*به عنوان مقدمه ورود به بحث «نقد و نقدپذیری» لطفا از ضرورت این اصل در جوامع انسانی نکاتی را بفرمایید.
نقد و نقدپذیری برای جامعه ما ضروری است و یک فضیلت محسوب میشود، به نقد و نقدپذیری از جهات مختلف میتوان نگاه کرد، برای مثال چطور از جهت تربیتی یک فرد میتواند نقدپذیر شود و روحیه نقادی داشته باشد؟ پاسخ این است که این موضوع به خانوادهای که فرد در آن تربیت شده است، مربوط میشود.
وقتی درون خانواده الگوهای رفتاری نقد وجود داشته باشد، پدر و مادر به جای تربیت آمرانه، تربیت آزادمنشانه خواهند داشت. آنها سعی میکنند فرزندان خود را برای موضوعاتی که برای آینده آنها میخواهند متقاعد کنند؛ در این خانواده مردسالاری وجود ندارد و زن میتواند از مرد انتقاد داشته باشد و برعکس.
وقتی فرزندان میبینند که زندگی با گفتوگو و نقدپذیری، بسیار سالم، شاد، سرشار و پربار است و بهتر اداره میشود؛ نتایج نقد را تجربه میکنند. آنها متوجه میشوند که چطور پدر و مادر در سبک زندگی و اداره تدبیر منزل با هم گفتوگو میکنند و یکدیگر را نقد میکنند و این منافی عشق و علاقه آنها نیست و از اینکه یکی در برابر دیگری ملاحظات خود را بیان کند، دلخوری به وجود نمیآید.
* به نظر شما آموزش فرهنگ نقد و نقدپذیری را از خانواده باید آغاز کرد؟
بله، نقد و نقدپذیری در درجه اول به زمینههای تربیتی فرزندان مربوط میشود . بچهها وقتی ببینند والدین به دیدگاه آنها احترام میگذارند به این موضوع عادت میکنند. خانواده اولین نهاد اجتماعی شدن فرزندان و مدرسه دومین نهاد است. بسیاری از آموزشها در دوره پیشدبستانی و دبستان از طریق گفتوگو و مشارکت بچهها انجام میپذیرد. معلم و مربی در این دوره باید آماده باشد که بچهها از او و همدیگر انتقاد کنند؛ در عین حالی که یکدیگر را دوست داشته باشند.
کشورهایی که در سیستم آموزش و پرورش خود موفق هستند سعی میکنند این موضوعات را از همان ابتدا مورد توجه خود قرار دهند. یونسکو برنامهای با محور آموزش صلح دارد که شعار این برنامه سالهاست بر درگاه یونسکو نوشته شده است که «ساختن صلح در دل بچهها». بخشی از این موضوع به آموزش تعلیم و تربیت صلحآمیز ارتباط دارد.
کودکان باید احساس کنند که امکان بیان دیدگاههای مختلف در کلاس درس وجود دارد و آنها میتوانند سؤال کنند و به دیدگاه معلم انتقادهایی داشته باشند سپس با هم گفتوگو کنند و سبکهای زندگی متفاوتی داشته باشند و به یکدیگر احترام بگذارند. میتوان نتیجه گرفت که یک بخش از تعلیم و تربیت به نقدپذیری، مربوط میشود؛ به احترامی که ما برای دیگران قائل هستیم. احترام گذاشتن را باید از کودکی در خانواده و مدرسه آموزش داد که چگونه به دیگری صرف نظر از اینکه چه دیدگاهی دارد احترام بگذاریم.
بخش دیگر نقدپذیری به اجتماع مربوط میشود که چه میزان رسانههای آزاد در جامعه وجود دارد. وقتی بچهها از ابتدا ببینند که در روزنامهها و مجلات بزرگان کشور نقد میشوند و رهبران دینی، سیاسی و نخبگان علمی و هنری و دیدگاههای مختلف مورد انتقاد قرار میگیرد، فرهنگ نقد و نقدپذیری در وجود آنها نهادینه میشود. آنها وقتی از ابتدا در محیطهای رسانهای از جمله صداوسیما و مطبوعات مشاهده کنند که فرهنگ نقد وجود دارد، این الگوی رفتاری را درونی میکنند. بنابراین یک بُعد نقدپذیری تربیتی است و بُعد دیگر به جنبههای نهادی جامعه مربوط میشود که نقد چقدر در جامعه نهادینه شود.
