ابتدا برای ورود به متن و جهت آشنایی مختصر با طرز تفکر دو اندیشمند عرصه تعلیم و تربیت ، یعنی " ژان ژاک روسو " و " ماریا مونتسوری " مختصری از زندگی نامه هر دو را برای تان تقدیم می کنم . لازم به ذکر است که در این یادداشت ، کمتر به نظریات مونتسوری پرداخته ام ، چون در یادداشت قبلی خود با عنوان " مقایسه دو مکتب پیش دبستانی : مونتسوری (Montessori) و والدورف (Waldorf) " توضیحات لازم را داده ام . ( این جا ) هدف اصلی من در این نوشتار ، برجسته کردن سرّ مشترک و مکنون زندگی این دو شخص است .
مختصری از زندگی ژان ژاک روسو ( Jean-Jacques Rousseau )
ژان ژاک روسو ، نویسنده ، نظریهپرداز سیاسی و از جمله برجستهترین نمایندگان فلسفه روشنگری سده هجدهم به شمار میرود .
( ۲۸ ژوئن ۱۷۱۲ - دوم جولای ۱۷۷۸ میلادی ) روسو متولد ژنو بود . او را در جهان ، بنیانگذار تفکر مدرنیته و دوران مدرنیسم و از متفکرین پلورالیست بر میشمارند. او تفکر سیاسی و اخلاقی را به مسیرهای جدیدی سوق داد و با انتشار اثری به نام " امیل " روی سبک زندگی مردم نیز تأثیر عمیقی گذاشت .
روسو مادر خود را در هنگام تولد از دست داد ، او در این خصوص میگفت : پدرم خود را وقف من کرده بود اما هرگز نگذاشت فراموش کنم که من موجب مرگ مادرم شده ام . پدر روسو ساعت ساز بود و همواره روسو را به مطالعه کردن تشویق میکرد. این مطالعات در پرورش روحی روسو تأثیر زیادی گذاشت . با این همه او از سالهای نوجوانی خود راضی نبود و به همین دلیل در ۱۶ سالگی زادگاه خود را ترک کرد و مدتها در شهرهای گوناگون فرانسه به شغلهای گوناگونی مانند معلمی سرخانه ، منشیگری و دفترداری پرداخت . روسو در این سالها تلاش میکرد تا وارد محافل مرفه پاریس شود و هم زمان در حلقههای ادبی این شهر برای خود اعتباری کسب کند . وی فعالیتهایی در زمینه طنزپردازی ، شاعری و آهنگسازی اُپرا داشت که هیچ یک برای او آوازهای در پی نداشت . در ۳۳ سالگی ، زندگی شخصی روسو دست خوش تحولی عمده شد . او با خدمتکاری در یک مسافرخانه که بی سواد بود به نام ترزه آشنا شد و بقیه عمر خویش را با او گذراند . ترزه پنج فرزند به دنیا آورد اما روسو همه آنها را به پرورشگاه دولتی سپرد. در جایی گفته است : بعدها دریافتم که این کارم درست نبوده است .
مختصری از زندگی ماریا مونتسوری ( Maria Montessori )
مبدع روش آموزشی مونتسوری یک پزشک زن ایتالیایی به نام " ماریا مونتسوری" است. ماریا در ایتالیای کاتولیک که حتی طلاق را بر اساس قوانین کلیسا به رسمیت نمیشناخت بدون ازدواج ، صاحب فرزندی پسر از دوست خود شد و ناچار فرزند وی ماریو ، در دهکدهای دور از خانواده نگهداری شد . ماریا در جوانی هوادار تفکرات " ژان ژاک روسو " فرانسوی بود. روش آموزشی مونتسوری پس از برخورداری از شهرت نسبی ، هوادارانی صاحب رتبه و شهیر یافت. از جمله " زیگموند فروید " که به علت تأکید جدّی در روش مونتسوری بر " تجربهگرایی " از حامیان و مشوّق وی به شمار میرفت .
زندگی حرفهای او دارای دو بخش است. وی تا پیش از 30 سالگی از معدود زنانی بود که در اروپا موفق شد در رشته پزشکی تحصیل کند . به واسطه علاقه به کودکان ، آموزش گروهی از بچههای عقبمانده ذهنی را در یکی از محلات فقیرنشین ایتالیا برعهده گرفت . تنها نکته مثبت روش مونتسوری در همین مدرسه یک کلاسه محقر ، ابداع شد. وی مجموعهای از وسایل و ابزار کمک آموزشی را برای آموزش مفاهیم ابتدایی ریاضیات و مهارتهای زندگی ابداع کرد تا بدین وسیله همگرایی کودکان را در قالب آموزشهای مبتنی بر " تجربه گرایی " و بازیهای فردی جلب کند. مونتسوری دخالت در امر تربیت کودکان را امری در تضاد با آزادی ذاتی وی میدانست و به همین جهت با روش تربیتی دینی ، شامل " بشارت و انذار " مخالفت جدّی میورزید.
