فراخوان برای نهضت آموزش تفکر
عمده سخنان و آموزههای مکتوب و شفاهی که در هر جامعهای به اشکال گوناگون، انتشار و ابلاغ میشوند در یک هدف مشترکند: قبولاندن، تلقین باور و متقاعد کردن مخاطبین برای پذیرفتن حرف، داعیه یا استنتاج مورد نظر آنها. این هدف ایجاب میکند صاحبین سخن به انواع و اقسام روشهای اقناعی، استدلالی و احیانا القای تاثرات احساسی توسل جویند. از قضا آنچه معمولا در شاکله این روشها دیده میشود، انواع مغالطات و خطاهای منطقی و متدولوژیک است و لیکن چون اغلب پنهان میمانند- چه بسا ممکن است بر صاحب سخن نیز پوشیده باشند- در نتیجه کم و بیش به هدف خود نایل میشوند. پرواضح است این موضوع چه عوارضی برای حوزههای نظری و افکار عمومی کشور داشته و میتواند دستاویز و ترفندی برای اهداف سیاسی و ایدئولوژیک قرار گیرد. علاوه بر چنین خطراتی، ناهنجاری دیگری نیز در کار است. همان سان که اخلاق نیازمند بهداشت در رفتار و خُلقیات و سلامت نیازمند بهداشت پزشکی و روانی هستند، تفکر و اندیشیدن نیز بهداشت و فضایل خود را داراست که باید رعایت شود. آشنایی با موانع تفکر آزاد و منصفانه و تسلط بر مهارتهای نقادی سخن، زرادخانهای است که روزنامهنگاری انتقادی و مطبوعات حقیقتجو را متحول میکند.
انسان اسیر پروپاگاندا
تفکر باید نقاد، جامعنگر، مستدل، آزاداندیش، رها از خودمحوری و برخوردار از فضایلی همچون تواضع، شهامت و استقلال فکری باشد در غیر این صورت مرعوب و مقهور جزمیگری، تعصب کورکورانه و کوتهبینی میشود که به نوبه خود، خطرات سیاسی و ایدئولوژیک به همراه دارد. انسان امروز در چنبره اطلاعات، گفتمانها و پروپاگاندا اسیر است. این اطلاعات، هم از نوع اخبار و دانش وقایع و هم اطلاعاتی هستند که ارزشها و هنجارهایی را ابلاغ و تبعیت از آنها را القا میکنند. حجم قابل توجهی از این محتویات اغواکننده و مغالطهآمیزند و با اهداف و نیاتی از پیش تعیین شده، چنان با ظرافت آراسته شدهاند تا موجه و معقول جلوه کنند. به خصوص تفاسیر و تحلیلهای متکی بر مصادره به مطلوب، تکنیک رایج سخنوری و استدلالات در برخی تریبونها و رسانههای ایران است.
تفکر در برابر پوپولیسم
فقط سلاح تفکر میتواند ذهن را از این لابیرنت و مغاک گمراهی نجات داده و آن را مجهز به قدرت تمییز موجه از ناموجه کند. به این معنی، تفکر انتقادی خصلت رهاییبخشی دارد. علاوه بر خصلت انتقادی، آموزش تفکر وجه دیگری را نیز داراست: آموزش تصمیمگیری و رفتار فردی و اجتماعی متکی بر تفکر و تدبر منصفانه. آموزش تفکر به عنوان آموزش مکمل باید در برنامه درسی مدارس و دانشگاهها نهادینه شود. آگاهی ما از سیلابس این درس آن اندازه است که بتوان آن را هماینک در موسسات آموزشی کشور به اجرا گذاشت. به علاوه مطبوعات انتقادی و روزنامههای حقیقتجو باید مهارت نقادی و معیارهای تفکر صحیح را در افکار عمومی کشور به نحو موثر ترویج و اشاعه دهند. این نوشته فراخوان نهضتی است برای نهادینه کردن اهداف تفکر در ایران. نهضت تفکر در تقابل و متضاد است با پوپولیسم، مردمفریبی(دماگوژیسم)، مهندسی و کنترل افکار عمومی، رفتارهای آنی و هیجانی تودهها و البته جامعه مملو از تابوهای عقیدتی. آموزش تفکر استحکامبخش مردمسالاری واقعی و عقلانیت در جامعه است.
