هر قبرستانی که می روید غیر از سیمان، بتن و خاک و شن، خبری نیست. البته سگ های ولگرد و گدایان نیز پرسه می زنند. حتی در جایی که با افتخار بهشت زهرایش نامیده اند. گلزار شهدا نیز چنین است و پیشوند گلزار بیشتر به خاطر مرتبه والای شهداست و گر نه از گل خبری نیست. یعنی گل خود شهدا هستند که آنجا را تبدیل به گلزار کرده اند. هر کس بر حسب ذوق خود شاید بالا یا پائین قبر عزیز خوابیده زیر سنگ های رنگارنگ، درخت کاجی که بادوام تر است کاشته باشد. سنگ هایی که به زودی می شکنند و سیمان دور و بر آن کنده می شوند و مجبور می شوید از دفتر آرامستان به ازای مبلغی که آن نیز با قیمت روز محاسبه می شود دوباره دور سنگ آن قبر سیمان گیری کنید که مبادا در برف و باران، داخل آن آب ریزش کند و بی حرمتی به مرده محسوب شود یا روحا احساس کنیم که او اذیت می شود. اگر هم قیمت روز این کار به کرّات بیشتر از قیمت خرید مزار نسبت به ده بیست سال پیش است، آستین بالا زده و به عنوان پسر ارشد یا دختر ناز بابا، با دستان خود مجددا سیمان کشی کنی تا حفظ آبرو و عزت شود.
علت نوشتن این غمنامه دیدن یک صحنه قبرستان در یک فیلم بود. شاید شما هم جلوه ای از سرسبز ی، نظم و زیبایی را در قبرستان های برخی از کشورها طی تماشای فیلم، سریال، مستند یا ویدئویی دیده باشید.
گویی آرامستان نیست و بوستان یا گلستان است. ظاهرا شرایط روحی، فرهنگی، آموزشی و نحوه تفکر انسان ها در طراحی قبرستان ها در کشورهای مختلف دخالتی مستقیم دارد. کل زمین، چمن طبیعی بود که یقین به طور مرتب آن را می زنند تا مرتب و منظم دیده شود. و فقط یک صلیب سفید نسبتا پهن برای هر مرده که مشخصات فرد مرده روی آن حک بود.
از سنگ های روی مزار بیش از یک متری ما خبری نبود. قبرستان های ما همه بی روح و مرده است. خوب مزار است و غیر از این انتظاری نیست. سنگی به درازای بیش از یک متر ( 60 در 180 سانتی متر) برآمده از زمین، که هنگام عبور یا جست و جوی قبری، به زحمت افتاده و بیشتر مجبوری روی سنگ های بیشمار بالا پایین شوی تا به ردیف و شماره قبر آشنا یا عزیز خود برسی. نمی دانم در نظر و باور شما پا روی قبر عزیز کسی گذاشتن بلامانع است؟ اما در باور من همچنان که احترام گذاشتن به زندگان فرض واجب است، مردگان نیز چنین حقی برای خود دارند. حتی روی اعلامیه فوت کسی که پاره شده و بر زمین افتاده است پا گذاشتن، بی احترامی است.
حتی قبر اعیان و اشراف، میراث شمرده می شود و میراث ما جز قلم و اندیشه چیست؟ باور و دیدگاه غالب ما این چنین است: از خاک برآمده ایم و در خاک فرو می رویم پس چه اهمیتی دارد یک مرده کجا دفن شود. اتاق پذیرایی که نیست به چیدمان ترکیب آن اهمیت دهیم. یک مرده روح و هوشیاری ندارد و در عرض چهل روز گوشت به استخوان نمی ماند تا بخواهد بفهمد کجا دفن شده است پس فقط کافی است فاتحه بخوانید تا آرامش بیابد.
بلی؛ بیشتر مردگان در ایام حیات خود چندین بار قبرستان رفته اند و ظاهر و باطن آن را دیده اند، اما پرداختن به تمیزی و زیبایی یک قبرستان در واقع به نیت زندگان است که آنجا را محلی زیبا ببینند و از واقعیت مرگ کمتر بهراسند. از دیگر سو، خیال آنان از بابت جایگاه ابدی عزیزان خود آسوده گردد. هر چند از ما بهتران جایگاه تمامی مردگان خود را حتی گناهکاران را در بهشت خدا می بینند یعنی پر از امید و به کودکان چنین باوری را القا می کنند که مثلا پدرش رفته آسمان پیش خدا و ما از عذاب قبر و جهنم به کودکان نوید می دهیم.
امروز، ما همه چیزِ فرهنگ خود را به طور سطحی و شگفت انگیز تغییر داده ایم. به خاطر دارم تا قبل از فوت مادرم، اصلا قبرستانی ندیده بودم. چون در گذشته کودکان و جوانان را قبرستان نمی بردند. اما الان هنگام دفن کسی، اگر دقت کنید از هر گروه سنی حضور دارند حتی نوزادان و کودکان.