چرا این دو اندیشمند فرزندان شان را در خانه و خانواده خود بزرگ نکرده اند ؟
نکته ای ظریف و مشترک مابین این دو اندیشمند در لایه پنهان زندگی شان نهفته است و بیشتر هدفم طرح و بررسی آن است و نقدی بر تصمیم غلط دو اندیشمند تعلیم و تربیت با برون سپاری فرزندان خود از کانون خانواده دارم ، هر دو معتقد بودند دخالت در امر تربیت کودکان امری در تضاد با آزادی ذاتی اوست .
سئوالی که به ذهن می رسد این که علت عمل مشترک مونتسوری با روسو ، تأثیر پذیری فکری او در دوران جوانی از روسو بوده است ؟ یا تولد نوزادی بدون ازدواج ، برای یک زن با خانواده ای کاتولیک و با تعصبات شدید مذهبی ، چاره ای جز این باقی نمی گذاشت ؟
روسو در مسئله تربیت کودک دارای تزهای عجیب و شخصی مبتنی بر تجربه گرایی محض بود ، به شکلی که هر پنج فرزند خود را پس از تولد به یتیم خانههای آن دوران فرانسه سپرد که از وضعیت فاجعه باری برخوردار بودند!
روسو که بر پنج فرزند خود پدری نکرده است ، چگونه توانسته علیرغم قرار گرفتن در مسیر طبیعی زندگی و ازدواج به عنوان وجه مشترک رفتار با دیگر همنوعان ، ذهن خود را صفر گرداند و در کتاب امیل خود به خلق ماجرای کودکی خیالی بپردازد و مسئولیت تربیت او را بر عهده بگیرد و از این طریق سعی کند تا شیوه صحیح تربیت کودک را به همگان نشان دهد ؟ او به تربیت خیالی و ذهنی یک کودک به نام امیل می پردازد اما از تربیت عملی فرزندان خود عاجز است !
شاید برداشت عده ای چنین باشد که او با این کار ، در عین آن که سعی کرده تا از لذایذ طبیعی زندگی یعنی ازدواج و فرزندآوری بی بهره نماند ، اما با ایثار و محرومیت خود از همراهی فرزندان و ابراز عشق و محبت نسبت به آنان ، انرژی و وقت خود را برای واگویی سلیقه ای تربیت امیل بدون دخالت هر نوع متغیر دخالت کننده توسط محیط ، انسان و زمان ، بپردازد . پس آیا وظیفه همه پدران و مادران در تربیت عملی فرزندان خود ، با وجود متغیرهای دخالت گر و اثرگذار در محیط طبیعی و اجتماعی ، بسیار دشوار نیست ؟ و اثر پذیری کودکان از تمامی شرایط پیرامون خود ، امری حتمی و اجتناب ناپذیر نیست ؟ او چرا بر روی این عوامل و شرایط کنترل و هدایت آنها بر روی فرزندان خود ، واکاوی انجام نداده است ؟
هر چند همه ما فیلسوف و اندیشمند نیستیم و به خلق اثری بزرگ به نام " امیل " توفیق نیافته ایم اما به نظرم روسو کار بسیار بزرگی در فلسفه تعلیم و تربیت انجام نداده است . کار او زمانی ستودنی بود که به نگهداری و تربیت هر پنج فرزند خویش در آغوش گرم و پر مهر خانواده اهتمام می ورزید و بدون ترس از تداخل شرایط ، سپس به خلق خیالی موجودی جهت تربیت سلیقه ای و مدنظر در ذهن خود می پرداخت . بدین طریق او به نیکی در یک مقایسه پژوهشی - تجربی ، تحت تأثیر متغیرهای دخالت گر در تربیت کودکان ، نتایج این دو بررسی را تا سنی خاص برای کودکان بیان می داشت . یعنی حداقل وظیفه خطیر پدری را بجا می آورد و مورد نکوهش قرار نمی گرفت . نمی توان در هیچ برهه ای از زمان و توسط هیچ انسان عادی و یا صاحب تفکر ، انتظار داشت که کودکان خود را به پرورشگاه بسپارند و آنگاه به خلق خیالی موجودی برای تربیت یک انسان کامل و تمام عیار بنشینند.
