پلیس راهنمایی و رانندگی ماشین اش را دقیقا روی خط عابر پارک کرده و جلوی پل را سد کرده بود.
آقای پلیس هم بیرون از ماشین ایستاده تا کسی تخلفی نکند!
به او می گویم : جناب ! روی خط عابر نگه داشته اید . شما دیگر چرا ؟
با حالت تمسخر میپرسد : کجا میخواهی بروی!
با دست به او نشان می دهم.
می گوید : مگر نمی دانی پلیس فراتر از قانون است !
به او می گویم : آن اتومبیلی که روی خط عابر نگه داشته را نمیتوانید اعمال قانون کنید چون خودتان هم همان تخلف را مرتکب شدید.
می گوید : مگر او پلیس است؟!
می گویم : همه در مقابل قانون برابرند.
می گوید : نه ! پلیس مقدم بر قانون است . برو و بررسی کن.
می گویم : کجا نوشته است؟
می گوید : همه جا !
می بینم : فایده ای ندارد . راهم را می گیریم و می روم .
به پشت سرم که نگاه می کنم ؛ دارند اتومبیل را جا به جا میکنند.
میدانید : چه می خواهم بگویم ؟
نمیخواهم بگویم چون پلیس تخلف می کند ما هم مجازیم تخلف کنیم.
میخواهم بگویم اوضاع آن قدر خراب و آشفته است که ما وظیفه مان بسیار بسیار سنگین تر شده است .
_ وضعیت خودروها که نیاز به گفتن ندارد که چه کیفیتی دارند و هیچ همتی هم برای بهتر کردن اوضاع نیست.
_ جادههای دو طرفه و تنگ و خیابانهای باریک و ..
_ سیستم حمل و نقل عمومی ضعیف
- پلیس راهور نه چندان قدرتمند با نیروهای کم
_ و مهمتر از همه :
عدم فرهنگ سازی در زمینه رانندگی و رفتارهای ترافیکی .
این ها نشان می دهند که باید ما مصمم تر باشیم که رفتار درست در رانندگی را انجام دهیم همچنین برای انتقال این رفتار درست و بی تفاوت نبودن نسبت به رفتارهای غلط دوستان ، نزدیکان و سایرین در حین رانندگی .
( کانال مبارزه با بی شعوری - با کمی تغییر )
نظرات بینندگان
مردی میانسالی ملایم و حتی خوشرو بود.....
می توانست به فحاشی و زورگویی بکشد.
خلاصه منظورم این است که گویی وقتی برخی خلاف عرف یا قانون عمل می کنند متوجه عمل بد خود و اثرات آن نیستند. یعنی جامعه ما اشتباه فهمیده که امر به معروف و نهی از منکر یعنی اخطار دو تار مو و شلوار تنگ و مانتوی کوتاه.
بی تفاوتی و بی اعتنایی من هم باعث ترویج رفتار نادرست در کوی و محله و جامعه می شود. اگر کار خلاف عقل می بینیم باید مودبانه و مهربانانه تذکر بدهیم تا فرد خاطی به خود آید.
مدیر مدرسۀ ابتدایی غیرانتفاعی البرزِ شهرستان خورموج به دلیل کتکزدنِ دانشآموزان بازداشت شد.
یک نکته جالب که در تفکر ایرانی ها می بینم ناخوداگاه شاید به سمت خوب و بد مطلق می روند و استنباط های مطلق گرا می کنند که این امر خود موجب بسته شدن تفکر انتقادی ناب می شود.
این مقاله برداشتی از وضع موجود است اما همیشه باید در نظر داشت نمی توان به کل مجموعه تعمیم داد همان طور که یک معلم یا دانش آموز خاطی موجب نامیدن خطاکار بودن همه دانش آموزان و معلم ها نیست
این بحث های من در کامنت ها نقد نقد یا بهتر بگوییم نقد تفکر است
اما من در اینجا از منظر ماهیت آن در زمان و مکان کنونی بررسی می کنم
به عبارتی قانون به عنوان آنچه که هست و باید باشد با توجه به ساختاری سیاسی ایران که به راحتی آن را دور زده اند ماهیت خود را از دست داده است نه به طور صوری و اسمی ، بلکه به طور عینی به نظر می آید این اتفاق افتاده است و این موضوع بسیار ترسناک است
حال به نظر شما وقتی قانون به عنوان یک موضوع حامل عدالت در اجتماع ماهیت خود را در اذهان از دست بدهد چه چیزهایی جای آن را خواهد گرفت؟!
جز اینکه مافیاها، افراد و ... خود را فراتر از قانون می بینند
به نظرم از علل اصلی چنین وضعی عدم استقلال قوه قضائیه و آلت دست افراد و حکام بودن آن است
و قوه قضائیه باید جوابگو باشد که چرا اینقدر قانون بی ارزش و بدون ماهیت شده
همانطور که البته این حکومت ماهیت ارکان دیگر اجتماع ایران را نیز نابود کرده است مانند سیستم اموزش و یا سیستم اجرایی و ...