* فرهنگ نقد و نقدپذیری در بُعد اجتماعی چگونه رواج پیدا میکند؟
شهروندان در هر کشوری که براساس الگوهای آزادمنشانه اداره شود، به طور طبیعی یاد میگیرند که نقد به معنای اهانت نیست. زیرا اگر شما به دیدگاههای من نقد داشته باشید و من به گونهای رشد کرده باشم که در جامعه مدام مشاهده کنم که حاکمان و نخبگان در رسانهها نقد میشوند، در نتیجه من هم این الگوی رفتاری را به تدریج در خود درونی میکنم و به صورت اجتماعی یاد میگیرم که نقد یک امر طبیعی است و سبب رشد، باروری و شکوفایی میشود. همچنین نقد از جهتی باعث کاهش هزینهها میشود زیرا وقتی در جامعه نقد وجود داشته باشد مشکلات قبل از اینکه به مراحل بحرانی برسد در وقت خود مطرح میشوند و خشم اجتماعی در دل اجتماع و انسانها فرو خورده نمیشود.
بخشی از اتفاقاتی که طی چند ماه اخیر شاهد بودیم، اعتراضات همراه با خشم بود که همان خشمهای فروخورده هستند. زیرا امکان بیان نقدها در شرایط آرام و در فضاهای مختلف سپهر عمومی، اجتماعی و سیاسی امکانپذیر نبوده است. این نقدها جمع و بر روی هم تلنبار میشوند و تبدیل به زخمهای اجتماعی و ترومای فرهنگی میشود و نظم جامعه را به هم میریزد و یک باره به دلیل اینکه نقد وجود نداشته فوران میکند.
نقد هزینه تغییرات اجتماعی و اداره جامعه را کاهش میدهد زیرا از این طریق به موقع خطاها، مفاسد و نابرابریها بیان میشوند. اگر در جامعه ما نابرابری وجود دارد و به موقع این نابرابریها در روزنامهها و رسانههای آزاد و متکثر از طرف دیدگاههای مختلف بیان شود، طبیعی است که فشار افکار عمومی از طریق نقد به سوی حاکمان گسیل میشود و حاکمان ناچارند که به نقدها توجه کنند.
هیچ حاکم و مدیری مقدس نیست. مدیران علاقه دارند که قدرت خود را حفظ کنند؛ البته حاکم یا مدیر میتواند انسان خوبی باشد اما مقدس نیست و اساساً قدرت اگر نقد نشود طغیان میکند.
من استاد دانشگاه هستم . اگر دانشجویان در کلاس مرا نقد نکنند اساساً دچار غرور معرفتی میشوم. وقتی دانشجو ملاحظاتی در رابطه با دیدگاههای من دارد، من متوجه محدودیتهای کلام خود میشوم. این مثال برای محیط تعلیم و تربیت و آموزش گفته شد که یک محیط اخلاقی، معرفتی و علمی است و همگی در آن مجال در پی آواز حقیقت میدوند اما وقتی قدرت و ثروت در دست کسانی باشد که امکان نقد هم در رابطه با آنها وجود نداشته باشد، سبب خشم اجتماعی و بیگانگی اجتماعی میشود.
تصور کنید فرزندان در خانه نتوانند به پدر یا مادر خود نقدی نکنند؛ اگر ما شرایطی را ایجاد نکنیم که فرزندان ما درباره اداره خانه، تفریحات و رفاه خود انتقادی کنند، طبیعی است که یک نوع بیگانگی ایجاد میشود چه رسد به اینکه در جامعه این اتفاق رخ دهد و کسی نتواند انتقاد کند.
از ابعاد مختلف میشود به نقد نگاه کرد. نباید نقد را از جنبه فردی نگاه کنیم بلکه بیشتر باید از دیدگاه اجتماعی به آن بنگریم که چقدر بسترها، ظرفیتها و فضاهای لازم برای نقد وجود دارند تا مردمان و شهروندان با نقد خو گیرند و آثار و برکات آن را در زندگی خود مزه و حس کنند. متأسفانه در جامعه وضعیتی وجود دارد که فکر میکنیم گسترش فرهنگ نقد فقط از طریق کلاس امکانپذیر است.
