مدیرصدای معلم:
آقای ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی که این بخش مغز متفکر نظام آموزشی است. ایشان به شدت و صراحت از تفکر و شیوه انقلابی دفاع می کند.
آیا شما به عنوان کسی که در سند تحول بنیادین نقش اساسی داشتید و در تدوین هم دست دارید شما بفرمایید اصلاحاتی که در سند تحول تعریف شده نسبت یک تفکر انقلابی با اصلاحات آموزشی را چگونه ارزیابی می کنید؟ اصلا قبول دارید یا ندارید؟
صادق زاده:
من قرار نیست بیان آقای دکتر ذوعلم را توجیه کنم. اما من این طور می فهمم. آن چه که انقلاب اسلامی به دنبالش هست آن حرکت رادیکال نبوده بلکه در حقیقت یک تغییر مداوم شرایط اجتماعی، فرهنگی و فکری جامعه است به سمت بهبود. اگر چیزی به نام کلمه انقلاب اسلامی مطرح شده البته ایشان اشاره کرد که انقلاب در مقابل اصلاح نیست انقلاب در مقابل اصلاح نیست بلکه اصلاح در مقابل محافظه کاری است . یک بار می گوییم وضع موجود به آن دست نزنید ، هیچ کاری نکن من حتما با این مخالف هستم اما منظور اگر انقلابی گری به تعبیری می خواهیم کن فیکون بکنیم با یک حرکت های رادیکال قطعا ندیدن آن موضوع اصلی یعنی انسانی که مخاطب ماست که او با اختیار و انتخاب باید این تغییر را بپذیرد. این را من انقلاب می دانم و اصلاح می دانم. اگر اسمش را انقلاب صحیح حرکت اصلاحی انقلابی یعنی فقط طرف در مقابل تغییر دفاع نکند بلکه با آگاهی و اراده بپذیرد تغییر خود و دیگران را و برایش کنشگر فعال شود به تعبیر جامعه شناسان .
این که برنامه درسی دانشگاه فرهنگیان از برنامه درسی دانش محور به شایستگی محور تغییر کرد ، این که ما در برنامه درسی دانشگاه فرهنگیان و در تربیت معلم روی دانش کار می کردیم و همچنان در ذهن اکثریت ما همین باشد مثلا می گوییم : دانش ، دانش آموز ، دانشجو ، دانشگاه ، دانش افزایی ؛ این کلمات خودش بار دارد اگر دقت کنیم دانش نقطه عزیمت استو به تعبیر دومینویی که راه بیفتد بقیه اش هم راه می افتد. اول دانش بعد نگرش بعد اراده بعد عمل تا آخرش انجام می شود. این حرف غلط است. معلم ما ، مدیر ما در یک مدرسه احساس کند دارد کار می کند حداقل چوب لای چرخش نمی گذارند.
به نظر من دانش جزئی از تغییر هویت است و نمی شود با تاکید و انحصار و فروکاستن حرکت هایمان به تغییر دانشی منتظر باشیم که فرد تغییر کند. خیلی از افراد هستند که دانش های خوبی دارند ولی بقیه ابعاد تغییر هویتی که از بینش و اراده و عمل و تکرار عمل دارد آنها را ندارند.
آن چیزی که این ایده را به ذهن ما داد در حقیقت برمی گردد به آن نقد ما به خود تربیت موجود در نظام آموزشی مان که تعلیم و تربیت ما متاسفانه به شدت حافظه گرا ، دانش محور توجه به حافظه و معلومات بعد شناختی و بی توجهی به ابعاد دیگر تحولات هویتی بود .؛ما اول در فلسفه تربیت به این رسیدیم بعد معلم که عامل تربیتی است کار کنیم مگر می شود معلم ما دانش محور باشد و بخواهد ایجاد تحول از نوع هویتی کند. پس بحث تربیت معلم مبتنی بر شایستگی بعد از آن مفهومش شایستگی در مبانی نظری ما بود به ذهنمان رسید. این یک مبنایی داشت ولی خوشبختانه ما دیدیم که الحمدالله در دنیا ایده ( Competency based on education ) تربیت معلم مبتنی بر شایستگی الآن در دنیا سکه رایج است. دیده اند اگر بخواهند معلم را تغییر بدهند باید روی شایستگی های او کار کنند. این شایستگی ها متناسب با هر فرهنگ و نظام باید اتفاق بیفتد بنابراین ما در این زمینه کار می کنیم ، با این نگاه بوده است.