برای ازدواج روسو در سن ۳۳ سالگی با خدمتکاری بی سواد چند نکته می توان ذکر کرد :
روسو با یک زن بیسواد ازدواج کرد ، او از هوش چندانی برخوردار نبود و روسو نمیگذاشت که این زن در سالنهای پاریس که محفل زنان و مردان روشنفکر بود ، همراه او حضور پیدا کند. تفکری که برخی از مردان جامعه ما نیز بدان معتقدند . آنان چنین می اندیشند که زن اگر بیسواد باشد به افاضه فضل نمی پردازد و تأثیر او در تمامی مسایل خانوادگی کم اثر و ابتر می ماند . یا برخی بعدها به دلیل همین جهل و بیسوادی همسر ، حق تحقیر او را دارند و با اهانت به او آتش خشم خود را فروکش می سازند . اما فراموش می کنند که دلیل این حقارت ها ، حاصل انتخاب خود آنهاست . از نظر چنین افرادی ، زن موجودی است که حق فعالیت اجتماعی ندارد و جای او در منزل برای بچه داری و انجام کارهایی است که موجب آسایش خانواده شود .
این سئوال قابل طرح است که آیا روسو گزینه هایی مناسب برای ازدواج خود نداشته است و یا او نیز چنین می اندیشیده است که ازدواج با فردی بیسواد بیشتر مایه آرامش و آسایش خواهد بود، تا حدی که علیرغم حضور دائم خود در محافل روشنفکران و یا در جمع افراد مرفه جامعه، چشم بر خدمتگزار بودن همسرش نیز بسته است ؟
سئوال دیگر نادیده گرفته شدن حق مادری نسبت به پنج کودک خانواده هست ، آیا او با سپردن کودکان به پرورشگاه موافق بوده است و یا با زورگویی روسو ، به این کار تسلیم شده است ؟ نادیده گرفتن مطلق نقش مادر در تربیت کودک ، خطای دیگر روسو است .
ولتر در نامهٔ تندی که با نام دیگری امضا کرده بود و ارسال آن به جمع روشنفکران ، عمل روسو را در سپردن فرزندان خود به پرورشگاه و سپس نوشتن کتابی در مورد تربیت کودکان با نام امیل را مورد طعن و سرزنش قرار داد . روسو به این انتقاد در کتاب اعترافات خود که پس از مرگش چاپ شد پاسخ داد ، در واقع این نامه بهانه و انگیزه نوشتن کتاب اعترافات توسط روسو بود. روسو ، هر زمان ولتر را دشمن خود می دانست .
هر چند روسو بعدها دریافت که سپردن کودکان به پرورشگاه ، کار درستی نبوده است ، اما آیا این عذری موجه برای بخشش خطای اوست ؟ آیا ما باید روسو را به عنوان یک مغز متفکر فلسفی در خلق ذهنی امیل و نحوه تربیت خیالی او ، تحسین کنیم ؟ یا او را برای بزرگ ترین خطای زندگی خود سرزنش کنیم ؟ آیا او لیاقت و کفایت لازم برای کسب چنین افتخاری را داراست ؟
در طول تاریخ ، متفکران زیادی از مجموع آرا و افکار روسو متأثر شده اند اما چرا آنان برون سپاری کودکان روسو را نادیده گرفته اند ؟ و به جز ولتر ، کسی دیگری متوجه آن نشده است ؟
تعداد کسانی که از او متأثر شده اند و یا وقایع برجسته تاریخی که بر اساس تفکر روسو تحقق یافته است ، واقعا شگفت انگیز است :
کانت ، انقلاب آمریکا ، ربسپیر ، لوئی آنتوان دو سن ژوستفیشته، مکتب رمانتیسیسم ، انقلاب کبیر فرانسه ، دیوید هیوم ، آدام اسمیت ، مری ولستونکرافت ، هگل ، پیر ژوزف پرودون ، گوته ، شیلر ، توماس پین ، اگوست کنت ، سیمون بولیوار ، کارل مارکس ، فریدریش انگلس ، فریدریش نیچه ، چارلز داروین ، زیگموند فروید ، ژاک دریدا ، مارکی دو ساد ، امیل دورکیم ، کلود لوی استروس ، ماریا مونتسوری ، تولستوی ، جان دیویی ، مادام دو استائل ، آرتور شوپنهاور ، جان رالز.
