ناظم وارد دفتر شد و رو به من گفت: « آقای حیدری! بچّه هاتون کلاسو گذاشتن رو سرشون.» گفتم:« الان میرم.»
پشت درب کلاس ایستادم و از لایِ در، نظاره گر وقایع و شنوای حقایق شدم. تا اینکه نماینده ی کلاس متوجّه حضورم شد و فرمانِ برپا داد. بچّه ها در لحظه ساکت شدند، به اتّفاق بلند شدند و ایستادند. وارد کلاس شدم، در حالی که در ذهنم کلمات را از پی هم می چیدم تا جملاتی شکل بگیره که دلم می خواست.
- این همه سر و صدا به خاطر چیه؟
و این طوری حجمی از گلایه ها بر سرم آوار شد. خب این طوری نباید می پرسیدم. معلوم بود که هیاهو پدید میاد.
کف دست هامو به هم کوبیدم. چَک. چَک. چَک. بعد از سومی بچّه ها کاملاً ساکت شدند. نوکِ پیکان شکایات به سمتِ نماینده ی کلاس بود.
- باز هم که مثل دفعه ی قبل همه از مبصر شاکی هستید؟
تازه دومین روزی بود که مبصر شده بود. با رای اکثریت بچّه ها و در انتخاباتی کاملاً آزاد. بدون هیچ پیش شرط و مرز و حدود انضباطی.
- این طوری نمیشه بچّه ها. مسئولیتِ شما با رای دادن به پایان نرسیده. هر کدوم از شما، بنا به دلایلی به ایمان رای دادید. احتمالاً بعضیاتون به خاطر ساندویچ یا کلوچه ای که قولش رو بهتون داده. بعضیاتون هم رو این حساب که 3 یا 4 بار اسمتونو تو خوب ها بنویسه و یا چند باری شیطنت های شما رو ندید بگیره، اسمشو تو برگه نوشتید. کسانی هم هستند که به خاطر اخلاق خوبش یا به این دلیل که فکر می کنند ایمان آدم مسئولیت پذیریه، انتخابش کردند. شما از اینکه کلاس منظم نیست، ناراضی هستید. من هم همین طور. ولی هنوز روز دوم کاریشه. بهتر نیست بهش بیشتر وقت بدیم؟
{بعضی از بچّه ها مصرّند پابرهنه بدوند وسط حرفام، امّا من این اجازه رو بهشون نمیدم.}
در ضمن این بی نظمی، از تعداد زیادی بی نظمیِ کوچک تشکیل شده که تک تک ما پدید آوردیم. بهتر نیست به ایمان کمک کنیم تا از پس مسئولیتی که بهش سپردیم، بربیاد؟
5 ماهی می شد که روحانی رای آورده بود و 3 ماه از تنفیذ حکمش می گذشت. یاد خروارِ خواسته هایی افتادم که از صبحِ روزِ پیروزی بر سرش آوار شده بود. از بچّه ها پرسیدم: راستی فکر می کنید چرا بعضی از مردم انتظار دادند کسی که بهش رای دادند ظرفِ مدّت کوتاهی همه ی وعده هاشو عملی کنه بدون اینکه خودشون کاری بکنند. تو اداره جدول حل می کنه و انتظار داره رئیس جمهور یک شبه مسئله ی فساد اداری رو حل کنه. زیرمیزی می گیره و انتظار داره رئیس جمهور تا فردا صبح فلانی و فلانی رو بالای دار بکشه.
در پاسخ هر کسی چیزی گفت. و من به این فکر می کردم: راستی اگه هر کسی فقط وظیفه اش رو انجام می داد، چی می شد؟
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
نفرین و ننگ باد بر کسانی که معلم رو له کردند تا صاحب نون و آبی شوند.
منصور کیهانی که 60 سال داشت، چند سال پیش از آموزش و پرورش بازنشسته شد و نزدیک به 10 سال نیز از همسر معلول خود پرستاری کرده بود.
در حال حاضر مرحوم کیهانی دارای چهار فرزند تحصیلکرده است.
کیهانی در پشت مجتمع اداری شهرستان سنقر اقدام به خودکشی کرده است.
پزشکی قانونی تاکنون علت اصلی خودکشی مرحوم کیهانی را مشخص نکرده است. منبع:سایت انتخاب