*اصولاً، حوصله گفت و گو نداریم و مدل صحبت ها «مونو لوگی» و یا « یک سویه» است. افراد معمولاً شنونده نیستند و همه به نوعی در حال فرافکنی، جا به جایی و سایر مکانیسم های روانی، برای فرار از واقعیت هستند.
*این مطلب به این معنا نیست که باید آموزش و پرورش را فقط به عنوان یک متغیر وابسته در نظر بگیریم. آموزش و پرورش در این زمینه، می تواند یک متغیر مستقل و تأثیرگذار باشد و روند و جریان را تغییر دهد.
* شاید دلیل مهم آن، این است که آنها خاطرات دلپذیر و خوشی از مدرسه ندارند و محیط مدرسه با آن نظام پادگانی و خشک و بی روح که همه باید در یک صف بایستند و یک حرف را تکرار کنند؛ برای آن ها قابل پذیرش نیست. دیوار کوتاه دانش آموز از نظر بسیاری از افراد جامعه، یک واقعیت است!
*معلمان هم نتوانسته اند خود را با این «چرخه ی تغییر» هماهنگ کنند. مثلاً یکی از منابع اقتداری که معلم می تواند در کلاس داشته باشد؛ به روز بودن دانش، اطلاعات علمی و احاطه بر موضوع و روش تدریس است.
*گاهی در جامعه ما، خشونت توسط برخی منابع رسمی و یا غیر رسمی «تئوریزه» می شود و حتی روکشی مشروع و مجاز بر تن می کند.
اول از همه جامعه و سیاست گذاران باید نسبت خود را با جامعه مدنی، تحمل، مدارا و تساهل روشن کنند. نمی توان در گفتار، شعار مدنیت داد؛ اما وقتی که پشت فرمان اتومبیل قرار گرفتی، همه معادلات تغییر کند! در مدارس ما، از آموزش مهارتهای زندگی خبری نیست و همه چیز در محفوظات خلاصه شده است.
*برای اصلاح این چرخه معیوب و بهبود رفتارهای نامطلوب، نمی توان ضربتی عمل کرد. مثلاً بخشنامه و یا دستورالعملی به مدارس ارسال کرد و منتظر اصلاح اوضاع بود.
از نظر من، پارادایم هایی که آموزش و پرورش بر اساس آن تعریف شده، باید اصلاح شود. یعنی باید روح اصلی که در روابط بین دانش آموز، معلم و مدیر هست متحول شود. در واقع ما باید به سمت تفکر انتقادی حرکت کنیم.
*ما یک الگوی دیالوگ موفق و مؤثر در جامعه و به تبع در آموزش و پرورش نداریم. مردم ما نمی توانند گفت و گو و مذاکره کنند، دوست دارند همیشه روابط یک طرفه باشد، دوست دارند همیشه بازی ها برد و باخت باشد، نمی خواهند بازی ها برد ـ برد باشد.
جماران – علی پورسلیمان ،مدیر پایگاه سخن معلم و نویسنده ی مقالات متعدد در مطبوعات،در حوزه ی آموزش و پرورش است.به بهانه ی قتل مرحوم خشخاشی ، درباره ی وضعیت مدارس و علل فاجعه ی پیش آمده با ایشان به گفت و گو نشستیم ،که در ادامه ،مشروح آن می آید.