تفکر خودفرمان
آموزش تفکر در کانون تحققبخشی به اهداف و آرمانهای والای تربیتی، فرهنگی و سیاسی است. بنابراین پاسخی است برای دستگاهی از معادلات چندمجهولی. تفکر خودفرمان تفکری است که در آن شخص با هدف تفکر منصفانه و با بهرهگیری از مهارتهای استدلال، جامعبینی و منطق تفکرات به تحلیل موضوعات، باور، عقیده و تصمیمگیری نایل میشود. گرچه حوزه تفکر در شکل ایدهآل خود، خودفرمان است ولی ارزشهای فرهنگی و اجتماعی، تاثیرات روانشناختی، مغالطات منطقی و محدودیتهای خاص زبان نیز روی موازین و منطق تفکر، دخل و تصرف و تاثیرات کنترلی اعمال کرده و به تعبیری آن را شرحه شرحه میکنند. این مجاورت حوزه تفکر با حوزههای مذکور به موانع و محدودیتهایی بالقوه برای معیارها و فضیلتهای اندیشه منجر میشود. خلاصه کلام، محدودیتهای ذاتی ذهن، اشتباهات و مغالطات منطقی، محدودیتهای استعمال زبان، دامهای خود محوری و جامعه محوری و بالاخره خصوصیاتی همچون خودفریبی، بزدلی فکری و پذیرفتن کورکورانه عقاید، موانعی سر راه آزاداندیشی و انصاف در تفکر و تصمیمگیری هستند. به عنوان نمونه به تاثیر شرایط فرهنگی و اجتماعی روی باور و عقیده افراد اشاراتی میکنیم. در برخی کشورها عقاید بسیاری از افراد بر پایه اطاعت از مقام مافوق، همرنگی با جماعت و یا عقیده مسلط در جامعه جهت برخورداری از هویت و امنیت گروهی- اجتماعی قرار دارد. لفظ «شخصی» در اصطلاحاتی مانند باور و عقیده شخصی چنین وانمود میکند که افراد در پی تاملات و کاوشهای فکری خود به باور و عقیده دست یافتهاند، حال آنکه واقعیت حاکی از دخل و تصرف اهرمهای فرهنگی و مکانیسمهای اجتماعی در عمق باور و اعتقادات شخصی آنان است. سیطره این تصرف حتی تصمیمگیریهای فردی افراد را نیز تحت حاکمیت دارد.
رابطه تفکر و دموکراسی
آموزش تفکر ارتباط تنگاتنگی با استقرار دموکراسی دارد، تو گویی پیششرط آن است. بدون آموزش تفکر و فقدان اکثریتی از شهروندان فکور و سنجشگر، جامعه را به عوامپروری و عوامفریبی سوق میدهد. برای ارتقای قابلیت تفکر و سنجشگری در جامعه با دو رهیافت مواجه هستیم. رهیافت ایجابی که عبارت است از معرفی مولفههای تفکر و ترویج آموزش مهارتهای تفکر برای عموم جامعه. رهیافت دیگر، شناسایی و نقد آنگونه شیوههای فرهنگی و آموزههای رسانهای است که تفکر را در جامعه تضعیف، تضییع و یا ممنوع کرده و زمینه را برای عوامیت جامعه دامن میزنند. چنین شیوههای رسانهای، خدمترسان پوپولیسم و دماگوژیسم هستند.
تفکر نقاد
نقاد بودن از جمله ویژگیهای بارز در آموزش تفکر است به این نحو که شخص هم عقاید خودش و هم باورها و عقاید عمومی و رایج در جامعه را بررسی کرده و به پرسش میکشد. علاوه بر برخورداری از شهامت فکری، تفکر نقاد تا اندازه مورد نیاز، شکاک نیز هست و تلاش میکند در انبوهی از اطلاعات مغشوش و دستکاری شده، واقعیات و حقایق را آشکار کند. قدسیت یک سخنران یا منبع سخن مانع رویکرد انتقادی متفکر نقاد به سخنان او نمیشود. بسیاری از مردم جامعه از این حیث که قابلیت تفکر نقاد را ندارند در شرایط منفعل و مذبوحانه به سر میبرند. تفکر نقاد، تفکری عیبجو، ایرادگیر و مترصد حمله و خدشه به افکار دیگران نیست زیرا در وهله نخست، عقاید و طرز فکر خود را در بوته نقد گذاشته و بدین طریق محتویات و خلقیات فکری خود را تعدیل میکند.
