خرده خاطرات
بازیهای روزگار ما زمین تا آسمان با بازیهای این روزها تفاوت دارد. یکی از این بازیها مداد بازی بود. توی کوچهها بزرگترین سرگرمیما دانش آموزان بود. ابتدا مداد را پرت میکردیم دوسه متر جلوتر از خودمان. نفر بعدی یا حریف هم با مداد آن را نشانه میگرفت و نیزه وار مدادش را به سمت مداد ما پرتاب میکرد. اگر به آن میخورد که مداد از آن او بود و گرنه یکی دیگر از شرکت کنندگان مداد او را نشانه میگرفت. این کار ساعتها طول میکشید و خب در آخر هم جیب عدهای پر از مداد میشد. و عدهای هم دست خالی به خانه برمیگشتند. همشاگردی تُخسی داشتیم و نشانه گیری اش محشر. با هر کس مسابقه میداد بیچارهاش میکرد و همۀ مدادهای او را میبُرد.
در مدرسه رسم بود که گاهگاهی جیبها را میگشتند.
کیف که نداشتیم اگر کتابهایمان در پلاستیکی بود از دور مشخص میشد که مداد اضافی داریم یا نه. داشتن مداد زیاد یعنی داشتن آلات جرم! و تنبیه زیاد در انتظار کسی بود که بیشتر از حد معمول مداد داشته باشد .
دانشآموزی داشتیم ملقب به «تولی» . نمیدانم چرا این اسم را معلمها رویش گذاشته بودند. به هر حال تولی را آوردند وسط حیاط و دورتادورش بچهها جمع شدند. از او خواستند تا جیبهایش را خودش خالی کند. این پا و اون پا کرد. ترکۀ ناظم که بلند شد جیبهایش را خالی کرد زمین. یک تپۀ کوچک مداد سیاه و رنگی، کوچک و بزرگ جمع شد. بعد وسایل فلک را آوردند و پاهای تولی را در آن بستند. ترکههای انار و آلبالو با دستان مبارک مدیر و ناظم بر کف پای تولی فرود آمدند.
با هر ضربه صدای هوی بچهها همراه نالۀ تولی بلند میشد. صحنۀ عجیبی بود. نمیفهمیدیم داریم با دست خودمان چه آسیب روحی بر پیکر تولی وارد میکنیم. ماجرا به اینجا هم ختم نمیشد.
پس از تنبیه باید بلند میشد و دور حیاط مدرسه میدوید. آن هم با کلاهخود قرمزی که برای تنبیه و خجالت او بر سرش گذاشته بودند. این صحنهها هنوز بعد از چند دهه جلوی چشمانم رژه میروند. تولی هیچ وقت بچۀ سربه زیری آن گونه که مدیر میخواست نشد. او حتی نتوانست کلاس پنجم ابتدایی خودش را تمام کند. جزو بچههای شرِّ محل شد و بعدها سر از زندان و. . . در آورد.
آیا رفتار بهتر با او نمیتوانست از ورود او به راه بد جلوگیری کند؟ آیا تنبیه اساسا میتواند جلوی مشکل را بگیرد؟ چرا هر کدام از ما کمتر تشویق شدیم؟
چرا بیشتر این تنبیهها هستند که در زندگی ما خود نمایی میکنند؟
کانال انشا و نویسندگی
نظرات بینندگان
بار الهی !! از قوانین آلوده به توهّم به تو پناه میبرم؛ ای فرو فرستندۀ عذاب