نکته سوم که خیلی تاکید می کنم ؛ یکی از دوستان گفتند که فیلسوفان معلمی کرده اند یا نکرده اند با این بحث هایی که می کنند. یک بار با این نگاه که کسانی که می خواهند به آموزش و پرورش کمک کنند حتما لازم نیست خودشان به تعبیری کف مدرسه را به عنوان معلم درک کرده باشند. شاید کسانی که دلسوز نظام تربیتی هستند اینها به خاطر اطلاعات عمیقی که از وضعیت پیدا کرده اند ، مسئله شناسی کردند امکان دارد یک چیزهایی را در مقام فهم به واقعیت های آموزشی رسیده باشند که شاید یک معلم کف کلاس با آن درک عمیق موضوع را نداشته باشد .
یکی از بحث ها همین تفکیک میان تعلیم و تربیت است. شاید الآن در کشور ما رایج شده معلم و مربی و یا تفکیک آموزش و پرورش . این تفکیک، تفکیک غلطی بوده است.
ما احساس کردیم یکی از آسیب های نظام تربیتی ما که متاسفانه ریشه دارد در ترجمه غلط واژه Education به آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت این را باید ریشه اش را بکنیم. چگونه کندیم ؟
گفتیم تربیت یک مفهوم گسترده ای است که در آن آموزش و پرورش ، تذکر و بشارت دادن تشویق همه اینها جزء تربیت است.
تربیت یک مفهوم عامی است در قرآن هم داریم ، یعلمهم و یزکیهم می گویند شما یزکیهم را نمی بینید می گویم قبلش یتلو علیهم را هم ببین. چرا آنجا را در قرآن نمی بینی که گفته انما اعزکم، موعظه را هم ببین . شما چرا تربیت را فقط در تعلیم یا فقط به معنای تزکیه می گیرید ؟
تربیت یک فرایند گسترده ای است که مهم ابعاد زمینه ساز برای تغییر اختیار هویت آدمی را شامل می شود ؛ با این نگاه ما معتقدیم البته ما این را کار کردیم اگر در مبانی نظری نگاه کنید برنامه درسی شامل همه کارهایی است که برای تحقق اهداف تربیت اتفاق بیفتد. اعم از این که انتخابی باشد یا الزامی باشد یا اختیاری باشد ؛ بخش سه گانه. این کار احتیاج به یک انقلاب کپرنیکی در نظام آموزشی اتفاق بیفتد. یعنی خانواده ما ، معلم ما ، مدیر ما بگوید معلم کارش تحقق برنامه تربیتی است نه برنامه آموزشی مثلا کسی دیگر مانند مربی تربیت برنامه تربیتی را انجام بدهد. این کار بسیار سخت است . پدر ما درآمده تا این را جا انداخته ایم بحث تربیت چند گانه را. اما تربیت چندگانه یا چند ساحتی و این را مطرح کردیم اما دوستان ما در آموزش و پرورش فکر می کنند پرورشی همین ساحت های چندگانه است و تربیت علمی برای معاونت آموزشی است. این نگاه همچنین در ذهنیت معلم و مدیرما و کارشناسان ارشد ما وجود دارد که این تفکیک هست و ما تا وقتی این فرهنگ را تغییر ندهیم این تفکیک ما را اذیت می کند.
صدای معلم :
فرهنگ باید تغییر کند .
اما پیش زمینه و شرط آن تغییر نظام مند و هدف مند این ساختار ناکارآمد است .
در چرخش های تحول آفرین و راهکارهایی که شما مجری آن بوده اید ؛ این ها کجا دیده شده اند ؟
صادق زاده :
ما با یک تعبیر ظریف گفتیم معاونت آموزشی و پرورشی به یک معنایی می تواند در مدرسه باشد اما نه به این معنایی که شما می گویید.
گفتیم برنامه درسی شامل سه بخش است. یک بخش الزامی دارد یک بخش انتخابی و اختیاری دارد . هر سه بخش نیازمند به کسی دارد که کمک به مدیر کند برای طراحی و ساماندهی و نظارت بر انجامش.
ما یک معاون آموزشی داریم که بخش الزامی شامل امتحان حاضر غایب سر و کار دارد یک بخشی از فعالیت ها اهداف و تحقق آن ها را داریم که اینها انتخابی اختیاری است. کسی باید در مدرسه باشد ، شما اسمش را معاون پرورشی بگذارید اما بدانید این یک کار مستقل از بقیه نیست ، فقط قرار نیست که فقط یک عده داشته باشیم که مربی پرورشی ، یک عده معلم . معلم به مثابه مربی این را در سند جا انداختیم.