آشنایی با موانع تفکر آزاد و منصفانه و تسلط بر مهارتهای نقادی سخن، زرادخانهای است که روزنامهنگاری انتقادی و مطبوعات حقیقتجو را متحول میکند. منطق ناموجه و استدلال نامنصفانه در سخنان و گفتمانها باید به زبان اصطلاحات تخصصی تفکر نقاد همواره گوشزد و سرکوب شوند تا تبدیل به سلاح ژورنالیستی رعبآسایی شوند. آموزش تفکر به عنوان آموزش مکمل باید در برنامه درسی مدارس و دانشگاهها نهادینه شود.
موانع اندیشه انتقادی
در اینجا صرفا به ذکر 4 مورد اصلی از این گونه اصطلاحات میپردازیم. مورد اول اصطلاحا سندرم موسی گفته میشود که در آن مرکز ثقل و محور سخن متکی است بر وعدههای کلان آرمانگرایانه و جذاب برای تودهها از قبیل خوشبختی، رستگاری، افتخار و عظمت ملی بدون ارایه استدلال و منابع اطلاعاتی عینی و کافی بدون دوراندیشی و در نظر گرفتن جوانب امور و اینکه این وعدهها منجر به چه فرصتسوزیها و نتایج جانبی منفی خواهد شد. سندرم موسی در افکار و سخنان رهبران کاریزماتیک به وفور یافت میشود. با همین تکنیک و استدلال سخنوری، آدولف هیتلر کاری کرد که تقریبا تمامی آلمانیها، وعده او را برای عظمت ملت و نژاد آلمان بپذیرند. مورد دوم، مغالطه دوگانه کاذب یا مغالطه سیاه و سفید کردن مباحث نامیده میشود. در این مغالطه که بسیار متداول و خطرناک است، ادعاها بر مبنای انتخاب فقط یکی از دو گزینه مقابل هم است. مثال زیر در مباحث سیاسی و از زبان رهبران سیاسی بسیار آشناست: شما یا طرفدار ما هستید و یا با تروریستها (دشمنان). مورد سوم را به مغالطه توسل بیجا به شخص یا منبع صاحبنظر اختصاص میدهیم که به طور خلاصه عبارت است از توسل بیمورد و غیرضروری به گفتههای فلان شخصیت معتبر با هدف صحه گذاشتن و قبولاندن ادعای مطرح شده. توجه کنید، توسل به شخصیتها جای دلایل منطقی را نمیگیرد. بالاخره مصادره به مطلوب در تفاسیر از متداولترین تکنیکهای استدلالی به خصوص در ایران است. در این روش معمولا متون و رویدادهای تاریخی در جهت تایید تصمیم و سیاستی که قرار است اتخاذ شود، تفسیر و انطباق داده میشود. تفسیرهای مصادره به مطلوب ناموجه هستند زیرا این حقیقت که معانی واژگان سیال و تفاسیر متون منعطفاند، نادیده گرفته شده است. مشابهت با متون کهن و وقایع تاریخی میتوانند انگیزه و محرک عاطفی ایجاد کرده و پرتُوی روحیهبخش بر کنشها و تصمیمات زمان حال ما بیفکنند ولی جایگزین استدلال منطقی و الزامآور نیستند.
( ماموریت شما در زندگی تغییر دادن دنیا نیست ! ماموریت شما تغییر دادن خودتان است )
نظرات بینندگان
فکر می کنم که شما نگارنده گرامی و در مجموع ملل خاورمیانه کمی دیر به فکر "فلسفه انتقادی" و یا "نقد اجتماعی" افتادید! سه چهار قرن دیر به فکر افتادید! چون فیلسوفان نامداری چون "کانت" مباحث نقد پایه های اندیشه جوامع خود را از قرن ۱۷ میلادی آغاز کردند!
توسعه یافتگی جوامع به اصطلاح غربی ، امروزه تنها در یک مفهوم خلاصه می گردد ،( critical philosophy) یا فلسفه انتقادی به میانجی های نفی همه امور متعین پیشین و گسست معرفتی از گذشته و حال.