کودکان اوکراینی هنگام خواب به قصه قهرمانانی گوش می دهند که ضعیف و کمبنیه اما مصمم و سخت کوش هستند، در حالی که کودکان روسی وقت خواب به داستانهایی گوش میدهند که در آنها پیروزی و موفقیت قهرمانان با سحر و جادو حاصل میشود.
( یک سرباز اوکراینی روی راهآهن از کنار اجساد سربازان روسی کشته شده در حاشیه شهر ارپین در اوکراین رد میشود. 10 اسفند1400)
در آغاز تهاجم روسیه تقریبا هیج کس در غرب انتظار نداشت که اوکراین بتواند در مقابل روسیه دوام بیاورد و احتمال هیچ نوع مقاومت جدی از طرف اوکراین در مقابل تجاوز بیدلیل و غیرموجه روسیه را نمیدادند.
مطالب و مقالات زیادی در خصوص اینکه رهبران جهان از جمله متحدین اوکراین چقدر تواناییهای هدایت و رهبری ولودیمیر زلنسکی را دست کم میگرفتند به رشته تحریر درآمده است. اما ورای این محاسبات نادرست درباره تبدیل یک کمدین به شخصیتی شبیه وینستون چرچیل، ارزیابی میزان قدرت نظامی ارتش اوکراین نیز درست از آب درنیامد.
با گذشت چند هفته از جنگ به خوبی عیان شد که خیلی از مردم درباره قدرت و اراده ارتش روسیه در جنگ اغراق میکردند و مقاومت و توانایی ارتش اوکراین در برابر برتری بسیار بالای دشمن در ادوات و تجهیزات، تعداد و موقعیت و استقرار را دست کم میگرفتند. شاید تفاوتهای فولکلور (فرهنگ عامیانه) روسی و اوکراینی به قسمی تفاوت بین عملکردهای ارتش روسیه و اوکراین را تبیین کند.
بر خلاف پیشبینیهای کارشناسان چه توضیحی میتوان برای روند اتفاقات جنگ اوکراین ارائه داد؟
ما باور داریم که یک عامل اساسی در عملکرد غیرمنتظره ارتشهای دو کشور را میتوان به تفاوتهای فرهنگی بین اوکراینیها و روسها نسبت داد. این تفاوتهای فرهنگی تا حدودی به واسطه افسانهها و قصههای دوران کودکی ایجاد و در ذهن و روح رسوخ کرده و سررشته میشود.
یکی از ما (سوفیا موسکالنکو) متخصص روانشناسی افسانه ها و قصه هاست و دیگری (میا بلوم) درباره سوق دادن و کشش کودکان به سمت خشونت افراطی تحقیق میکند، اینکه چگونه و چرا کودکان به سمت خشونت کشیده میشوند. ما از قدرت فولکلور (فرهنگ عامه) در شکلدهی جهانبینی کودکان و دوران بزرگسالی آنها آگاه هستیم.
قهرمان ضعیف و سختکوش در مقابل تفکر جادویی
قصهها و داستانهای سنتی اوکراین مانند «کوتیگوروشکو (Kotygoroshko)»، «کریریلو کوژومیاکا (Kyrylo Kozhumyaka)» و «آیواسکی تلسیک (Ivasyk Telesyk)» که زمان خواب برای بچه ها خوانده یا نقل میشود همه شخصیتهای متواضع و سادهای را به تصویر می کشند که با پشتکار و اراده و انگیزه قوی در برابر مشکلات عظیم میایستند. در مسیر داستان ماجراها، چالشها و مانعها را پشت سر گذاشته و در طول داستان عزم و اراده آنها به محک آزمایش گذاشته شده و از یک شخصیت ضعیف و آسیبپذیر به یک شخصیت آبدیده و پیروز تبدیل میشوند.
(مجسمه ای از شخصیت قصه «کوتیگوروشکو» در شهر کیف، پایتخت اوکراین که در حال شکست اژدهای شرور است ) به نظر می رسد این قصههای عامیانه روسی القاکننده این نکته است که نسخه و دستورالعمل موفقیت، به مانند دو برادر داستان، دارا بودن هوش زیاد یا سخت کار کردن نیست، بلکه سفت در جای خود نشستن و دست رو دست گذاشتن به این امید که سحر و جادو همه کارها را برای ما راست و ریست خواهد کرد.
این قصهها و افسانهها یک مسیر شناخته شده درباره قهرمانی را روایت میکنند که بخت اندکی برای پیروزی و برد دارد. فرمولی که دهههاست در کتابهای پرفروشی مانند «هری پاتر» و فیلم های موفق و پرفروشی مانند «جنگهای ستارهای» استفاده میشود.
در داستانهای کودکان اوکراینی که هنگام خواب برای آنها خوانده یا نقل می شود، شخصیتهای اصلی داستانها اغلب در آغاز قصه احتمال پیروزی و قهرمان شدنش بسیار کم است، اما با توسل به جسارت، هوش و ذکاوت و همت و اراده خود بر مشکلات فائق آمده و به موفقیت میرسند.
