کتاب مبانی نظری فلسفه برای کودکان با توجه به اهمیت توانمند سازی معلمان کشور و افزایش صلاحیت های حرفه ای آنان، در مرکز نوآوری های آموزشی مرآت به زیور طبع آراسته شد. تالیف این کتاب حاصل تلاش دکتر یحیی قائدی و به عنوان کتابی در حوزه نظر و عمل در اختیار دست اندرکاران تعلیم و تربیت کشور قرار گرفته است تا آنان را در طراحی، اجرا و آموزش فلسفه برای کودکان یاری کند.
کتاب از دو بخش تشکیل شده است:
بخش اول بنیادها را بررسی می کند. بخش دوم هم نقد می کند و هم نقدها را از نظر می گذراند.
بخش نخست از 7 فصل تشکیل شده است. از آن جا که مناقشه جدی بر سر مفهوم فلسفه در برنامه فلسفه برای کودکان وجود دارد،فصلیفه نخست به بحث در این باره اختصاص یافته و پس از بیان این نکته که فلسفه در فبک (برنامه فلسفه برای کودکان) به معنای فلسفیدن است، به اهمیت پرداختن به آن نیز توجه می شود.
گرچه فلسفه به عنوان یک موضوع درسی از دیرباز تاکنون در برنامه های درسی گنجانده شده ، اما پرسش اساسی این است که آیا فلسفه صرفا یک موضوع درسی است؟ به تناسب بحث درباره این که فلسفه چیست، برخورد فلسفه به عنوان یک موضوع درسی نیز متفاوت بوده است.
عده ای فلسفه را تنها یک موضوع درسی نمی دانند، بلکه آن را چیزی می دانند که می تواند در همه درس ها به کار گرفته شود. با این حال، پیوسته نگاه اول برتری داشته است. بنابراین لازم است ابتدا به این پرسش پاسخ داده شود که آیا فلسفه، آموختن اندیشیدن است یا آموختن اندیشه ها و این که طرفداران هر دیدگاه بر اساس چه استدلال هایی از نظر خود حمایت می کنند؟
در فصل دوم بنیادهای برنامه فلسفه برای کودکان در 3 جنبه متافیزیکی، معرفت شناختی و ارزش شناختی بررسی شده است. این پرسش همواره وجود داشته که بنیادهای فلسفه برای کودکان چیست و از چه فلسفه یا فلسفه هایی ریشه می گیرد؟ اگر از فلسفه یا فلسفه های خاص ریشه گرفته است، آیا دیگران با فرهنگ و فلسفه های متفاوت می توانند از آن استفاده کنند؟ اگر می توانند چگونه؟
فصل سوم بخش نخست به توصیف برنامه فبک می پردازد و در آن به هدف ها، پیش فرض ها ، توصیف برنامه درسی در پایه های مختلف، ارتباط فبک با اجزای مختلف نظام آموزشی، نقش آموزگار، محتوا و شاگرد اشاره شده است.
برخی فیلسوفان و مربیان، دیدگاه هایی ارائه کرده اند که به طور مستقیم یا غیر مستقیم می تواند بنیادهای نظری را برای فبک فراهم کند.
فصل چهارم بخش نخست همانندی ها و ناهمانندی های دیدگاه آنان را در ارتباط با فبک بررسی کرده و نشان داده که جوانه ایده باور شده فبک در قرن بیست و یکم، چگونه از آغاز فلسفه شروع به رشد کرده است.
فصل پنجم بخش نخست، فلسفه اجتماع پژوهشی، مفهوم و مراحل آن را بررسی کرده و نشان داده است که گفت و گو چه نقشی در این فرآیند دارد. به دلیل اهمیت اجتماع پژوهشی در فبک، در فصل های دیگر این کتاب متناسب با عنوان هر فصل، نکاتی در این باره گفته شده است.
در فصل ششم از بخش نخست، رویکردهای موجود در فبک بررسی شده اند و 2 جنبه فراگیر را در بر می گیرند : رویکردهای کلی و حاکم در همه برنامه ها و پایه های فبک مانند رویکرد فعال، داستانی، بازی گونه، گفت و گویی و ...
فصل هفتم که آخرین فصل بخش نخست است، به موضوع ارزشیابی در فبک می پردازد و بیشتر الگویی را که نویسنده خود آن را طراحی کرده است، ترجیح می دهد. ارزشیابی فبک حتی از خود فبک هم جوان تر است و تا حدود 20 سال که از آغاز فبک گذشته بود، هنوز بحثی جدی در این باره وجود نداشت.