بخشی از دیدگاه روسو در اثر مهم خود " قرارداد اجتماعی "
او فصل نخست اثر برجسته خود یعنی "قرارداد اجتماعی " را با این عبارت مشهور آغاز می کند که دغدغه روسو را به خوبی نشان می دهد : " انسان آزاد آفریده شده است ، اما همه جا در بردگی به سر می برد. بعضی ها خود را صاحب اختیار دیگران می دانند حال آن که خود از آن ها برده ترند. این تغییر چگونه صورت گرفته است ، نمی دانم . چه چیزی می تواند این امر را مشروع جلوه دهد؟ او در سراسر کتاب با فیلسوفان پیش از خود همچون افلاطون ، ارسطو ، ماکیاولی ، هابس ، گروسیوس ، مونتسکیو و... رو در رو می شود و گاه سخت به آن ها می تازد. کتاب قرارداد اجتماعی با وجود این که کتاب کوچکی است اما مورد توجه همه فیلسوفان سیاسی بعدی قرار گرفت و بسیار اثرگذار بود و همچنان نیز موافقان و مخالفان زیادی دارد. به همین دلیل از زمان انتشارش تاکنون ، واکنش های زیادی را برانگیخت. به عنوان نمونه کانت ، شیفته اندیشه های اخلاقی روسو بود. لُرد اکتن اندیشمند انگلیسی سده نوزدهم بر این باور بود که روسو با قلم خود تأثیری بیش از ارسطو یا سیسیرون یا آگوستین قدیس یا توماس آکویناس قدیس یا هر انسان دیگری که پا به عرصه هستی نهاده است ، گذاشت . در مقابل ، مادام دو استال بانوی فاضل و نامدار فرانسوی با نگاهی کاملاً منفی گفته است : " روسو هیچ چیز تازه ای نگفت اما همه چیز را به آتش کشید. " همچنین آیزایا برلین ، روسو را یکی از افرادی می داند که به آزادی بشریت خیانت کرده اند.
بخشی از دیدگاه روسو در کتاب " امیل "
ژان ژاک روسو را بنیانگذار علم تعلیم و تربیت میدانند . کتاب امیل ، ماجرای کودکی خیالی است که روسو خود مسئولیت تربیت وی را به عهده گرفته است و در واقع از این طریق سعی در نشان دادن شیوه صحیح تربیتی دارد . اهمیت این کتاب تا جایی است که گفته میشود نسل اول بعد از انقلاب فرانسه تحت تأثیر این نوع تربیت قرار گرفته است و اصلاحات آموزشی فرانسه به این کتاب باز میگردد. این کتاب در پنج بخش و متناسب با دورههای مختلف زندگی انسان تنظیم شده است و به شرح زندگی و رشد امیل به همراه مربی اش که خود روسو است ، میپردازد.
بخش اول :
این بخش از کتاب به طور کلی به دوران آغاز طفولیت و مراقبتهای مورد نیاز نوزاد در این دوران پرداخته است . روسو کتاب را این گونه آغاز میکند که " هر چه از یَد خالق عالم جل شانه بیرون میآید از عیب و نقص مبرّی است ، ولی به محض این که به دست اولاد آدم رسید فاسد میشود". با این که روسو به طبیعت و روند طبیعی جهان اهمیت زیادی میدهد و معتقد است بهترین نوع تربیت همان است که طبیعت آن را شکل میدهد ، با این حال معتقد است که در وضعیت کنونی ، اگر آدمیان فرزندان خود را تربیت نکنند ، اوضاع و احوال ما بدتر از این که هست خواهد شد ، زیرا نوع بشر یا باید طبق قوانین طبیعت بزرگ شود یا مطابق قوانین جامعههای متمدن تربیت یابد . روسو از آن جهت بر تربیت از دوران کودکی تأکید میکند که معتقد است باید تمام چیزی را که هنگام کودکی نداریم و در بزرگسالی به آن احتیاج پیدا میکنیم ، در این دوران یاد بگیریم .
بخش دوم :
عنوان این بخش “ تربیت اخلاقی کودک ” است . روسو در این بخش بیشتر تلاش میکند تا وجوه اخلاقی امیل را تقویت کند و راههایی را که برای این امر از آنها استفاده میکند نیز بیان و توجیه میکند. در این قسمت از کتاب ، روسو بیشتر بر مسایل اخلاقی مانند دروغ و غیره تأکید و بیان میکند که چون کودک قدرت تحلیل قوی ندارد به همین جهت ممکن است هدف اصلی از بیان یک داستان تخیّلی را که شخصیتهای اصلی آن حیوانات هستند ، درک نکند و از خلال آن با مسألهای مثل دروغگویی آشنا شود. به همین دلیل روسو افسانهها ، اساطیر و داستان را مناسب کودکان نمیداند .
بخش سوم :
روسو در این قسمت به سومین مرحله طفولیت که سنین بین ۱۲ تا ۱۵ سالگی است ، میپردازد . معتقد است که در این سن نیروی کودک بسیار زیاد میشود و مازاد این نیرو باید صرف آموختن شود . اما باید توجه داشت که در ابتدا ، مربی باید چیزهایی را که میخواهد به کودک بیاموزد ، انتخاب کند و نباید هر آنچه را که وجود دارد به او تعلیم دهد ، بلکه باید مواردی را که مطمئن است مفید فایده هستند به او بیاموزد ، در غیر این صورت وقت و نیروی کودک را تباه خواهد کرد.