جامعه ما اندرزنامهای است و به اندرزنامههای طولانی اجتماعی میل دارد . در و دیوارها پر از اندرز است. این در حالی که «دو صد گفته چو نیم کردار نیست». اگر شرایط نهادی و ساختاری را در رسانهها، مطبوعات، نهادهای مدنی، صنفی و حرفهای فراهم کنیم وضعیت به گونه دیگری خواهد بود.
* با توجه به اینکه جامعه ایرانی در پیشینه سیاسی و فرهنگی گفتوگومحور نبوده است؛ آیا این فرهنگ تغییر پیدا کرده است؟
نباید به جامعه ایران نگاه ایستا داشته باشیم یعنی از منظر پویاییشناسی اجتماعی و تغییرات اجتماعی جامعه ایرانی طی چند دهه گذشته تغییرات جدی داشته است. در سال ۱۳۵۷ متوسط تحصیل بزرگسالان ایرانی دو و نیم کلاس بوده این در حالی است که اکنون ۱۰ کلاس شده است. هم اکنون ۱۴ میلیون نفر ایرانی تحصیلات عالی دارند. نرخ شهرنشینی و سواد نیز افزایش پیدا کرده است. از سوی دیگر فن آوری اطلاعات و ارتباطات سبب شده تا جامعه ایرانی با دنیا ارتباط پیدا کند و همه جوانان، کوچکترها و بزرگترها با دنیا ارتباط دارند و تغییرات دنیا را میبینند. این ارتباطات و افزایش تحصیلات و شهرنشینی سبب شده تا گروههای جدید اجتماعی به میدان بیایند و جوانان و زنان دگرگون شوند.
ما شاهد نوعی دگرگونی در زیست بوم فرهنگی، معرفتی، اخلاقی، هنجاری و اجتماعی خودمان هستیم و سپهر فرهنگ دگرگون شده است. البته ایران از نظر پسزمینه تاریخی خود اساساً در چهار راه فرهنگها بوده و همیشه با فرهنگهای دیگر ارتباط داشته است. هر زمان که به جای جنگ، ستیز، تنازع و تنش با دنیا؛ ارتباط، داد و ستد و مراودات فرهنگی داشتهایم و خودمان را در فرهنگ جهانی به اشتراک گذاشتهایم، فرهنگ ایرانی در آن دورهها رشد پیدا کرده و توانسته استعدادهای خود را نشان دهد. سیستم آموزش و پرورش ما بر مبنای مدرسهسالاری و معلمسالاری نیست بلکه وزارتسالاری و فرا وزارتسالاری است. یک نوع نهادهای آشکار و پنهان یا سایه بر تعلیم و تربیت ما سیطره دارند.
فرهنگ ایرانی، ترکیبی است؛ ما یک فرهنگ ایرانی درونی نداریم. برای مثال موسیقی اصیل ایرانی بسیار تحت تأثیر موسیقی فرهنگهای دیگر بوده است و این قابل بررسی است. جامعه ایران از هر جهت که بررسی شود همیشه در مراودات شکوفا شده است. زیرا در فرهنگ ایرانی نوعی سابقه و حافظه فرهنگی نقد، مبادله، داد و ستد وجود داشته است. صرف نظر از این سابقه طی چند دهه گذشته، نمیتوانیم تغییرات اجتماعی ایران را حاشا کنیم؛ زیست جهان ایرانی دگرگون شده است.
زیست جهان ایرانی که به معنای زندگی در ایران است دگرگون شده؛ زندگی در ایران جاری، پویا، سرکش و متکثر است و میخواهد متحول شود. این موضوع را در مهمانیها خانوادگی میتوان حس کرد که به چه میزان تنوع در آن به وجود آمده است. پدر و مادرها این تنوع را به تدریج درک کردند و متوجه این تنوع و تکثر اندیشهای و رفتاری فرزندان هستند. مشکل در سیستمهای رسمی ماست که متوجه این تنوع و تکثر نیست.
من دو دهه است که در حد یک دانشآموز کوچک، بارها گفتهام که سیستمهای سیاستگذاری و حکمرانی ما با زیست جهان ایرانی فاصله دارند و همزمان نیستند و ناهمزمانند؛ یعنی زیست جهان پویاست ولی سیستم متحجر و متصلب است و روی یک ایدئولوژی رسمی میخواهد حرکت کند.