بخش دوم کتاب در 6 فصل به نقد برنامه فلسفه برای کودکان می پردازد. برای این کار هم مجموعه نقدهای موجود مرور شده و هم خود نویسنده دست به نقد زده و در مواردی به عنوان مدافع فبک به نقدها پاسخ داده است.
فصل هشتم، به نقدهایی درباره مفهوم فلسفه می پردازد. برخی منتقدان با در نظر آوردن مفهوم ویژه ای از فلسفه و دشوار دانستن آن حتی برای بزرگسالان، بر این باورند که کودکان نمی توانند فلسفه ورزی کنند. این منتقدان با در نظر گرفتن مفهوم سنتی فلسفه به معنای خواندن آرا و اندیشه های فیلسوفان، چنین استدلال می کنند که کودکان نمی توانند فلسفه بیاموزند، زیرا آرا و اندیشه های فلسفی بسیار پیچیده و مشکل هستند.
در فصل نهم به برخی از انتقادها پرداخته می شود که در آنها با مقایسه ویژگی های کودکان با بزرگسالان، چنین استدلال می کنند که بزرگسالان دارای ویژگی هایی هستند که کودکان آن ویژگی ها را ندارند. آنها برخی ویژگی ها نظیر احساسی بودن کودکان را بنیاد این استدلال خود قرار می دهند. البته این گروه نیز فلسفه را در مفهوم آکادمیک مد نظر دارند و چنین نتیجه می گیرند که فلسفه آکادمیک مخصوص بزرگسالان است؛ پس کودکان نمی توانند فلسفه بیاموزند. با قرار دادن این 2 دیدگاه در برابر هم، این پرسش مطرح می شود که با توجه به مقایسه کودکان و بزرگسالان، آیا کودکان می توانند فلسفه بیاموزند؟ مطالب فصل های هشتم و نهم ارتباط نزدیکی با هم دارند.
در فصل دهم به مجموعه انتقادهایی در مورد فلسفه تحلیلی پرداخته شده است. بر اساس دیدگاهی که از ابتدای تشکیل چنین جنبشی وجود داشته است، فیلسوفان تحلیلی، فلسفه را به تحلیل زبان و فکر محدود می کنند و همین نظریه را برای فلسفه تعلیم و تربیت و فلسفه برای کودکان نیز بسط می دهند. از این رو، این پرسش پیش می آید که با توجه به دیدگاه فلسفه تحلیلی، آیا کودکان می توانند فلسفه بیاموزند؟
در فصل یازدهم به برخی دیگر از انتقادها پرداخته می شود که با در نظر گرفتن مراحل رشد شناختی پیاژه، استدلال می کنند که کودکان نمی توانند فلیسفه بیاموزند، زیرا بر اساس دیدگاه حامیان نظریه پیاژه، کودکان امکان تفکر صوری را از سن 12 سالگی به بعد پیدا می کنند و از آن جا که فلسفه یک فعالیت صوری و انتزاعی تلقی می شود، پس کودکان زیر این سن نمی توانند فلسفه بیاموزند. در مقابل، حامیان برنامه فلسفه برای کودکان به شیوه های مختلف تلاش کرده اند به این مخالفت ها پاسخ دهند.
فصل دوازدهم به گونه دیگری از مخالفت ها نسبت به برنامه درسی فلسفه برای کودکان باز می گردد و بیشتر این مخالفت ها متوجه هدف های این برنامه درسی است و با این زمینه بیان می شود که این برنامه ، دارای انسجام کافی نیست و نظام های آموزشی در پرورش تفکر انتقادی و ایجاد قوه داوری صحیح در کودکان، شکست خورده اند و فبک نیز شکست خواهد خورد.
در این فصل این پرسش بررسی می شود که آیا برنامه درسی فلسفه برای کودکان ، ویژگی های اختصاصی یک برنامه درسی کامل را دارد؟ در این زمینه برخی از نظریه های برنامه درسی و هم چنین جایگاه برنامه درسی فلسفه برای کودکان در آنها، همچنین محتوا و نقش معلم و شاگرد در آن بررسی می شود.
فصل سیزدهم نیز گونه ای با هم نگری و جمع بندی است که بخش اول و دوم را با هم یک کاسه می کند و 3 مفهوم اساسی در فبک را با هم می نگرد: کودک، فلسفه و برنامه درسی. به عبارت دیگر می خواهد به این پرسش پاسخ دهد که کودک (با چه مفهومی)، با فلسفه (با چه مفهومی) چه نوع برنامه درسی لازم دارد؟
دو ماهنامه شوق تغییر - شماره 26 - سال چهارم
نظرات بینندگان