بخش چهارم :
این متفکر برجسته در قسمت چهارم کتاب امیل به “دوران شباب” می پردازد. در این بخش وی سعی دارد به تربیت دینی امیل در این دوره بپردازد . روسو ۱۵ سالگی را سنی می داند که امیل متوجه میشود دارای روح است و ۱۸ سالگی را سنی میداند که امیل توانایی آشنایی با امور دینی را دارد .
بخش پنجم :
در آخرین بخش از این کتاب ، امیل که به مردی بالغ تبدیل شده است به دنبال دختری که لایق همسری او باشد ، میگردد . روسو در کتاب امیل ، چهار بخش از کتاب را به نحوه پرورش پسر میپردازد و در آخرین بخش که به دنبال دختری برای این پسر است ، مجبور به شرح توضیحاتی درباره دختران نیز میشود.
نحوه تربیت نوجوانان از نظر روسو
این متفکر نامدار در کتاب امیل ، لزوم محدود کردن ذهنیات نوجوانان به حسیّات را توجیه می کند ، از آن جایی که هدف اصلی شکل دادن به موجودی عقل گرا است ، تربیت به وسیله پیش بینی نتایج به دست آمدنی از ایجاد اثرات افراطی اجتناب خواهد کرد. از اثرات خطرناک و غیر طبیعی بر اخلاق که به صورت رفتاری غیر فعال و ریاکارانه در نظر گرفته می شود ، در مجموع باید اجتناب کرد . تا نوجوان عادت کند که از روش تحمل کردن و منفعت جویی استفاده کند.
در تربیتی که روسو از آن دفاع می کند باید پیشرفت طبیعی نوجوان را مورد توجه قرار داد . تعلیم صحیح عبارت است از تشخیص انگیزه هایی که به صورت طبیعی ایجاد می شوند. به منظور آن که تأثیر تربیتی نوجوان مثبت باشد ، باید به مبانی تعلیمی مرتبط با اِعمال قدرت قانونی پرداخت ، همچنین برای شکل دادن فردی با اشتیاق به آزادی ، باید ویژگی و ارزش نوجوانی را شناخت و از مقایسه با فرد بالغ اجتناب کرد. ایده روسو آن است که تربیت نوجوان باید بر اساس تلقین ارزش های اخلاقی ، اِعمال قدرت یا توقعات جامعه باشد ، اگر هدف تربیت ، شکل دادن شخص است ، نباید هدف و روش را با هم اشتباه گرفت تا نتیجه غیر طبیعی به دست نیاید . باید با افکار و احساسات نوجوان کنار آمد تا از تبدیل او به شخصی آشوبگر و حسابگر اجتناب کرد ، طبق نظر روسو ، تربیت نوجوان قبل از سن بلوغ نباید بر پایه اجبار ، اطاعت و بی توجهی به اصول اجتماعی باشد . روسو بر این عقیده است که استدلال کردن با نوجوان کاری بیهوده و تضاد آفرین است.
روسو معتقد بود که کودک تحت تأثیر طبیعت ، به طور خودانگیز قابلیت ها و قوای تمیز خود را از طریق تماس با اشیاء کامل خواهد کرد بدون آن که به آموزش بزرگسالان نیاز داشته باشد . بنابراین ، اگر طبیعت را راهنمای خود قرار دهیم ، قادر خواهیم بود کودک را با ذهنی مستقل به نوجوانی برسانیم . آنگاه زمانی که جوان به اجتماع وارد شود ، خواهد توانست به طور مؤثری با آن کنار بیاید. روسو چگونگی وقوع چنین فرایندی را در داستان تخیّلی امیل بیان کرده است. روسو اساساً باور دارد که خود امیل می تواند بسیاری از مطالب را از رهنمودهای درونزاد طبیعت بیاموزد . مثلاً امیل در نوباوگی به کشف جهان از طریق حواس خود اشتیاقی شدید دارد ، بنا بر این روسو همه اشیای مُضرّ را از خانه پاکسازی می کند و به امیل فرصت کشف محیط را می دهد . اگر امیل بخواهد چیزی را بررسی کند روسو آن را در اختیارش قرار می دهد. امیل به هیچ وجه به راهنمایی بزرگسالان نیاز ندارد . در عین حال روسو به امیل اجازه نمی دهد تا نظرش را بر او تحمیل کند. فقط زمانی چیزی را برای امیل مهیّا می کند که امیل تمایلی ذاتی به داشتن آن شیء داشته باشد. اما هرگز به امیل اجازه نمی دهد که مربی خود را به انجام هوس های خود وادار کند . امیل راه رفتن و سخن گفتن را نیز خود فرا خواهد گرفت . روسو هرگز شاگردش را به کاری وادار یا رفتارهای او را اصلاح نمی کند. چنین اعمالی موجب ترس و اضطراب کودکان می شود.
