بسیاری از اوقات از گوشه و کنار مفاهیم و کلماتی می شنویم که اگر چه در ظاهر زیبا و عامه پسند هستند اما فاقد مبانی و یا استدلال های قوی و قابل دفاع بوده و اکثرا ماهیتی سیاسی و پوپولیستی دارند .
عواملی مانند سن و جنسیت و... در این مقوله می گنجند .
برای یافتن ارتباط میان یک مدیریت اثربخش با عواملی مانند سن و جنس سعی کردم تا پیشینه ی پژوهشی آن را مورد مطالعه قرار دهم .
در این جست و جو به پژوهشی برخوردم . ( این جا )
موضوع این پژوهش عبارت است از :
بررسي و تبيين نقش علّي مديريت دانش در اثربخشي سازمان يادگيرنده (مطالعه موردي؛ دانشگاه علم و صنعت ايران) که توسط دكتر عليرضا علي احمدي ، دكتر پيمان اخوان و مرضيه باقري در سال 93 در نشريه علمي پژوهشي مديريت فردا منتشر گردیده است .
در مقدمه این پژوهش چنین آمده است :
" در جامعه فراصنعتي امروز؛ به سرمايه هاي نامشهود و معنوي كه ناميده مي شوند، به عنوان يك عامل مهم و حياتي نگريسته « دانش » مي شود. دانش به يك منبع كليدي پيشرفت و برتري در همه عرصه ها تبديل شده است. پياده سازي و اجراي موفق مديريت دانش به همراهي و مساعدت درازمدت مديريت ارشد، رهبري و هدايتي كه متوجه فرهنگ سازمان است، و نيز همراهي و مشاركت كاركنان و مديران آموزش ديده و كاربرد صحيح فناوري نياز دارد. اين امر باعث شده، توجه صاحبان صنايع و عالمان علوم صنعتي به سرمايه اي بس عظيم و ارزشمند جلب شود، يعني سرمايه اي كه با وجود توليد اكثريت ارزش افزوده كالا، كمتر تحت مديريت، ساماندهي و برنامه ريزي قرار مي گيرد (دفت، 1998 )
از طرفي موفق ترين سازمان ها آنهايي هستند كه بدانها سازمان هاي يادگيرنده اطلاق مي شود (سنگه، 1990 ). در اين سازمان ها هر شخصي براي جمع آوري اطلاعات تشويق ميشود. و همه ي كاركنان بايد از نوع دانشي كه ممكن است براي سازمان مفيد باشد، آگاه باشند تا بتوانند هنگامي كه با آن مواجه مي شوند، اين دانش را كسب كنند. اين سازمان ها كاركنان خود را نسبت به نوع دانشي كه نياز دارند، ارزش ها و سيستم هاي حافظه و منابع آنها براي ذخيره دانش، آگاه مي سازند . (ماركوارت، 2002 )
سازمان ها دريافته اند، براي كسب و حفظ مزيت رقابتي در دنياي جديد كنوني، بايد شكل بالاتري از قابليت يادگيري را تكامل بخشند كه آنها را قادر سازد سريع تر و بهتر از موفقيت ها و شكست هاي گذشته خود ياد بگيرند. سازمان ها مي بايد بي وقفه خود را به صورت سازمان هايي متحول كنند كه در آنها همه، اعم از گروهها و افراد، بتوانند از طريق جهش هاي كوآنتومي، قابليت هاي انطباقي و مولد خود را توسعه دهند(ماركوارت، 2002 ). سازمان يادگيرنده و نظام مديريت دانش، نوعي راهبرد مشترك دارند، زيرا هر دو با تكيه بر مديريت آگاهانه دانش و تشويق و تقويت يادگيري، امكان همكاري و تعامل افراد با دانش، تخصص و تجربه هاي گوناگون را فراهم مي كنند (سبحاني نژاد، 1385 ). از آنجا كه سازمان به منظور تحقق هدف يا اهداف ويژه اي، ايجاد شده است، بنابراين جاي تعجب نيست كه دستيابي به هدف به طور وسيعي به عنوان معيار سنجش اثربخشي، مورد استفاده قرار گيرد. اثربخشي سازمان با نحوه تحقق اهداف در كنار توجه به امكانات و فرايندهاي نيل به اهداف، نظير؛ توانايي سازمان براي دريافت منابع، حفظ و نگهداري خود به عنوان يك پديده اجتماعي و تعامل موفقيت آميز با محيط خارجي،معيار ارزيابي قرار مي گيرد .(رابينز، 1987 )
از اين رو؛ با توجه به اهميت اثربخشي سازماني در موفقيت و بقاء سازمان، در اين تحقيق نقش مديريت دانش در سازمان يادگيرنده با هدف سنجش اثربخشي، بررسي و تبيين مي شود ...
در بخش تعریف مفاهیم ، " سازمان یادگیرنده " چنین تعریف شده است :
" گروهي از افراد هستند كه بطور مداوم ظرفيت خود را براي آنچه كه مي خواهند خلق كنند افزايش مي دهند . (سنگه، 1990 ) "
در اين پژوهش، هدف، بررسي و تبيين نقش علّي مديريت دانش در اثربخشي سازمان يادگيرنده است .
مسأله مورد بررسي در تحقيق حاضر اين است كه؛ آيا به كارگيري مديريت دانش به عنوان ابزاري براي رسيدن به اهداف سازمان با استفاده بهينه از دانش و سرمايه معنوي (تجربه و دانش فردي نزد هر فرد و دانش دسته جمعي)، نقش معني داري در اثربخشي به عنوان شاخص سنجش ميزان تحقق اهداف در سازمان يادگيرنده، دارد يا خير؟
يافته هاي پژوهش در خصوص رابطه ميان مديريت دانش و اثربخشي سازمان يادگيرنده، نشان داد؛ تأثير مشخصات فردي اجتماعي همچون سطح تحصيلات، سابقه كار و سمت شغلي در رابطه فوق بسيار چشمگير بود. وضعيت استخدامي و سن تأثير كمتر داشت و جنسيت بي تأثير بود .