ـ آیا شما این اتفاق را یک حادثه و خطای انسانی صرف و ناشی از عصبانیت یک دانش آموز می دانید یا معتقدید سیاست های تعلیم و تربیت کشور در آن دخیل است؟
ـ البته نمی توان این اتفاق را فقط مختص به نظام آموزشی ایران دانست. پدیده خشونت ،حتی در نظام های آموزشی کشورهای دیگر هم وجود دارد؛ البته نه به اندازه ما که کشوری در حال توسعه هستیم. اما در کشورهای توسعه یافته هم، این مسائل به گونه ای رواج دارد. آقای « اریک دیباربیو »، از افراد مطرح در آسیب شناسی مسئله تعلیم و تربیت، کارهایی را در مدارس فرانسه انجام داده است. بد نیست به نتایج تحقیق ایشان اشاره کنیم. ایشان در بحث آسیب شناسی پدیده خشونت گفته است :
«در فاصله ی سال های 1993 تا 1995، نهاد آموزش و پرورش فرانسه تحقیقات گسترده ای را در مدارس این کشور آغاز کرد. در طول این تحقیقات، از کسانی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در مدارس نقش آفرینی می کردند؛ در سه بعد متفاوت ،در خصوص ماهیت خشونتی که با آن مواجه بودند، پرسش به عمل آمد: جرم و جنایت، احساس ناامنی و سختی شرایط زندگی در مدرسه. بدین سان ،در فاصله سال های 1994 تا 1995، محققان از بیش از 14 هزار دانش آموز پرسش به عمل آوردند. در سال 1998، با اجرای قانون مبارزه با خشونت، که توسط آلگره ( وزیر آموزش و پرورش وقت) پیشنهاد شده بود، تحقیقات جدیدی به عمل آمد. ارزیابی جدید این امکان را در اختیار محققان قرار داد تا روند تحول پدیده خشونت در مدارس را در فاصله سالهای 1995 تا 1998 در مدارس مناطق محروم بررسی کنند. تحقیق اولیه در خصوص تمامی مدارس به انجام رسید. در وهله ثانویه، محققان به بررسی شرایط مدارس حساس که هدف برنامه جدید وزارت آموزش و پرورش بود، پرداختند. به این ترتیب در سال 1999 از 4000 هزار دانش آموز دیگر پرسش به عمل آمد تا محققان بتوانند به خوبی پدیده خشونت در مدرسه را آسیب شناسی کنند. در حالت کلی، دست اندرکاران نظام آموزشی در فرانسه خیلی روی نتایج این گزارش ها حساب باز نکرده و عملکرد خود را بر اساس آنها تنظیم نمی کنند. با این وجود آلگره از من خواست تا نتایج آن را بررسی کنم، من هم حاصل مشاهدات خودم را در اینحا برای شما می آورم.
گزارش فوق در بر دارنده پدیده قربانی شدن در مدرسه، شرایط محیط مدرسه، تحول دانش آموزان، معلمان، سایر کارکنان آموزشی و در نهایت خشونت است. اساس این گزارش بر پایه بیش از 1000 مصاحبه با کودکان یا بزرگسالانی که قربانی پدیده خشونت در مدرسه بوده و یا خود بعضاً مرتکب آن شده اند ،نگاشته شده و در نهایت منجر به شکل گیری شوراهای میانجی گیری ( شورای حل اختلاف) در ده ها مدرسه شد. اولین اصلی که در این گزارش بر آن تاکید شده، افزایش چشم گیر میزان خشونت در مدارس حساس، در فاصله سالهای 1995 تا 1998 در همه ابعاد آن است.»
این محقق در جایی دیگر عنوان می کند:
«من تا به الآن، وضعیت 160 مدرسه و 25000 دانش آموز را مورد بررسی قرار داده ام و علاوه بر آن، از بیش از 1000 نفر از والدین دانش آموزان، مربیان، معلمان و مدیران هم سؤال کرده ام. این تحقیقات گسترده به من اجازه داد بتوانم دید بهتری نسبت به عملکرد مدارس، نحوه عملکرد آنها و تفاوت های موجود داشته باشم. نتایج به دست آمده در قریب به 75 درصد مدارس با توجه به جامعه شناسی دانش آموزان شان مطابق با انتظارات ما بود: هرچه قدر وضعیت زندگی خانوادگی، سطح اجتماعی، طبقاتی و به خصوص اقتصادی دانش آموزان، پایین تر باشد، مشکلات مدرسه هم بیشتر می شود.»
ایشان در جایی تاکید می کند :
«در فرانسه دانش آموزانی که قربانی خشونت نیستند هم در مقایسه با دانش آموزان انگلیسی، رضایت کمتری نسبت به محیط آموزشی خود دارند، این مسئله از آنجا نشأت می گیرد که فضای مدرسه و احساس تعلق خاطر به آن، در این دو کشور، تفاوتی گسترده دارد. برای مثال این تفاوت گسترده را می توان در مقایسه ای بین معلمان این دو کشور مشاهده کرد.
نتیجه پرسش ما از دانش آموزان در خصوص رابطه ای که با مدرسه خود دارند، به این صورت است: 17.9 % دانش آموزان در انگلستان به ما گفته اند که روابط خوبی با معلمان شان ندارند، در صورتی که این میزان در فرانسه به بیش از 46 درصد می رسد. این آمار به خوبی این مسئله را به ما نشان می دهد که روشی که برای انتقال اطلاعات به فرزندانمان در پیش گرفته ایم، روش مناسبی نیست.»