فاصله طبقاتی فقط این جهانی نیست و در قبرستان های ما نیز بیداد می کند. آرامگاه خانوادگی بیش از سه میلیارد تومان، قبر معمولی بیش از 50 میلیون تومان. در جاهای پر فراز و نشیب یا پرت قبرستان، قیمت قبر نسبتا ارزان می شود تا قشر کم درآمد هم جایی برای دفن خود بیابند.
به نظرم بهتر است آموزش و پرورش که این همه به آخر و عاقبت اعمال معلمان ابتدا با گزینش و سپس طی خدمت در زیر ذره بین، می اندیشد و وضعیت وخیم آموزشی را رها می سازد، بهتر است برای دفن بازنشستگان خود قبر رایگان دهد. هم ثواب است و هم از فشار دنیوی که نکاسته حداقل از فشار اخروی برهاند. چون با حق کفن و دفنی که داده می شود قبری نمی توان خرید. هزینه مراسم مختلف هم هست اغلب تا چهلم متوفی!
در سال 1404، حق کفن و دفن برای شاغلین و بازنشستگان، معادل حداقل دستمزد ماهانه سال فوت است. با توجه به حداقل دستمزد 10 میلیون و 737 هزار تومانی در سال 1404، مبلغ کمک هزینه کفن و دفن نیز همین مقدار خواهد بود.
البته تضاد طبقاتی برای ما مردم زیر خط فقری، تعادل حق و حقوق را برهم می زند. و گر نه از نظر حقوقی، آرامگاه خانوادگی به عنوان یک حق یا امتیاز برای خانواده در نظر گرفته میشود. این حق میتواند شامل حق استفاده از آرامگاه، حق دفن اعضای خانواده در آن و حق نگهداری و مراقبت از آرامگاه باشد. همچنین، ممکن است آرامگاه خانوادگی به عنوان یک میراث خانوادگی نیز در نظر گرفته شود و به نسلهای بعدی منتقل شود. حتی قبر اعیان و اشراف، میراث شمرده می شود و میراث ما جز قلم و اندیشه چیست؟
اما حق و حقوق هم زیورهایی است برای از ما بهتران. این همه تحقیر نیست. چشم های خود را قدری بمالیم و سپس با دور کردن تعصب کور، واقعیت ها را بپذیریم. چنین حقی، زیبنده کسانی است که دغدغه خرید سیب زمینی پیاز ندارند. پاییز پارسال در محفلی بودم باور کنید یک قاضی حال به مزاح و یا با ناباوری، مدام می گفت: خرید سیب زمینی پیاز مجال خریدهای دیگر را نمی دهد. به خاطر دارید زمستان 1403 در سایه صادرات بی رویه و بدون توجه به میزان مصرف داخلی؛ قدرت خرید سیب زمینی نداشتیم؟ این ماجرا به همان روزها مربوط است.
شاید شما نیز در اولین محل خدمت خود، قبرستانی رو به روی تنها دبیرستان پسرانه یا دخترانه خود داشته اید. نمی دانم تصمیم برای ساخت یک مدرسه در هر پایه ای، درست به موازات تنها قبرستان یک شهرستان کوچک، چقدر عقلانی است؟ چرا تصور می کنیم فقط جمعیت کلان شهرها لایق آن هستند که محل دفن مردگان آنان دور از مرکز شهر و در حاشیه باشد؟ مگر در شهرهای کوچک یا روستاها، قحطی زمین است که به تمرکزگرایی دست می زنند و مراکز مهم اداری را به علاوه قبرستان کنار هم می چینند؟!
احساس نیاز به زیباسازی محل زندگی، ولو یک قبرستان، نگاه فرهنگی می خواهد. درک درست از باور طبیعتِ سرسبز، نشاط و شادابی آن که هر دم با مشاهده آن روح و ذهن همه افراد و از هر قشری صیقل یابد. هر چند ما در کاشت چمن طبیعی یا مصنوعی زمین فوتبال خود در تهران و شهرستان ها نیز هنوز مشکل مدیریتی و کارکردی داریم.
لطفا زندگان و مردگان را از وضعیت اسفبار فعلی خاک، شن، سنگ، سیمان، بتن، سگ های ولگرد، حضور گدایان و ترس از تغلیظ سوگند آنان و بی روحی مطلق قبرستان ها نجات دهید. انجام این کار به سرمایه نیاز دارد اما مهم تر از آن به تحول فکری و فرهنگی که خط بطلان بر روی باورها و عادات غلط بکشد و به زیبایی زندگی ایمان داشته باشد.
این همه زیباگریزی از بهر چیست؟
مگر فقط به دلیل وجود باور مذهبی آزاد بودن روح مردگان از ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه و رواج مراسم تعزیه در همین روز هفته، با تعطیلی روز پنجشنبه موافقت و با تعطیلی روز شنبه مخالفت نشد تا تجار و بازرگانان و اقتصاد ایران بیشتر از سه روز در هفته نتوانند با اقتصاد دنیا در مبادلات تجاری و بازرگانی تعاملی فعال داشته باشند؟ یعنی یک نه بزرگ به رشد و توسعه اقتصادی و فرهنگی. چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.