در دنياي سنتي كه نه از كتاب خبري بود و نه از كلاس و مدرسه و در دنياي امروز كه مدرسه به عنوان يك نهاد، مسووليت آموزش را بر عهده دارد در يك وجه اين دو دنياي متفاوت با هم اشتراك دارند و آن آموزش بر محور زندگي است.
آن زمان كه در نظام قبيلهاي سلسله مراتب قبيله حاكم بود و رييس قبيله به كمك بزرگان سمت و سوي آموزش و محتواي آن را تعيين ميكرد و همه موظف بودند و حتي سرنوشت خود را در قبال آن وظيفه ميدانستند كه به فرمان و خواست بزرگ قبيله عمل كنند سرپيچي از اين فرمان و دستور يك تخلف نابخشودني و مورد سرزنش همگان بود تا حدي كه فرد نافرمان از قبيله طرد ميشد و اين مجازات بزرگي بود كه بسيار موثر و بازدارنده بود.
در آموزش سنتي نيازهاي زندگي مهمترين محور محتواي آموزشي بود، آموزشي كه با تولد فرد از خانواده آغاز ميشد و تمام آيينها و رسم و رسوم مبتني بر آن اهداف طراحي و اجرا ميشد به عبارت ديگر مدرسهاي بود به بزرگي محل زندگي و معلماني بودند به تعداد تمام اعضاي قبيله چراكه هر كه هر آنچه ياد ميگرفت را موظف بود به نسل بعد از خود بياموزد؛ از مهارتهاي حرفهاي در مشاغل گرفته تا مهارتهاي اجتماعي و الزامهاي فرهنگي.
از آنجا كه در دنياي سنتي قديم ارتباطات محدود بود و تقريبا جوامع كوچك مستقل از يكديگر زندگي ميكردند هر محدودهاي با توجه به ضرورتها و اولويتها داراي نظام آموزشي متفاوتي بود، در برخي از مناطق كه ناامني زياد بود كسب مهارت دفاعي و آموزشي جنگآوران اولويت داشت و در مناطق امن تمركز بر مشاغل قرار داشت تا رفاه و آسايش افراد تامين شود اما در همه مناطق باورها يكي از محورهاي آموزشي بود كه توسط بزرگترها به فرزندان
منتقل ميشد.
باورهاي عقيدتي و فرهنگي و رسوم اجتماعي كه در واقع هويت فكري و اجتماعي افراد را شكل ميداد هويتي كه آنها را از ساير قبايل متمايز مينمود. اما با ورود به دنياي مدرن و اختراع خط و ماشين چاپ و سپس گسترش ارتباطات و توسعه فناوري دنيا به قدري متحول شد كه باورش براي سنتباوران سخت بود تا حدي كه در مقابل مدرن شدن مقاومت كرده و برخي مدارس را يك نهاد بيگانه و مظهر تهاجم فرهنگي دانستند.
از نخستين نهادهاي دنياي مدرن پس از رنسانس تاكنون سير تحولات در آموزش متكي بر محور زندگي توانسته روز به روز اگرچه بر تنوع و تكثر محتوا و شيوههاي آموزشي بيفزايد اما تاكيدش بر محوريت « زندگي بهتر » بيشتر شده است، فرآيند جهاني شدن كه از پيامدهاي دنياي مدرن است منجر به فهم مشترك از مفهوم زندگي بهتر شده است، فهمي كه بيش از هرچيزي انسان و حقوق بشر را در محتواي آموزشي اولويت داده است.
چرا كه در تنوع عقيدتي و فرهنگي تنها فصل مشترك « حقوق بشر » است كه زمينهساز زندگي بهتر است؛ حقوق بشري كه از قيدهاي مختلف خود را رها ميسازد و فقط و فقط به صرف انسان بودن مفاهيمي را آموزش ميدهد كه هر كسي داراي حقوق اساسي است كه مهمترين آن حق حيات است.
اين حق حيات همان زندگي است كه محور مشترك دنياي سنتي و دنياي مدرن است.
حال در هزاره سوم ودر گسترش تعاملات جوامع كه حد و مرزها فروريخته و از پنجره جادويي تلويزيون و كامپيوتر و موبايل هر صدا و تصويري از هر كجاي دنيا در كمترين زمان ممكن قابل ارسال ودريافت است مدرسهاي به بزرگي جهان كوچك ساخته شده است، مدرسهاي كه حالا ديگر رييس قبيله وبزرگان قوم مشق نميگويند بلكه تنوع و تكثر به بالاترين حد ممكن رسيده و در هر لحظه ميليونها امكان انتخاب براي هر فرد وجوددارد وخروجي اين انتخابهاي فراوان فرديتهاي متمايز است كه زندگي جمعي را در محدوده ديوارهاي سنتي سخت و در گستره جهاني اكران آسان است.
اين ضرورت است كه امروز متوليان، كارشناسان و علاقهمندان به حوزه آموزش را گردهم ميآورد تا با محوريت آموزشي براي زندگي به مفاهيم و شيوههاي مطلوب و مناسب دست يابند.
روزنامه اعتماد
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.