ـ آیا می توان خشونت ر،ا در مدارس ایران ، یکی از چالش های بزرگ نظام تعلیم و تربیت دانست ؛ به طوری که باید در مورد آن اقدام عاجل صورت گیرد؟
ـ من این موضوع را چالشی می دانم که خود معلول عوامل دیگر است. وجود خشونت در مدرسه، تابعی از مجموعه ای بزرگتر است. در جامعه و روابط بین فردی و انسانی، شاهد خشونت های کلامی و غیرکلامی در خیابان ها هستیم. متأسفانه باید اذعان کنیم که خشونت در جامعه ما، در سطح بالایی قرار دارد و با حجم گسترده پرونده های ضرب و شتم و جرح رو به رو هستیم. آموزش و پرورش هم جزئی از جامعه و تابعی از آن است. این مسائل خود به خود، در محیط آموزش و پرورش منعکس می شود و آن را تحت الشعاع خود قرار می دهد.
البته این مطلب به این معنا نیست که باید آموزش و پرورش را فقط به عنوان یک متغیر وابسته در نظر بگیریم. آموزش و پرورش در این زمینه، می تواند یک متغیر مستقل و تأثیرگذار باشد و روند و جریان را تغییر دهد. متأسفانه من چنین چیزی را در محیط آموزش و پرورش نمی بینم. روش هایی که معلمان و مربیان در مدارس استفاده می کنند؛ روش های سنتی و خالی از خلاقیت است. معمولاً در مدارس ما، اقتدار و کنترل بیشتر از طریق نمره اعمال می شود و به نظر من روش مناسبی نیست. من کاری به دلایلش ندارم؛ چون واکاوی این دلایل، موضوع بحث من نیست. موضوع بحث من این است که روش های رایج در مدارس ما، در نهایت، به جایی می رسند که ممکن است معلم و دانش آموز، رو در روی یکدیگر قرار بگیرند. این موضوع مؤید این گزاره خاص است که آموزش و پرورش به مأموریت اصلی خود عمل نمی کند و در برابر جامعه پذیری و فرهنگ سازی، نقشی «منفعلانه» در پیش گرفته است.
ـ حرف شما صحیح است. اگر معلمی از تنبیه استفاده کند؛ توبیخ شده و از لحاظ قانونی، با او برخورد می شود. بسیاری از همکاران ما از رفتارهای خشونت آمیز دانش آموزان گلایه دارند. مواردی از ضرب و شتم معلم ها وجود داشته که اکنون به قتل منجر شده است. نظر شما در این باره چیست؟
متأسفانه خشونت در همه اشکال آن دیده می شود. در موارد بسیاری دانش آموزان، معلمان را مورد حمله فیزیکی قرار داده اند، اما به نظر می رسد این اولین بار است که یک دانش آموز در محیطی مانند کلاس، معلم را به این صورت مورد تهاجم قرار می دهد.
ما در جاهای مختلف، شاهد تعرضات و خشونت های عریان از طرف دانش آموزان نسبت به معلمان هستیم. این موضوع بیشتر در مناطق کمتر توسعه یافته دیده می شود؛ همچنین مناطقی که شاخص های خوبی از نظر توسعه اقتصادی ندارند و سطح فرهنگ اجتماعی شان پایین تر است. در این مناطق، معلمان قادر به انجام کار خاصی نیستند. رسانه ها و حتی جامعه، تمایل چندانی ندارند به نفع معلمان وارد این چرخه شوند. شاید دلیل مهم آن، این است که آنها خاطرات دلپذیر و خوشی از مدرسه ندارند و محیط مدرسه با آن نظام پادگانی و خشک و بی روح که همه باید در یک صف بایستند و یک حرف را تکرار کنند؛ برای آن ها قابل پذیرش نیست. دیوار کوتاه دانش آموز از نظر بسیاری از افراد جامعه، یک واقعیت است!
متأسفانه امروزه در مدارس با پدیده ای به نام معلم آزاری مواجه هستیم. دانش آموزان در کلاس درس، به انحاء و روش های مختلف، معلمان را اذیت می کنند، دست می اندازند و به طرق مختلف، سعی می کنند کلاس را مدیریت کنند.
ـ به نظر شما چرا روز به روز، شاهد افزایش این موارد هستیم؟ علی الظاهر، معلم حرمت ده سال پیش را ندارد و دانش آموزان در بعضی مدارس دولتی، معلم را به شوخی می گیرند؟
ـ ده سال پیش، منابع اقتدار معلم، تعریف دیگری داشت که امروزه این منابع رو به پایان و افول است. البته این موضوع، تابعی از جامعه است. ارزش ها و هنجارها در جامعه تغییر کرده است و این تغییر، در محیط آموزش و پرورش و مدرسه تأثیر گذاشته است. یعنی ممکن است دانش آموزان، دیگر مثل سابق، نگاه الگویی به نقش معلمان نداشته باشند. البته این هم دلایل مختلف دارد. این را قبول دارم در گذشته، اقتدار معلمان بیشتر بود. دانش آموزان به دلایل مختلف، از معلمان حساب می بردند که الآن این گونه نیست. اگر بخواهیم درباره علل و عواملش صحبت کنیم؛ بحث بسیار گسترده می شود. اما یک بحث مهم، همان تغییر ارزش ها و هنجارهای جامعه است که معلمان هم نتوانسته اند خود را با این «چرخه ی تغییر» هماهنگ کنند. مثلاً یکی از منابع اقتداری که معلم می تواند در کلاس داشته باشد؛ به روز بودن دانش، اطلاعات علمی و احاطه بر موضوع و روش تدریس است. متأسفانه معلمان ما به دلایل مختلف که مهمترین آن مسائل اقتصادی و معیشتی است؛ نتوانسته اند در چرخه به روزرسانی دانش خود، همگام با تحولات روز حرکت کنند و این باعث شده یکی از منابع اقتدار معلم ها، مورد پرسش اساسی قرار گیرد و به تحلیل رود. علاوه بر این، وضع معیشتی و اقتصادی نامطلوب، باعث شده معلم ها به خاطر مسائل و مشکلات مادی عدیده، رضایت شغلی نداشته باشند و این نارضایتی شغلی، ناخودآگاه وارد محیط مدرسه و کلاس می شود و چرخه روابط را در فرآیند آموزش متأثر می کند.
ـ به نظر شما، در برابر خشونت و پدیده معلم آزاری، معلمان از آیین نامه انضباطی خاصی برخوردار هستند که از آنها حمایت کند؟ فرض کنید یک کلاس چهل نفره را به شما می سپارند که از مجموع دانش آموزان، حداقل پنج نفر دارای مشکلات اخلاقی هستند. آیا شمای معلم، راهکاری قانونی برای برخورد با آنها دارید؟ آیین نامه از شما حمایت می کند؟
یکی از معضلات اصلی در بازتولید خشونت، تراکم کلاسی است. این خود در چرخه خشونت در مدیریت کلاسی مؤثر است. البته تراکم کلاس نباید مجوزی برای اجرای خشونت از طریق مدیر کلاس یعنی «معلم» باشد. البته کلاس های متراکم، بیشتر مختص به شهرهای بزرگ است. سیاست های آموزشی باید سریعاً در جهت استانداردسازی تراکم کلاس های درسی حرکت کند. تا زمانی که تراکم کلاسی بالا باشد؛ کار معلم، سخن و پدیده «معلم آزاری» استمرار خواهد داشت.
ـ شما به عنوان معلم کلاس تشخیص می دهید که پنج نفر از دانش آموزان باید اخراج شوند. شورای تربیتی مدرسه در نظر گرفته که آنها را از مدرسه اخراج کند. آیا این موارد در مدارس اتفاق می افتد؟ آیا این آیین نامه ها اجرا می شود؟ علی الظاهر نمی شود.
ـ ما چیزی به نام اخراج نداریم. در آیین نامه ها نهایتاً، جا به جایی مدرسه اتفاق می افتد. این دانش آموز از این مدرسه به مدرسه دیگر می رود. همین مشکلات به مدرسه دیگر منتقل می شود و معلمان دیگر باید همین وضعیت را تحمل کنند. تغییر خاصی در چرخه آموزش اتفاق نمی افتد؛ فقط جا به جایی رخ می دهد که راه حل اساسی نیست.
ـ به نظر شما راه حل چیست؟
گاهی در جامعه ما، خشونت توسط برخی منابع رسمی و یا غیر رسمی «تئوریزه» می شود و حتی روکشی مشروع و مجاز بر تن می کند.
اول از همه جامعه و سیاست گذاران باید نسبت خود را با جامعه مدنی، تحمل، مدارا و تساهل روشن کنند. نمی توان در گفتار، شعار مدنیت داد؛ اما وقتی که پشت فرمان اتومبیل قرار گرفتی، همه معادلات تغییر کند! در مدارس ما، از آموزش مهارتهای زندگی خبری نیست و همه چیز در محفوظات خلاصه شده است.
به نظر من، ما در مرحله گذار از سنت به مدرنیته هستیم، اما متأسفانه توقف مان در این مرحله بیش از حد، به طول انجامیده است؛ زیرا فعلاً زیرساخت های لازم را برای ساختن یک جامعه مدرن نداریم و این موضوع در روابط میان فردی و اجتماعی تأثیر گذاشته و خود را به عنوان مثال، به صورت خشونت منتقل کرده است. افراد نمی توانند با هم گفت و گو کنند. ما در مدارس، الگوی گفت و گو نداریم. همیشه از اخراج دانش آموز در مدارس صحبت می شود. من تصور می کنم دانش آموزان از جنس انسان هستند، احساس، درک و شعور دارند. حتی با دانش آموزانی که به نظر شقی و غیر قابل تربیت و آموزش می رسند؛ می توان دیالوگ برقرار کرد. متأسفانه ما نتوانسته ایم یک الگوی دیالوگ مؤثر و موفق در مدارس طراحی کنیم و اصولاً، حوصله گفت و گو نداریم و مدل صحبت ها «مونو لوگی» و یا « یک سویه» است. افراد معمولاً شنونده نیستند و همه به نوعی در حال فرافکنی، جا به جایی و سایر مکانیسم های روانی، برای فرار از واقعیت هستند.
ـ می خواهم نقش مشاوران را در رفع مشکلات دانش آموزان بررسی کنید. طبق آمار آموزش و پرورش، علی الظاهر، مشاور کافی در مدارس وجود ندارد؟
ـ در واقع در مدارس، پدیده سازمان یافته ای به عنوان مشاور، به آن معنایی که در علم مشاوره مطرح است، وجود ندارد. اگر هم باشد؛ در حد مشاوره های آموزشی و تحصیلی است. یعنی مدارس ما فاقد مشاوری است که در مسائل تربیتی صاحب نظر باشد، مشکلات را واکاوی و ریشه یابی کند و در فرآیند آموزش، کمک کار معلمان باشد. اصطلاحاً مشاوره ما از نوع آموزشی است تا سازشی. غالباً معلمان، دانش آموزانی را که دارای مشکل هستند، به معاونت مدرسه ارجاع می دهند. در معاونت مدرسه هم اکثراً از روش های سنتی و یک طرفه استفاده می شود که در جهت حذف و یا خاموش کردن رفتار نامطلوب، کارکرد دارند و این امر باعث می شود نتوانیم در تعلیم و تربیت، به معنای واقعی، تربیت را نهادینه کنیم. در آموزش و پرورش، بیشتر بحث آموزش مطرح است و تربیت به آن معنای خاص نداریم. علی رغم وجود معاونت پرورشی به عنوان تشکیلات جداگانه، مستقل و فراگیر؛ تربیت یک موضوع مهجور و دورافتاده در آموزش و پرورش ماست و امیدوارم که این روند اصلاح شود.
ـ به نظر شما آموزش و پرورش در برابر حادثه ای که رخ داده، چه اقدام عاجل و فوری باید انجام دهد و چه کار درازمدتی را باید آغاز کند؟
البته یک راه، همان اصلاح الگوی جمعیتی کلاس است که باید مناسب سازی شود و اما برای اصلاح این چرخه معیوب و بهبود رفتارهای نامطلوب، نمی توان ضربتی عمل کرد. مثلاً بخشنامه و یا دستورالعملی به مدارس ارسال کرد و منتظر اصلاح اوضاع بود.
از نظر من، پارادایم هایی که آموزش و پرورش بر اساس آن تعریف شده، باید اصلاح شود. یعنی باید روح اصلی که در روابط بین دانش آموز، معلم و مدیر هست متحول شود. در واقع ما باید به سمت تفکر انتقادی حرکت کنیم.