روسو نخستین رسالت تربیت در کودکی را عشقورزی به این دوران میداند. وی میخواهد به کودکان اجازه داده شود تا آنها لذت زندگی و بودن را درک کنند و از آن برخوردار شوند. به عقیده روسو ، آموزش حقیقی بدون در نظر گرفتن مفهوم اساسی " میل و انگیزه " ، نمیتواند وجود داشته باشد. مهمترین اصل نظریه روسو این است که " کودک خود را از وابستگی به اندیشۀ دیگران آزاد سازد و اجازه ندهد که دیگران به جای او بیاندیشند " و این خود گواه اهمیتی است که او برای مفهوم آزادی قائل است.
در نظریۀ روسو ، تربیت طبیعی به مثابه ، سنگِ بسترِ توسعه در نظر گرفته میشود. چرا که در بستر تربیتِ صحیح است که استعدادها و ظرفیتهای افراد شکوفا میشود ، علایق و عواطف بارور میشوند و هر فرد بر اساس اقتضائات سِرشت خویش ، سرنوشت خویش را مییابد و میسازد . روسو باور دارد اگر طبیعت ، راهنمای کودکان قرار گیرد آنها با ذهنی مستقل و زندگی آزموده به نوجوانی و بزرگسالی خواهند رسید و اجتماعی که قوانین آن شهروندان را نیالوده باشد ، میتواند در مسیر صلح و تکامل قرار گیرد.
قرار دادن مبنای طبیعت برای تعلیم و تربیت کودکان ، معیاری است که تاکنون نیز در سیستم آموزشی اروپا ، آمریکا و کانادا ، اساس آموزش قرار گرفته است و برای همین جسارت و میل به عمل گرایی در بین کودکان آنان بسیار بیشتر از ماست که با حبس کردن کودکان در کلاس های بتنی و آهنی ، هر نوع ارتباط او را با طبیعت ، قیچی می سازیم . همین شاخص مهم تربیتی نتایج تربیتی آنان را برجسته و ما را مکدّر ساخته است .
هر یک از شما خوانندگان محترم ، با سطح تحصیلات گوناگون و مهمتر از آن به عنوان یک معلم ، در مورد عمل غیرانسانی این دو متفکر تعلیم و تربیت چگونه می اندیشید؟ رسالت تربیت فرزند در نخستین نهاد اجتماعی بسیار خطیر و با اهمیت است و نباید هیچ انگیزه فردی و یا اجتماعی ، توجیه گر غیر این مهم باشد .
یک توضیح حسّاس
لازم به یادآوری است که تفکرات منتسوری در منبع مورد استفاده برای نگارش این یادداشت ، با تفکرات " فراماسونری و تئوسوفیسم " مرتبط دانسته شده است که به دلیل عدم ارتباط موضوعی ، مورد استفاده قرار نگرفته است و علاقه مندان می توانند جهت کسب آگاهی بیشتر بدان و یا دیگر منابع مرتبط مراجعه نمایند . نقش بهائیان به عنوان مهمترین فرقه حامی ترویج روش آموزشی مونتسوری در ایران نیز موضوعی مهم و غیر قابل چشم پوشی است . علیرغم اعتقاد به چنین بینشی در مورد مونتسوری در جامعه ما ، در سال 1393 مجموعه تلویزیونی زندگی ماریا مونتسوری با حذف بخش تاریک حیات وی و مواردی سانسوری همچون زندگی بی قید و ضد خانوادگی خانم مونتسوری در جامعه کاتولیک و به شدت مذهبی ایتالیا در دوره پیش از جنگ جهانی دوم ، از شبکه آموزش صدا و سیما پخش شده است ! با معرّفی تصویر زنی صبور ، دانشمند و فداکار و با سیمایی شبیه به " فرشته مهربان " که کلیشه ثابت صحنههای ناب این سریال است .
هر چند مثال دوم ربطی مستقیم به موضوع این نوشتار ندارد اما جهت روشنگری و بیان تأسف برای حس ناچاری برنامه ریزان صدا و سیما بدان اشاره می کنم :
و این هنر مثال زدنی ما در رسانه هاست که به طور شگفت انگیزی از یک واقعیت مشخص ، یک تصویر متناسب با جامعه و یا اهداف برنامه ریزان رسانه ای ، به خورد مردم می دهیم . چون نمونه دیگر این گنجشک قناری شده را در سریال " سال های دور از خانه " یا اوشین تولید سال 1983 که در سال 1365 در تلویزیون ایران پخش می شد ، مشاهده کرده ایم . مونتسوری دخالت در امر تربیت کودکان را امری در تضاد با آزادی ذاتی وی میدانست و به همین جهت با روش تربیتی دینی ، شامل " بشارت و انذار " مخالفت جدّی میورزید.
