالی که هشت سال از تصویب سند تحول بنیادین آموزش و پرورش می گذرد. مدیران برای اجرای آن کوچک ترین قدمی برنداشته اند بلکه در صدد تغییرات بنیادین این اسناد به بهانه های فراوان هستند.
در نهایت مثل روز روشن است که اگر نتوانند تغییر دهند، به اجرایی ناقص که جز شکست راهی ندارد اقدام کرده و در عمل آن را زمینگیر می کنند.
شواهد نشانگر چنین سرانجامی است.
پس از هشت سال این بهانه ها پذیرفته نیست.
به بهانه ارتقاء و اصلاح سند، به دنبال استحاله آن هستید.
ولی این هنر نیست، خیانت است.
نگاشت چهارم سند برنامه درسی ملی که البته به تایید و تصویب مراجع ذی صلاح نرسیده نه تنها در حال اجراست، بلکه عبارت " غیرقابل استناد " آن نیز از روی جلد نگاشت چهارم حذف شده است.
# تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل