هراز چند وقت یک بار اخباری از تنبیه و ضرب و شتم در مدارس کشور در رسانه ها منعکس می شود ، اخباری که حاکی از تنبیه دانش آموزی توسط معلمی و یا گاه حمله و ضرب و شتم معلمی از سوی دانش آموز یا اولیا او می باشد .درچرایی این خشونت ها دلایل بسیار می توان اقامه کرد .از علل اقتصادی تا سیاسی و اجتماعی و از علل تاریخی تا فرهنگی و آموزشی .
برخی از این علل ساختاری و برخی تابعی از سایر عوامل می باشند.می توان از فقر و شکاف طبقاتی موجود درجامعه در ایجاد و تکثیر خشونت گفت ، می توان از مجادلات و درگیری های سیاسی نیز گفت و تقدیس و تبلیغ خشونت رسانه ای که شبانه روز زیست کودکان و مردم را احاطه کرده است.
می توان از سیستم معیوب تربیت خانوادگی که نسل به نسل و به شکلی تاریخی در جامعه ی ما تولید وتکثیر شده است گفت و یا به نقص درساز و کار جذب و آموزش معلمان و یا تعریف روابط معلمی و دانش آموزی پرداخت. می توان باز از موارد دیگر این خشونت زایی ها گفت ولی به عنوان یک شغل و وظیفه حدالمقدور موظفیم در حیطه ی کاری محدوده ی اختیارات خود آنچه که درست می دانیم بدان جامه ی عمل بپوشانیم .کلاس و مدرسه به طورنسبی و نه مطلق تنها حیطه ای است که ما به عنوان آموزگار می توانیم اعمال نظر کنیم و تا حدی ایده های آموخته شده ی خود را به محک عملی در واقعیت بیازماییم. اگر از این اختیار نسبی خود نیز نخواهیم بهره ببریم برای همیشه باید در جایگاه یک "نق زن و نالان ابدی " بمانیم بدون آن که کوچکترین گامی در راه تحقق توسعه پایدار در میهنمان برداشته باشیم .چه بسا که عمر را به پایان رساندیم و دوره ی سی ساله خدمت را نیز طی کردیم و تمامی ایده های مطلوب آموخته شده را نتواستیم به هیچ نسلی از نسل های آینده ساز کشور منتقل کنیم.
اخیرا در روزی از روزهای هفته ، به دلیل غیبت یکی از همکاران فرصتی پیش آمد تا به جای او به کلاس بروم و این فرصت طلایی برایم پیش آورد تا کلاس را از شکل همیشگی خارج کنم و از دریچه ای دیگر و ابزاری دیگر کلاس را بچرخانیم.(چرا که معمولا با تراکم کلاس ها و کمبود همیشگی وقت ، فرصتی برای انجام برنامه های آموخته شده و ایده آلی توسط آموزگاران نیست و یک آموزگار طبق تقویم آموزشی باید با سرعت نور! و توام با فشار و تحمیل و به نوعی خشونت، دروس و محفوظات را به ذهن دانش آموزان منتقل کند و کتاب رابه پایان برد.).
تصمیم گرفتم کلاس را به نمایش فیلم اختصاص دهم و پیش از آن فیلم های مختص کودکان را از دوست و استاد گرانقدری مهیا کرده بودم .فیلم ها متعلق به دو استاد بی بدیل سینمای ایران که فخر سینمای ایران هستند یعنی استاد بهرام بیضایی و زنده یاد عباس کیارستمی بودند .دو کارگردان صاحب سبک و دو کارگردان مولفی که در اوج درخشش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال های دور فیلم های فاخری برای کودکان ایران زمین ساختند که مرور آن ها و دیدن آن ها هم چنان آموزنده و لذت بخش است .
در فرصتی که بود سه فیلم کوتاه "عمو سیبیلو"از بهرام بیضایی و" نان و کوچه" و به" ترتیب قد " از عباس کیارستمی را به همراه بچه ها تماشا کردیم .فیلم ها سیاه و سفید و با کیفیت پایین بود ولی دانش آموزان به علت حس تازگی که این نوع فیلم ها برایشان داشت و موضوع کودکانه - دانش آموزی که داشت تا پایان با اشتیاق تماشا کردند.