در این سریال از یک زن بدکاره در محله ای بدنام ، ما تصویر زنی با پشتکار و اراده ای قابل تحسین به نمایش گذاشته بودیم که خود ژاپنی ها شگفت زده شده بودند! با تغییرات محتوایی این سریال ، مردم ایران که از واقعیت اوشین بیاطلاع بودند به شدت شیفته فضائل اخلاقی اوشین شدند . این سریال تأثیر فرهنگی زیادی در جامعه آن روز ایران بر جای گذاشت . به عنوان مثال فروشگاههای لباسهای دست دوم ، نام " تاناکورا " را از نام فامیل اوشین تانوکورا که در سریال ، صاحب و گرداننده فروشگاههای زنجیرهای تاناکورا بود ، وام گرفتند. در آن دوران من دانشجو بودم و بحث شیرین یک روز بعد پخش سریال ، در اتوبوس و محافل گوناگون توسط اشخاص ، گویای اثرگذاری شدید و جذابیت فیلم در بین اقشار گوناگون بود . حتی لباس سنتی آنان کیمونو نیز در بازار ما موجود بود . حساب فیلم های این چنینی که در رسانه ملی ما تغییر ماهیت داده اند ، برای ما نامشخص است .
1 ) خبرگزاری جمهوری اسلامی . ژان ژاک روسو ؛ فیلسوفی تأثیرگذار در امر تعلیم و تربیت . کد خبر : 83835359 . ۸ تیر ۱۳۹۹ .
2 ) روزنامه کیهان . مونتسوری بدون سانسور ! . کد خبر : ۲۶۵۹۳ . ۲۱ مهر ۱۳۹۳ .
3 ) ویکی پدیا .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
راجرز و تامپسون ، سعی دارند ، که با آوردن شواهدی از زندگی شخصی هشت فیلسوف غربی شامل : ژان ژاک روسو، آرتور شوپنهاور، فردریش نیچه، برتراند راسل، لودویگ ویتگنشتاین، مارتین هایدگر، ژان پل سارتر و میشل فوکو نشان دهند که فلسفه آنها واکنشی به مسائل و مشکلات در زندگی شخصی آنها بودهاست.
به عنوان مثال روسو که کتاب امیل را در خصوص دیدگاه خاص
خود در تربیت نوجوانان نوشته است ، در زندگی واقعی خودش
پنج فرزندش را به دارالایتام سپرده و به دنبال تمایلات شخصی
خودخواهانه اش می رود!
اینکه ما مخاطبان آثار بزرگان اندیشه ، دانش یا هنر ، به منش
یا سلوک شخصی این صاحبان اندیشه توجه کنیم یا به آثار
و تاثیرات آنان بر انسان های هم عصر یا پس از خود ، خود
سوالیست...؟
آیزاک نیوتون حسود و بدبین یا روسوی دچار پارانویا یا
میشل فوکوی همجنسگرا که از بیماری ایدز فوت کرد!
اتفاقا به تناسب رشته تحصیلی ، روسو برای من متفکری روشنفکر بود. اما بعد از دیدن این عمل او و برون سپاری 5 فرزند خود به پرورشگاه ، دیگر نمی خواهم او را فردی برجسته بدانم. تشکر
بهتر است پدیده ها را سیاه و سفید نبینیم.
بهتر است ببینیم چی گفته، نه اینکه کی گفته.
پیامبر اکرم ( ص ):
دُر را از دهان سگ هم که شده بگیرید.
البته بلانسبت بزرگان و شخصیت های اثرگذار در حوزه تعلیم و تربیت.
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم؛ چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم، ژان ژاک روسو و ماریا مونته سوری از بزرگان تعلیم و تربیت بوده و آثارشان چراغ راه رهپویان این عرصه است.
روحشان شاد و نام و یاد و آثارشان ماندگار
پیدار باشید.
ذات نایافته از هستی بخش
کِی تواند که شود هستی بخش
خود شما بیت شعری بینابین نظرتان آورده اید. موضوع برای زنان شاید حساس تر از مردان است.
از طرفی دیگر بنده عددی نیستم که با عدم پذیرش شخص روسو ، منکر اتدیشه های راهگشای او باشم . اما عالِم بی خطا صدهزار مرتبه ارجح تر
از اندیشمندخاطی است.
حساب مونتسوری جداست ، چون ایشان مانند هزاران زن در جهان صاحب
فرزند نامشروع از نظر ما و شاید دین
کاتولیک گردیده است. و امری نسبتا عمومی است.
در ضمن پایین نیز توضیح دادم ایشان فرزند خود را به رسمیت شناخته اما روسو خیر.
از همراهی تان سپاسگزارم.