الآن در سند تحول را ببینید معلم ما در کنار نقش آموزشی که برای درس خاص دارد در کنارش نقش تربیتی از نوعی که تاثیر بگذارد در تغییرات برنامه های انتخابی - اختیاری. البته تغییر ساختار خیلی دردی را دوا نمی کند ، مشکل پیش از آن تغییر فکر و اندیشه است. من احساس می کنم اگر تحول می خواهد اتفاق بیفتد از بالا به پایین نمی شود. نه این که از بالا به پایین نباید کاری کرد به اندازه آن چهارچوب کلام لازم است. اما شرط لازم است نه شرط کافی.
این ایده های کلی و کلان یا به تعبیری چهارچوب های فکری اینها باید از پایین شکل بگیرد. این هم به وسیله واحد مدرسه است نه به وسیله اداره ، نه با دستور العمل.
اگر قرار است این کار اتفاق بیفتد حرف من این است که تربیت معلم ما باید معلمان داوطلب و علاقه مند به فضای تحول را ایجاد کند ، به تعبیر من واحد تحول نه حدود یک میلیون معلم است ، نه کل آموزش و پرورش را یک دفعه تغییر بدهیم.
آن چیزی که من به ذهنم می رسد در تحول این است که الگوی تحول باید از پایین شروع شود. یعنی مدرسه ما باید در هر منطقه ای یک مدرسه ای که داوطلب تحول است بیاید مدیر، معلم و کادر ، اکثریت شان بگویند که ما نمی خواهیم کن فیکون کنیم در همین شرایط ما می خواهیم بهتر باشیم.
ما می خواهیم برای تغییر یک کاری بکنیم. اگر معلم ما یا مجموعه معلمان یک مدرسه و مدیر و ناظم و مجموعه کادر بگویند ما می خواهیم یک تغییر در این سیستم بدهیم امسال مان نسبت به سال گذشته به اندازه ده قدم جلوتر برویم اما با مشارکت ؛ آنجا این مجموعه معلمان ایجاد تحول خواهند کرد. اینجاست که معلم ما دیگر منتظر بخشنامه از بالا نمی شود ، منتظر جایزه نمی شود بلکه احساس می کند هر روزی که کاری جهت بهبود کیفیت تعلیم و تربیت در مدرسه می کند جایزه درونی دارد می گیرد. این فرد مدیریت می کند و تاثیر می گذارد روی بقیه نظام های آموزشی. اگر ما یک مدرسه خوب داشته باشیم با کیفیت آن موقع این مدرسه خوب در طی دو سال سه سال می شود ده مدرسه. این را با خیال راحت می گویم.
من در مقاله ای نوشته ام در ماهنامه نامه پیوند و گفته ام شروع تحول بنیادین از کجا و چگونه. مثال زدم که آیا با یک گل بهار می شود یا نه. به نظر من بر خلاف گفتار رایج که نمی شود، می شود ! چگونه ؟
اگر قرار بود همه بگویند که با یک گل بهار نمی شود اصلا بهار نمی آمد. پس باید یک مجموعه ای از ارگانیزمی بگویند ما می خواهیم قدم اول را برداریم. این مدرسه است که می تواند بهار تحول را ایجاد کند.
این را به دوستان مان در آموزش و پرورش پیشنهاد کردم که نومعلمان را در مدارس پخش نکنید پدرشان در می آید مضمحل می شوند. بلکه مدیر خوب پیدا کنید ، به مدیر خوب که علاقه مند است که تحولی است پنج نفر نیروی معلم با علاقه بدهید و زمینه فراهم کنید ، از او حمایت کنید چون اگر بخواهد بعضی از کارها را بکند در این چهارچوب های بسته نماند. اگر این کار را کنیم و حمایت کنیم و به تعبیر من کسانی که می خواهند معلم مدرسه تحول خواه باشند منتظر خیلی از شما نیستند ، خواهش می کنیم شرّ نرسانید. این حرف اساسی است. یعنی معلم ما ، مدیر ما در یک مدرسه احساس کند دارد کار می کند حداقل چوب لای چرخش نمی گذارند. در آن موقع شما یقین بدانید خانواده هایی که ما در ایران می شناسیم ،خانواده های علاقه مند به بچه هایشان هستند و بیش از همه هزینه می کنند اگر بدانند که این مدرسه، مدرسه خوبی است. مدرسه ای که به سمت خوبی حرکت می کند. بنابراین مدرسه می تواند در یک حرکت تدریجی اولا نمونه های الگوی تحولی ایجاد شود . من زمانی گفتم از هر منطقه پنج مدرسه بگیریم . من خبر می دهم دوستانی که وقت دارید فردا صبح در تهران حدود صد مدرسه که صد مدیر بودند الآن چهار صد نفر مدیر شده اند ؛ مدیر تحول آفرین. اینها در استان تهران ، در اداره کل من با آنها جلسه داشتم. واقعا از این که می گویید نمی شود نمی شود گفتند می شود.