فیلم عمو سیبیلو با موضوع آموزشی آشتی یک مرد خشن و بیزار از بازی فوتبال با بچه ها می باشد.فیلم نان و کوچه با موضوع آشتی یک کودک تنها و هراسان از یک حیوان یعنی با سگ می باشد و فیلم به ترتیب قد درباره ی جایگاه و ارزش و ضرورت نظم در مدرسه و جامعه می باشد.از وقتی که دوره ی تحصیل خود را به یاد می آورم (دهه ی شصت ) تا به اکنون که خود مشغول تدریس هستم ، مقوله ای به نام هنر در مدارس را این گونه تجربه کرده ام : در هفته یک زنگ به نام درس هنر که دبیر هنر می آید یک جمله پای تخته می نویسد و از بچه ها می خواهد آن جمله را با قلم به عنوان مشق خط تمرین کنند و در جلسه ی دیگر یک طرح یاشکلی را می خواهد که بچه ها آن را به عنوان نقاشی کشیده و نمره ی درس هنر را کسب کنند.در این زنگ کلیشه ای هنر، نه از سینما خبری هست ،نه از تئاتر و نمایش ،نه از موسیقی خبری هست و نه از ساز و آواز ، نه از انواع هنرهای تجسمی و حتی همین خط و نقاشی هم جز رفع تکلیف ثمردیگری برای ما و بچه های امروزی نداشته است .یعنی در همان کلاس ها هم نه نگاه هنری آموخته می شود و نه خط یا نقاشی بچه ها فرا می گیرند.فقر هنری و فقر فرهنگ یا به عبارت بهتر گرسنگی فرهنگی و هنری در نظام آموزشی کشور تهدید هرگونه تحول و توسعه ای می باشد .یکی از نتایج این فقر فرهنگ و هنر بازتولید خشونت است .
مدارسی که در و دیوار آن سرد وبی روح و یا حتی فراتر از آن تعالیم یا آموزه های آن ترویج یا تحریک به نفرت و نفرت پراکنی باشد نمی تواند شهروند هنجارپذیر و سازگار با محیط زیست (اجتماعی و طبیعی) تربیت کند .
باید با صدایی بلند و گویا و صادق اعلام کرد که ما با انحطاط هنر و فرهنگ در نظام آموزشی و تعلیم و تربیت مواجه هستیم .فرهنگ و هنر هیچ گونه چشم اندازی در نظام تعلیم و تربیت کشور ندارد.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان عملا از نظام آموزشی بیرون رفته است و برای دانش آموزان ما وجود خارجی ندارد.چرا پای سینما و موسیقی از نظام آموزشی حذف شده است ؟
چرا سینما و موسیقی مبدل به تابو در تعلیم و تربیت شده است ؟
سینما و موسیقی و هنر که حامل میراث فرهنگی و ملی و معنوی و شعر و ادبیات و آیین های ایرانی است بهترین ابزار حفظ هویت ملی و ارتقای سواد فرهنگی نوآموزان ایرانی است .برای نیل به جامعه ای عاری ازخشونت و روابطی مسالمت آمیز و سازنده میان آموزگاران با دانش آموزان و دانش آموزان بایکدیگر و بهبود گفتار و رفتار در جامعه ی بزرگ ایران که متشکل از اقوام و عقاید و آداب و سنن و لهجه ها وزبان های گونه گون است نیاز به بردباری و شکیبایی و صبوری و مدارا و ارتقای تحمل یکدیگر داریم و نادیده انگاری هنر و فرهنگ دراین راه همان شیوه ی غلط و محکوم به شکستی هست که تا کنون طی کرده ایم و وزیر جدید آموزش و پرورش و وزارت آموزش وپرورش باید شجاعت و جسارت ریل گذاری جدیدی در این پروسه داشته باشند.با پشت گوش اندازی ،با کج و دار و مریز گذراندن امور، هم، امروزمان را تباه می کنیم و هم نسل آینده را در سرگردانی و بی پناهی و خشم وخشونت رها می سازیم و عواقب ویرانگر آن را آیندگان باید به دوش بکشند.
نمی توان هر روزه شاهد خشونت در مدارس یا در جامعه بود و تنها به آه و ناله ای اکتفاکرد و با چند تهدید و هشدار و برخورد موردی با فرد خاطی عجالتا حساسیت ها یا نگرانی ها را خواباند و سرپوش گذاشت .باید از جایی همت تغییر آغاز شود و چه بهتر که این تغییر را از داخل نهاد آموزش و پرورش آغازکنیم نهادی که تحت حاکمیت متولیان آموزش و پرورش هست و عذر و بهانه ای برای فقدان قدرت و اختیار تغییر نیست.
هنر را دریابیم و فرهنگ را بر صدر بنشانیم و این یار دیرین انسان را که همیشه آرام بخش روح و روان او و امید آفرین زیست آینده اش بوده است قدر دانیم و تبدیل به یک مطالبه ی ضروری و حیاتی وجدی سازیم .هنرمندان بزرگ اندیش و میهن دوستی چون بیضایی و کیارستمی پیشگام خشونت زدایی و ترویج مدارا و تسامح در مدارس و نظام آموزشی ایران بوده اند ، انقطاع هنر با نظام تعلیم و تربیت هزینه های گزافی بر کشور تحمیل کرده و خواهدکرد، باید که در سیاست ها و برنامه ریزی های آموزش وپرورش بازنگری و بازتعریف نوینی صورت گیرد . معضلات و مشکلات و بحران های اجتماعی چونان زنجیری به یکدیگر مرتبط هستند و نهاد تعلیم وتربیت نمی تواند خودرا مستغنی از دیگر مولفه های تاثیرگذار در شکل گیری شخصیت و نهاد دانش آموزان بداند .نگاه تفننی و فانتزی به هنر و فرهنگ باید از ذهن تصمیم گیران زدوده شود و مبدل به نگرشی حیاتی و فوری و نیازی ذاتی و طبیعی در میان متولیان امور گردد .جایگاه هنر ، جایگاه ورزش و جایگاه شادی در تعلیم وتربیت کشور باید بازتعریف شود .
اگر اکنون دست به کار نشویم فردا از امروز نیز دیرتر و با عواقب و هزینه های سنگین تری مواجه خواهیم شد.آموزش های نوین و روش های جدید آموزشی و تجربه شده درکشورهای توسعه یافته نیز ما را به اتخاذ چنین تصمیمی رهنمون می سازد.
بحران مزمن و دردناک فقر معیشتی و گفتمان معیشت جویی (که البته خود زخم دیرینه ی نهاد آموزش و پرورش هست) نباید مارا از نقش ضروری و حیاتی فرهنگ و هنر و سلامتی روح و روان و تولید شادی و مهر و غذای روحی عزیزانمان غافل سازد.
هیچ انسان پر از رفاه و ثروتی هم زیستن در یک زندان یا محبس را در تنهایی یا محدودیت های شدید روحی تحمل نمی کند چه رسد که ما در جامعه ای می زییم که با انواع بحران های معیشتی و خانوادگی و اجتماعی هم دست و پنجه نرم می کند و رها سازی و شانه خالی کردن از مسئولیت معلمی و وظیفه ی ذاتی نهاد تعلیم و تربیت ظلم و ستمی مضاعف بر این نونهالان و جوانان کشورمان هست .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
چرا اخباری از بیکاری-امار بسیار زیاد قتل و دزدی در رسانه ها منتشر نمی شود
چرا کشته شدن معلم فیزیک بروجردی به دست دانش اموز- و مرگ دو فرزند معلم شوش توسط مادر دانش اموز - و کتک خوردن معلمین مظلوم توسط دانش اموزان و والدین رسانه ای نمی شود
تا کی این همه تبعیض
تا کی این همه ظلم به معلم
اینها فقط دارند معلم را هم سطح شکنجه گران ساواکی و صهیونیسم نشان می دهند تا همه با معلمین دشمن شوند
تا صدای معلم به جایی نرسد
تا بر روی این همه جرم و تبعیض در مملکت سرپوش گذاشته و ذهن مردم مشغول معلمان مثلا جنایتکار شود
لطفا همه معلمان بیدار باشید و خود را از این باتلاق نجات دهید