در نقطه مقابل داستانهای کودکان اوکراینی، داستانهای کودکان روسی معمولا دور یک شخصیت مرکزی بنام «ایوان دوراک (Ivan Durak)» که به او ایوان خل (Ivan the Stupid) هم می گویند میگردد. ایوان برادر سوم است و نسبت به برادران بزرگترش کم هوش و در سطح پایینی قرار دارد. طبق روال معمول این نوع داستانهای روسی یکی از بردارانش باهوش و دیگری در سطح متوسطی است. در حالی که شخصیت اصلی داستان که مستقیما «خل و احمق» نامیده نمیشود به صورت شخصیتی به تصویر کشیده میشود که تنبل است و تمام روز را میخوابد، اما برادران بزرگترش به سختی کار میکنند.
( تصویری از قصه فولکوریک «به امر پایک (At the Pike’s Behest)» که با عنوان «املیان نادان (Emelyan the Fool)» هم شناخته میشود. این تصویر در سال 1913 کشیده شده است)
در قصههای روسی مانند «به امر پایک (By the Pike’s Wish)»، «شاهزاده قورباغه (Princess Frog)» و «سیوکا بورکا (Sivka Burka)» شخصیت اصلی در آخر داستان موفق میشود که به مراد خود برسد. او با تکیه بر فضائل و ویژگی های شخصیتی خود به پیروزی نمیرسد بلکه با دخالت و کمک یک نیرو یا موجود جادویی و سحرآمیز مانند یک ماهی یا یک قورباغه و یا یک اسب که تمام کارهای سخت را برای او انجام می دهند موفق میشود، در حالیکه این موفقیتها به اسم شخصیت اصلی داستان تمام شده و اعتبارش را او کسب میکند.
به نظر می رسد این قصههای عامیانه روسی القاکننده این نکته است که نسخه و دستورالعمل موفقیت، به مانند دو برادر داستان، دارا بودن هوش زیاد یا سخت کار کردن نیست، بلکه سفت در جای خود نشستن و دست رو دست گذاشتن به این امید که سحر و جادو همه کارها را برای ما راست و ریست خواهد کرد.
مواجه با بزرگترین چالش
بیشتر آدم بزرگها در زندگی روزمره خود به قصهها و داستانهایی که در کودکی خود شنیدهاند فکر نمیکنند. اما این داستانهایی که در اوائل زندگی با ذرهبین و بزرگنمایی هیجانات کودکی تجربه کردهایم درک ما از جهان را شکل میدهد. این قصهها و افسانهها تمامی اعمال و واکنشهای ما را به هنگام بروز مشکل و در مقابل بحرانها تعیین میکند.
قصههای جن و پری و افسانهها و داستانها ما را برای شناخت و تشخیص قهرمانان، آدمهای شرور، عشق و خیانت و خیر و شر در زندگی واقعی آماده میکنند. زمانی که در مسیر این دوگانگیها و تضادها راه میسپاریم این داستانهای دوران کودکی است که راهنمای عملی زندگی ما میشوند و اعمال ما را هدایت میکنند.
شاید تفاوتهای فولکلور (فرهنگ عامیانه) روسی و اوکراینی به قسمی تفاوت بین عملکردهای ارتش روسیه و اوکراین را تبیین کند.
سربازان ارتش روسیه هنگام مواجه با بزرگترین چالش زندگیشان موفق نشدند عملکرد خوبی از خود نشان ندهند و روحیه و انگیزه ضعیفی از خود به نمایش گذاشتند. اما برعکس اوکراینیها در برابر این چالش بزرگ با عملکردی شگفتانگیز و غیرمنتظره موفقیت بزرگی کسب کردند. آنها با عزم و اراده و جسارتی که داشتند خود را از یک قهرمان کم قوه و ضعیف به قهرمانی تبدیل کردند که شاید در برابر تمام مشکلات و سختی پیروز از میدان درآیند.
منبع :
https://theconversation.com/how-fairy-tales-shape-fighting-spirit-ukraines-children-hear-bedtime-stories-of-underdog-heroes-while-russian-children-hear-tales-of-magical-success-179630
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
انشاا...شکست و حذف پوتین که دیکتاتور ظالم مغرور خودرای و ...همچون چنگیز هیتلر ...
برای
قافیه ی "صلح" می جنگد
بی "راین"
در اوکراین
بی عشق
در دمشق
بالاخره اوکراین جزو اروپاست و مردمش با جذابیت هایی که اروپا دارند می خواهند بیشتر قاطی اونا بشند کی می خواد جلوشون را بگیره؟ این جذابیت باعث شده که حتی مقامات ما فرزندان و خانواده و سرمایه خود را به امریکا و اروپا و کانادا بفرستند. آیا کسی هوس کرده که از اروپا و امریکا بیاد و ایران زندگی کنه؟ اگه هم یه روز هوس کرد و اومد باید پیه گروگانگیری و زندان اوین را به تن خود بمالد ...