زیست جهان متوجه است که امروز، دنیای نقد، تکثر، نقدپذیری، آزادی بیان است و هرکسی میتواند دیدگاه متفاوتی داشته باشد و دیدگاه خود را به اشتراک بگذارد. این موضوع را جوانان و گروههای اجتماعی از طریق ارتباطات و تحصیلات متوجه میشوند و احساس میکنند در یک دنیای دیگری در حال زندگی هستند، ولی متأسفانه زمان سیستمهای حاکم با زمان جامعه همزمان نیست و همچنان میخواهند که به تاریخ بیاویزند.
اینکه ما چنین پیشینهای داشتیم و الگوها و ایماژها بیشتر عمودی بوده و نوعی نخبهگرایی در جامعه ایران وجود داشته، درست است اما اکنون دگرگونیهایی شکل گرفته است. اکنون گره مشکل ما بیشتر قوانین، ساختارها و نهادهایی است که بر منوال قدیم مانده است و سنتی فکر میکند در حالی که جامعه پیشرو است.
شکل جامعه با محتوای آن جور و هماهنگ نیست؛ محتوای جامعه مایل به نقد، تکثر و تنوع است اما شکل رسمی که در کشور وجود دارد، چندان آمادگی پذیرش نقد، تکثر و گفتوگو را ندارد. این سبب میشود که این محتوا به این شکل فشار بیاورد و شاکله سیاسی، اداری و سیاستگذاری جامعه به نوعی قفل شده و ایستاده است و با تغییرات جامعه همراه نیست.
* چگونه میتوان نقد و نقدپذیری را از طریق آموزش و پرورش آموزش داد؟
در کتابهای درسی موانعی وجود دارند که تعلیم و تربیت آزادمنشانه که براساس نقد و نقدپذیری و دیدگاههای متنوع باشد را در اختیار فرزندان ما نمیگذارد. زمانی که ما درس میخواندیم در پیشانی کتابهایمان نوشته شده بود «توانا بود هر که دانا بود» که براساس اندیشه عقلگرای فردوسی و یک اندیشه ایرانی بود. این مصرع بیان میکند که هرچقدر شما بیشتر بدانید، توانمندتر میشوید و ما را به توانمندی از طریق دانستن، آگاهی و پرسشگری دعوت میکرد.
تعلیم و تربیت از نظر فرهنگ دینی ارزش والایی دارد و به این میبالیم که دین واقعی تاریخی ما آنطور که عقلا و آزاداندیشان از این دین میفهمند، خواستار آگاهی، دانش و پرسش است اما روایت ایدئولوژیک و رسمی از جمله «تعلیم و تربیت عبادت است» باعث بسته شدن تعلیم و تربیت شده است.
البته ما معلمها و مربیهای بسیار خوبی داریم؛ مربیان در پیشدبستانی برای کودکان نوآوری و خلاقیت بسیاری دارند ولی متأسفانه سیستم رسمی آموزش و پرورش این خلاقیتها و تنوعها را سرکوب میکند. هنوز هم با کنترل متمرکزی که بر کلاس و مدرسه دارد سعی بر سرکوب دانشآموزان دارد.
سیستم آموزش و پرورش ما بر مبنای مدرسهسالاری و معلمسالاری نیست بلکه وزارتسالاری و فرا وزارتسالاری است. یک نوع نهادهای آشکار و پنهان یا سایه بر تعلیم و تربیت ما سیطره دارند.
اگر شرایط نهادی و ساختاری را در رسانهها، مطبوعات، نهادهای مدنی، صنفی و حرفهای فراهم کنیم وضعیت به گونه دیگری خواهد بود. * نقد به چه معناست؟
نقد به معنای اندیشیدن خارج از چهارچوب است. شما وقتی در چهارچوب میاندیشید از نقد میهراسید اما وقتی از چهارچوبهای موجود بیرون بیایید، نوع دیگری نگاه میکنید. نقد به اندیشیدن به خارج از چهارچوبهای مرسوم و رسمی نیاز دارد. میتوان از منظرهای مختلف به یک موضوع نگاه کرد و از مناظر نقد به وجود میآید. اکنون سیستم تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش این موضوع را بارور نمیکند. صدا و سیمای ما «رسانه ملی» نیست زیرا در آن امکان حضور دیدگاههای مختلفی که متعلق به این ملت است، وجود ندارد. این ملت متنوع شده است و ملت چند ۱۰ سال پیش و چند سال پیش نیست و به قبل بازنمیگردد.