ایده ، آرزو و آمال و آرمان شخص روسو به چیزی دیگر نیاز نداشت و عاری از سختی های عینی و عملی
تربیت و پرورش کودک بوده است، آن
هم ۵ فرزند. اگر ایشان قصد برون سپاری فرزندان خود را داشت ، نباید اجازه می داد تعداد آنها به ۵ فرزند برسد.
نگهداری ، مراقبت و هزینه های مادی و معنوی یک کودک ، خود نیاز به صرف انرژی ، زمان ، سرمایه و عمر والدین دارد که روسو علیرغم متفکر اجتماعی بودن ، در این خصوص عاجز بوده است.
تربیت خیالی یک موجود خیالی ، خیلی
ساده و ساده انگاری است.
آل احمد و برای واحد درسی فارسی ۲ ،
نقدی نوشته بودم ، مرحوم دکتر طاهری استادمان گفت : آل احمد مرد بزرگی بود اما چه کنم که نقد شما هم بجاست.
قبول مطلق یک اصل یا نظریه هم
زیاد درست به نظر نمی رسد چون که علوم محض در آینده نقض می شود چه رسد به نظریه های علوم اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی.
اخیرا دانشمندان دریافته اند که آپاندیس عضوی اضافی و بیهوده نیست و باکتری های مفید در آنجا
انباشته می شوند.
لازم به توضیح هست که فرزند پسر مونتسوری یعنی ماریو به رسمیت شناخته شده چون در بیوگرافی او در ویکی پدیا، درج شده است ، اما فرزندان روسو خیر. هیچ فرزندی برای
روسو ثبت نشده است.
بعضی کلونیهای زنبورانی که عسل تولید نمیکنند، زنبورهای کارگر اضافی خود را به کلونیهای همسایه قرض میدهند تا از فرزندانشان مراقبت کنند. متخصصان این کار زنبورها را "از خود گذشتگی متحیر کننده" میخوانند.
این گروه دریافتند که هرچه تعداد زنبورهای بالغ یک کلونی بیشتر میشود فایدهی زنبورهای کارگر کمتر میشود. بنابراین بعضی از آنها فرصت پیدا میکنند تا به کمک خویشاوندان دورتر خود که در همسایگیشان زندگی میکنند و کلونیهای کوچکتری هستند و نیروی کار کمتری دارند بروند. این کار فداکارانه و نوع دوستانه است زیرا برای زنبور کارگر وقتگیر و انرژیبر است. اما فایدههای دیگری نیز دارد. کمک به خویشاوندان دور باعث میشود احتمال ماندگاری دیانای آنها بیشتر شود.
منشا بزرگترین خطاهای بشرند.
ژان ژاک روسو
امیل هم کودکی ذهنی با تربیت
ذهنی بوده است، پس روسو خود
را خطاکاری بزرگ دانسته است؟!
جسارتاً این جمله از جان ویلموت در قرن هفدهم است.
پایدار باشید.
لطف کنید کپی پیست کنید و با همین
نام ملاحظه نمایید.
جسارتاً اهل کُپی پِیست کردن نیستم.
در مقدّمه ی کتاب « چه کنیم تا فرزندان خوشبختی داشته باشیم؟ از انتشارات رشد » اثر ارزشمند دکتر وین دبلیو دایر که توسط خانم توران مالکی ترجمه شده است، عین همین جمله از جان ویلموت در قرن هفدهم نقل شده است.
من هم با جست و جو در خصوص لورد روچستر به نتایج جالب توجّهی دست یافتم.
پایدار باشید.
اول آن که مشکل حل شد. عنب و انگور بوده. منظور از کپی این جمله بود برای جستجو.
در ثانی جمله خودتان است در بالا :
" بهتر است پدیده ها را سیاه و سفید نبینیم. بهتر است ببینیم چی گفته، نه اینکه کی گفته."
برخی از عزیزان، چون شخصیّت برخی را قبول ندارند، حرف های منطقی آنان را نیز رد می کنند. جمله ی من خطاب به این گونه افراد است.
به نظر من جمله ای حکمت آمیز، از زبان هر کسی که باشد؛ حکمت آمیز و اثرگذار است.
با سپاس
پایدار باشید.
بنده هم موافق نظر شما هستم. این جملات سرمایه های تجربی ارزشمندی هستند و ما را به تامل و اندیشه دعوت
می کنند . البته اگر اهل لحظه ای تفکر باشیم . پایدار باشید.
رافائل ( نقّاش و معمار بزرگ ایتالیایی ):
« یک بوسه ی مادر مرا نقّاش کرد. »
یک مادر خوب به صد استاد و آموزگار می ارزد.
(ویکتور هوگو)
بچّه های ما آنی نمی شوند که می خواهیم، بلکه آنی می شوند که هستیم.