در پژوهش دیگری با عنوان " رابطه بين سن، تحصيلات، سابقه خدمت و جنسيت با هوش هيجاني و هوش شناختي مديران سه مقطع در منطقه لنجان اصفهان که توسط يداله صفري دهنوي و احمد عابدي در سال 1390 انجام شده است بين سن، تحصيلات، سابقه خدمت و جنسيت با مولفه هاي هوش هيجاني و هوش شناختي در مديران راهنمايي و دبيرستان رابطه معناداري مشاهده نشد. ( این جا )
تجربیات نگارنده در حوزه آموزش و پرورش و مدیریت های آن مبین این گزاره است که اولا در این حوزه و علی رغم وجود آیین نامه طی مدارج و مراحل مدیریتی تابع یک مسیر مشخص و مدون شغلی ( کارراهه شغلی ) نیست و بیشتر تابع سلایق و خوشایند مقامات بالاتر می باشد .
فردی که به عنوان " یک مدیر " در سطوح پایین سازمانی مانند " مدرسه " مشغول به کار می شود به تدریج یاد می گیرد که لازمه پیشرفت در مدارج مدیریت عدم انتقاد از مقام بالاتر ، تعریف و تمجیدهای بی پایه و فراوان از مدیر مافوق و میزان سرسپردگی در برابر اشتباهات و خطاهای سیستم است .
همین وضعیت در مورد معلمان نیز برقرار است .
به عنوان مثال ، « معلم قراردادی » معمولا کاری به وضعیت و یا خطاهای محیط و سیستم ندارد . نقد نمی کند تا بتواند به مرحله « پیمانی » ارتقاء یابد .
" معلم پیمانی " هم وضعیت را دنبال می کند تا شاید بتواند « معلم رسمی » شود .
وقتی هم که " رسمی " شد دیگر کار نمی کند !
نظام مدیریتی ما به عنوان " زیر سیبستم " غالبا در آموزش و پرورش " نقد " را بر نمی تابد و از این رو است که منتقدان – توجه کنیم که بین نقد کردن با نق زدن تفاوت ماهوی وجود دارد – همواره در حاشیه هستند .
به علت غلبه روزمرگی و فرهنگ غلط سازمانی " سفله پروری " در کنار فقدان نقد و فرهنگ پرسش گری ، افرادی می توانند اکثرا به مدارج بالای مدیریتی برسند که خود را هر چه می توانند شبیه " سیستم " کنند .
این فرآیند " شبیه سازی سازمانی " کاری با متغیرهایی مانند سن و جنسیت و... ندارد .
مهم میزان ارادت و سرسپردگی به مدیر بالاتر است .
دیده شده است حتی این میزان سرسپردگی در مدیران جوان بالاتر است چون مدیر جوان رمز وضعیت ارتقاء را در سیستم دریافته است و حاضر نیست که برای آینده شغلی اش حتی کوچک ترین ریسکی را متقبل شود و خود را احتمالا به دردسر بیندازد .
در این سیستم بیمار و روزمره اگر هم مدیری منتقد ، خلاق و تحول گرا وارد شود با مقاومت " همالان " و مدیران هم سطح و سپس مدیران بالاتر رو به رو می شود .
تجارب و شواهد نشان می دهد که این گونه مدیران غالبا ایزوله می شوند و در حاشیه قرار می گیرند . نامه و یا بخشنامه ای جهت پی گیری به آن ها احاله نمی شود و این انزوای سازمانی و طرد شدگی موجب فرسودگی فرد و نهایتا خروج ناگزیر او از این سیستم آلوده می شود .
در این رابطه می توان به مساله اخیری که در ارتباط با " اردوهای راهیان نور " در پرتال وزارت آموزش و پرورش رخ داد اشاره کرد . ( این جا )
در گردهمايي مشترك شوراي معاونين و مديران كل استان های وزارت آموزش و پرورش ، سید محمد بطحایی موضوعات مختلفی را مطرح کرد .
یکی از این مسائل در مورد برگزاری اردوهای دانش آموزی و لزوم همكاري ساير دستگاه ها با آموزش و پرورش در برگزاري اردوها بود .
« پرتال وزارت آموزش و پرورش » بخشی از سخنان وزیر که البته در گروه تلگرامی قابل مشاهده می باشد را حذف کرد .
وزیر آموزش و پرورش گفته بود :
" نباید هر مشکلی را فقط به آموزش و پرورش نسبت داد.
در بحث اردوها چرا دستگاه های دیگر به ما کمک نمی کنند؟
چرا پلیس و آمبولانس نباید کاروان دانش آموزان ما را اسکورت کنند؟
اگر بقیه دستگاه ها وارد نشوند، ما هم اجازه نمی دهیم دانش آموزانمان از مشهد تا اهواز را با اتوبوس به اردو بروند . "
جالب است که حذف سخنان بطحایی 54 ساله توسط مرتضی نظری " جوان " صورت گرفته است !
تنها راهکار این است که شاخص ها و معیارهای تعیین مدیران بر اساس متغیرهایی مانند اثربخشی ، خلاقیت و نوآوری و تفکر انتقادی بازتعریف شوند .
کار به کاردان سپرده شود و " شهامت ایجاد تغییر " جزء مهم فرهنگ سازمانی و از شاخص های مهم ارزیابی عملکرد شود .
* در مورد ارتباط جنسیت و مدیریت نیز یادداشتی پژوهشی در این مورد نوشته ام . ( این جا )
نظرات بینندگان