من مطمئن هستم این جامعه با دگرگونیهای فرهنگی امروز، شکل مناسب اداره کشور خود را میخواهد. تمام تبوتاب این جامعه و تقلا و تنشی که دارد این است که میگوید من دگرگون شدهام و میخواهم آنهایی که درباره من قانون میگذارند و سیاستگذاری میکنند و میخواهند جمعیت را از ابعاد گوناگون اقتصادی، اجتماعی، بینالمللی، ملی، سیاسی و مدنی اداره کنند، باید شاکلهشان متناسب با محتویات فکری، روحی، معنوی، اجتماعی و ارتباطی من شود.
باید به جامعهشناسی تغییر توجه کنیم؛ ایران تغییر پیدا کرده و این اندام بزرگ شده و لباسهای گذشته برای آن بسیار مندرس و کهنه شدهاند. باید قالب و طرح تازهای از اداره این جامعه اندیشید و ساختارهای پویایی برای اداره این جامعه ایجاد شود. نمیتوانیم به قوانین مان اعتماد کنیم، شکاف ملت و دولت در حال افزایش است و بیگانگی رشد و همبستگی اجتماعی کاهش پیدا کرده است.
بدون نقد و نقدپذیری ما فاسد و دچار یک نوع آنتروپی اجتماعی میشویم، زیرا هیچ تضمینی وجود ندارد که مظالم، حقکشیها، نابرابریها و خطاها به موقع بیان شود. یعنی اگر امکان نقد وجود نداشته باشد درون خانواده که یک اجتماع گرم و مبتنی بر عواطف است، پدر و مادرها متوجه نمیشوند که مشکل بچههایشان چیست و نه مدارس میتوانند به بچهها کمک کنند که خلاقیت آنها رشد کند و نسل باروری شوند و نه جامعه میتواند به توسعه پایدار برسد.
دنیا در حال دگرگونیهای جدی است . کشورهای منطقه فاصله بسیار زیادی از ما گرفتهاند و به جلو حرکت میکنند. دنیا بسیار رقابتی است؛ منابع محدود است و همه سعی میکنند که به بهره وری فکر کنند و از سرمایه انسانی و اجتماعی خود استفاده کنند. ما متأسفانه در چنین دنیایی گرفتار چنین وضعیتی شدهایم.
یکی از کلیدهای حل مشکلات این است که نقد را به نهاد و ساختارهای پویای اجتماعی تبدیل کنیم و از طریق جامعه مدنی، احزاب، تعلیم و تربیت و... امکان توسعه نقد وجود داشته باشد. اگر این موارد وجود نداشته باشد ما نمیتوانیم از سرمایه انسانی خود به خوبی استفاده کنیم و به بهرهوری نمیرسیم.
سؤال اینجاست که چرا سرمایههای اجتماعی مانند اعتماد به قوانین، پول ملی، سیاستها، دیگری و آینده در حال فرسایش است؟ علت این است که نقد وجود نداشته است. نقد همه این مشکلات را تا حد بسیار زیادی میتواند حل کند.
* با این اوصاف به نظر شما چه کنیم که نقد و نقدپذیری در جامعه ایران توسعه پیدا کند؟
با نصیحت، لفاظی و پیامهای اخلاقی بر در و دیوار که جامعه با آن خو گرفته است و صرفاً با تبلیغات و پروپاگندا نمیتوان یک مفهوم را ترویج داد. به جای آن ساختارها، نهادها و قوانین مان را باید نقدپذیر کنیم.
کانت یک جمله دارد که میگوید : «چگونه یک نظام قدرت اخلاقی میشود؟» و پاسخ میدهد که اولین شرط اخلاقی شدن نهاد قدرت این است که آماده باشد تا در حوزه عمومی از او نقد شود. وقتی قدرت آمادگی دارد و میپذیرد و شرایط را مهیا میکند که در حوزه عمومی مورد نقد و بررسیهای جدی و متنوع قرار گیرد، این مسیر سبب اخلاقی شدن آن نیز میشود. قدرتی که به جان، اموال و آینده مردم ارتباط مستقیم دارد باید اخلاقی باشد.
اکنون دیپلماسی ما چطور است؟ دیپلماسی خارجی بسیار به سرنوشت فرزندان یک جامعه ارتباط دارد. یعنی اگر دیپلماسی خارجی عقلانی، دوراندیشانه و همهجانبه پیش برود، جامعه آیندهای مشخص خواهد داشت و اگر به گونه دیگری پیش رود، ممکن است ما دچار هزینههای بسیاری شویم و فرزندان ما از بسیاری از بختهای زندگی شان جا بمانند و نتوانند سری در میان سرهای دنیا باشند و مردم نتوانند با مردم دنیا رقابتپذیر باشند. بنابراین قدرت به این میزان مهم است و در حال و آینده افراد تأثیر مستقیم دارد.