کار روسیه آنقدر توجیه ناپذیر و شرم آور است که غرب از همه اهرم هایی که داره بیشترین استفاده را می کنه. شاید یه علتش ترس آنها از جنگ است. تجربه تلخ جنگ جهانی اول و دوم به آنها نشان داد که اروپا نباید دیگر شاهد جنگی در اروپا باشه.
واقعیت این است که دیکتاتورها و سیاستمدارها وقتی پیر و خرفت می شوند تصمیات درستی نمی توانند بگیرند. اصرار پوتین بر ماندن بر اریکه قدرت توسعه روسیه را دهها سال به عقب خواهد برد.
به نظرم دو عامل بیشتر در ناکامی روسیه در اوکراین نقش داره:
رسانه های غربی + فساد فراگیر داخلی روسیه
نکته دیگر اینکه چین اگه ببینه روسیه داره جنگ را می بازه به سمت غربی ها خواهد رفت. چینی ها هیچوقت ارتباط خود با غربی ها را خراب نخواهند کرد چرا که توسعه و پیشرفت خود را مدیون ارتباط با غرب می دونند.
«تقاطع دو معضل کادرستیزی و اختلال مسئولیتها طی سالیان دولت ایران را به نقطه بحران رسانده بود و اکنون کادرستیزی دولت مستقر تصویری هولناک را پیشروی کشور قرار داده است. اهتمام و عدم اهتمام به کادر و تربیت نیرو را میتوان در وضعیت دو کشور مشاهده کرد. نسخه تحولیافتهی حزب کمونیست چین دارای کادرهای بسیار مجربی است و توسعه و پیشرفت این کشور کاملاً مشروط به وجود چنین کادرهایی شده است در مقابل روسیه اهتمامی به این موضوع نداشته است و پوتین بیشتر تلاش کرده و میکند تحولات و اداره امور را به ید با کفایت افراد مطیع یا همان مافیای روسی بسپارد. لذا سیستم اقتصادی روسیه به مراتب از چین عقب مانده است. حال مسئله این است که در ایران با وجود احزاب نیمهجان و فقدان کادر حزبی از یکسو و کادرستیزی و اختلال مسئولیتها از سوی دیگر، مقوله توسعه و شاید در سطحی پایینتر ثبات چگونه پیش خواهد رفت؟»
«اما، میخواهم کمی از گزاره رایج و پرتکرار «حضور نظامیان در بوروکراسی» فاصله بگیرم و بگویم، مسئله امروز ایران آن است که دولت از کادر تهی شده است و همزمان ضد کادر و کادرپروری عمل میکند. بهطور دقیقتر از زمان دولت مهرورز تا امروز، روند بیبازگشت کادرزدایی آغاز شده است. اکنون، تصویر کابینه مستقر در دولت سیزدهم تجسم چنین وضعیتی است و زمانیکه به تحولات درون وزارتخانهها و دستگاههای اداری نظری بیفکنیم، وضعیتی بهمراتب وخیمتر را فهم میکنیم؛ وضعیتی برخلاف انباشت عقل و تجربه. حال آنکه در غرب همه تلاشها معطوف به تربیت و حفظ کادر است تا اولاً کارآمدی سیستم حفظ شود، ثانیاً از زوال آن جلوگیری شود، و از آنها مهمتر سیستم به عقب بازنگردد. آنها در این چارچوب فکری، حداکثر بهرهوری را بهعنوان هدف قرار دادهاند، و ذیل این هدف بزرگ از برآورده کردن رفاهیات و پرداخت دستمزد بالا ابایی ندارند.»
تحلیل کامل آقای حجاریان در لینک زیر قابل دسترسی است.
https://mashghenow.com/?p=5672
«.... رویه حذف کادرها –بخوانید بانیان وضع موجود!- را با هدف جایگزینی دُردانههای خودمانی یا همان حقوقبگیرانِ غیرمتخصص و ناکارآمد به پیش میرانند تا نیروهایی با «حقوق اندک و درآمد بالا» تحولات انقلابی سیستم را پیش ببرند؛ تحولاتی ضد توسعه، نظارتناپذیر و نهایتاً ایرانستیز. برای استشمام رایحه این سنخ تحولات و در قالب نمونه پژوهشی نگاه کنیم به دگردیسی «مرکز مطالعات مدیریت» به «دانشگاه امام صادق»، بازدهی شاخه تحصیلی «کار و دانش» و همچنین اقدامات نمادین متأخر نظیر تأسیس «دانشکده حکمرانی» که هیچکدام به تربیت کادر حرفهای نینجامیده و در آینده نیز نمیانجامند. البته، منظور آن نیست که کادر فقط با آموختن تربیت میشود بلکه غرض گذر زمان، تجربهاندوزی، ممارست و داشتن درجهای از افق دید است.»