ـ شما می گویید تراکم کلاس ها کمتر شود؛ این نیازمند نیروی انسانی است. به گفته آقای وزیر قرار است 200 تا 250 هزار نیرو تعدیل شوند. بر این اساس، وضعیت بدتر هم خواهد شد و تراکم کلاس ها بالاتر خواهد رفت و حتی ممکن است خدای نکرده، دچار فجایع بیشتری شویم. به نظر شما درست است یا نه؟
ـ قطعاً همین طور است. تا زمانی که مدیریت منابع انسانی، الگوی استخدام، فرآیند گزینش و جذب نیرو در آموزش و پرورش، به طور بنیادین و علمی اصلاح نشود و مورد بازنگری قرار نگیرد و تابع سیاست های روز باشد؛ این مشکل را خواهیم داشت. من کم کردن تراکم کلاسها را به عنوان یک راه حل مطرح کردم. منتهی در کنار آن، محیط مدرسه یکنواخت است. معلم خسته می شود. از این کلاس به آن کلاس، تنوعی وجود ندارد. در حالی که در سیستم های آموزشی دیگر به این صورت نیست. مجموعه این عوامل باعث شده که کار در مدارس، خسته کننده شود. فرسودگی شغلی در مدارس ما بالاست. متأسفانه معلمان ما به خاطر این وضعیتی که وجود دارد؛ بیش از مشاغل دیگر دچار فرسودگی می شوند و این فرسودگی در واقع تأثیر خود را در برخوردها و روابط می گذارد و آنها را به جایی می رساند که دست به خشونت بزنند. برعکس این هم صادق است. از آن طرف هم ممکن است دانش آموزان به خاطر ارزش ها و هنجارهایی که در جامعه وجود دارد؛ مرتکب خشونت شوند. متأسفانه فرهنگ سازی لازم از سوی رسانه ها به خصوص رسانه صدا و سیما صورت نمی گیرد؛ به نظر من در این زمینه، کم کاری می شود یا خود صدا و سیما به اشکال مختلف مروج خشونت است. اینها باعث می شود در مدرسه به عنوان یک نقطه هدف، تأثیر بگذارد و این روابط را دچار خلل کند.
ـ سؤال آخر اینکه به نظر شما، تشکل های صنفی معلمان می توانند چه راهکارهایی برای کم کردن خشونت داشته باشند و چه حمایت هایی می توانند از معلمان در برابر پدیده معلم آزاری انجام دهند؟
ـ همان طور که عرض کردم، ما یک الگوی دیالوگ موفق و مؤثر در جامعه و به تبع در آموزش و پرورش نداریم. مردم ما نمی توانند گفت و گو و مذاکره کنند، دوست دارند همیشه روابط یک طرفه باشد، دوست دارند همیشه بازی ها برد و باخت باشد، نمی خواهند بازیها برد ـ برد باشد. این الگوها در روابط انسانی و میانفردی ما وجود دارد. تا زمانی که این الگوها اصلاح نشود و از نو تعریف و تبیین نگردد؛ در کنار پارامترهای اقتصادی و توسعه ما نمی توانیم به نتیجه خاصی برسیم. به نظر من ، تشکل های صنفی معلمی هم باید این الگوها را برای خود تعریف کنند. در واقع باید مشخص کنند که چه طرح و برنامه ای برای این چرخه دارند و آیا می توانند در درون تشکیلات خود بین افراد و ارکان خود دیالوگ برقرار کنند؟ آیا این تشکل ها می توانند با جامعه، رسانه ها، ستاد آموزش و پرورش و معلمان دیالوگ برقرار کنند؟ می توانند رابطه تعریف کنند؟ اگر این رابطه و دیالوگ به طور مؤثر و اصولی باز تعریف، بازسازی و بازشناسی شود؛ می شود به اصلاح این وضعیت امیدوار بود تا دیگر شاهد چنین خشونت هایی در جامعه نباشیم.
ـ برداشت کلی من از صحبت های شما این است که علی الظاهر، ما باید همچنان شاهد چنین خشونت هایی در آموزش و پرورش باشیم.
ـ جامعه ما یک جامعه در حال توسعه است. یک جامعه سنتی است و منابع اقتدار آن بر اساس یک جامعه سنتی تعریف شده است. منتهی این جامعه در حال گذار است و این گذار بیش از حد به طول انجامیده است که عمده ترین دلیل آن به کم کاری و روزمرگی روشنفکران ما بر می گردد که خودشان هم نمی توانند با هم ارتباط برقرار کنند. خودشان هم نتوانسته اند دیالوگی طراحی کنند. در واقع ما نتوانسته ایم الگویی موفق را مطرح کنیم که همه از آن پیروی کنند. عوامل در این زمینه زیاد است. این مسئله در محیط مدرسه هم به عنوان یک جزء از این جامعه بزرگ، می تواند مورد نظر قرار بگیرد.
انتهای پیام /*
نظرات بینندگان
بر شما جناب پورسلیمان
مغز کلام را فرمودید .
موفق باشید .