از این موضوع میتوان نتیجه گرفت که به اندازهای که قدرت در سرنوشت و آینده ما و فرزندانمان مؤثر است به همان میزان نیز باید امکان نقد آن وجود داشته باشد. بنابراین ساختارهای ما باید مناسب نقد و نقدپذیری شوند. جامعه ایرانی آمادگی نقد و نقدپذیری را دارد و پذیرای دیدگاههای مختلف و متنوع است.
نسل جدید متوجه این موضوع است که چگونه به سخنِ فرزندان خود گوش دهد تا حرف خود را بزنند و پذیرای تنوع هستند. همچنین در معلمان و نهادهای اجتماعی ما نیز این آمادگیها بیشتر شده است؛ در نتیجه ساختارها و قوانین است که باید موانع را بردارد تا جامعه آزاد شود.
* با این توضیح میتوان نتیجه گرفت جامعه ما نقدپذیر شده است؟
نه به صورت کامل، بلکه تغییرات زیادی رخ داده است و اگر سیاستگذاران بسترهای لازم را فراهم کنند، پذیرش این موضوع بیشتر میشود. یعنی هنوز با نقطه ایدهآل فاصله دارد ولی آمادگی نقد در جامعه بیشتر از گذشته است؛ زیرا زندگی در حال یک دنیای متفاوتی با گذشته است و خصیصههای جمعیت شناختی آن عوض شده است.
خصیصههای جمعیتشناختی ایران بسیار دگرگون شده است و شاهد پیدایی گروههای جدید اجتماعی، تحصیلات و ارتباط جدید هستیم. بنابراین ویژگیهای جمعیتشناختی این ملت عوض شده و سرمایه انسانی جامعه ایران رشد پیدا کرده است. طبق شواهد موجود ما ملتی با سرمایه انسانی بالایی هستیم. در نتیجه سرمایه فرهنگی ما نیز رشد پیدا کرده است اما سرمایه اجتماعی رو به فرسایش است.
نمیتوانیم به قوانین مان اعتماد کنیم، شکاف ملت و دولت در حال افزایش است و بیگانگی رشد و همبستگی اجتماعی کاهش پیدا کرده است. این موضوعات سبب میشود که ما از جهتی رشد کنیم و از جهت دیگر موانعی پیشروی ماست و بختهای ساختاری ما روز به روز کاهش پیدا میکند. یعنی آن شانسی که یک نسل در جامعه دیگر با ساختارهای پویا و آزادمنش دارد را نسلی دیگر که همزمان در اینجا باشد ندارد.
زیستبوم جامعه و سپهر فرهنگی، اجتماعی و انسانی دگرگون شده است و در حال پویایی است و میل به تکثر، نقد، رشد، آزادی و صلح دارد ولی ساختارهای ما همزمان با این تغییرات جامعه حرکت نمیکند و گاهی مانع آن میشود و این موضوع مهمترین تنش در جامعه ایران شده است.
ما نه میتوانیم جامعه را به ۳۰ سال قبل یا حتی ۳ ماه قبل برگردانیم، نه خودمان را تغییر میدهیم؛ تنها راه این است که خودمان را با جامعه سازگار کنیم و بتوانیم این جامعه را توانمند کنیم تا بیشتر از این توسعه پیدا کند.
نظرات بینندگان
نقادی فضای مخصوص به خود را هم لازم دارد. به عبارت دیگرآزادی بیان اگر به آزاد ماندن بعد از بیان وابسته نباشد. نقدخود به خود یا ازبین میرود ویا تغییر ماهیت داده ودر یک جهت خاص کانالیزه؛ وبه سمت مداحی وتعریف و تمجید از هر راست وناراستی کشیده میشود .البته هر بیانی میتواند نادرست یا گمراه کننده باشد اما اصلاح بیان نادرست هم میبایست درهمین فضاوتوسط منتقدین صورت پذیرد نقد در مقابل نقد!!.همانطور که دربازار قدیم نقادان حرفه ای سکه تقلبی را از سکه واقعی تشخیص میدادند..