در مدرسه دولتی با کم ترین امکانات ، اما توان های بسیار خوبی داشتند. اینها با انگیزه ای که داشتند شروع کردند کار کردن ، فردا صبح در دانشگاه تهران دانشکده علوم تربیتی شش هفت نفر از این افراد می آیند ارائه تجارب تحولی شان را می کنند.
من فکر می کنم کار تحول یک کاری نیست که انتظار بی خود داشته باشیم ، یک دفعه فوتی کنیم و تغییر کند !
نه !
باید منتظر باشیم که کسانی از درون بپذیرند اول فکر تحولی را در خودشان ایجاد کنند ، ماهی از سر گنده گردد نی ز دم.
اگر ذهنیت اول درست شد ، ذهنیت تحولی شد و بعد جمع تحولی .
صدای معلم :
آقای صادق زاده !
این چیزهایی که شما می فرمایید درست است اما بیشتر در حد " شعار " باقی مانده است !
پرسش من این است که چرا ظرفیت عملیاتی سند برای تحقق این حرف های شما کم می آورد ؟
مشکل کجاست ؟
صادق زاده :
ما در دانشگاه فرهنگیان با دوستان راه حلی که پیشنهاد کردیم این بود که نو معلم خودم در آموزش و پرورش مازندران خدمت می کند و انجام داده است. من از واقعیت دور نیستم. یعنی کسی که دانشجو معلم شما بوده الآن فارغ التحصیل شده کارشناسی ارشد پیش من درش خوانده در دانشگاه تربیت مدرس. رفته اند با همدیگر شبکه ای از معلمان تحول خواه را ایجاد کرده اند معلمی که سال دوم کارش بوده در یک شهرستان مسئول نظارت بر همه مدارس شهر چالوس شده است. این توانمندی دارد. من گفتم اینها را با هم جمع کنید در یک جاهایی تیم درست کنید و با همدیگر ارتباط داشته باشید. راهی ندارد کار فردی به جایی نمی رسد. ما باید با همدیگر کار کنیم ، از هم دیگر یاد بگیریم و همدیگر را تشویق کنیم.
اگر ما دانشجو معلمان مان را در یک شبکه با همدیگر قرار بدهیم که با هم باشید و شبکه درست کنید ؛ این از آن کارهایی است که شاه کلید تحول آموزش و پرورش از تربیت معلم است.
نظر من این است.
ایروانی:
مخاطب من در اینجا دانشجو معلمان و نو معلمان بودند. اگر در اینجا برنامه ریزان تربیت معلم نشسته بودند طبعا من سوال شما را مطرح می کردم ، می گفتم که چطور توقع دارید اگر در دانشگاه به بچه ها نمی آموزید ، به دانشجو معلمان نمی آموزید توقعتان چیست که در مدرسه از عهده آن بربیاید. ولی وقتی مخاطب عوض می شود و شما می شوید مخاطب من تلاش من این است که قدری شما را فارغ کنم از حوزه یا دانشگاهی که کاستی هایی در آن باشد و بگویم که لازم نیست که منتظر باشید دانشگاه به شما بدهد ؛ اتفاقا همکار محترممان اشاره کردند بچه ها اگر سرچ بکنند مقالات و محتوایی از آن چه ایشان سر کلاس یا من ارائه می دهم به دست می آورند.
مسئله این است که مخاطب بحث چه کسی باشد و مخاطب من شما هستید که آن چه می توانید کسب کنید و امکاناتی که خودتان دارید راهی برای اصلاح گری در حوزه مدرسه فراهم کنید و من به شما قول می دهم که نه تنها خودتان به توفیق می رسید ، مطمئن باشید این حوزه اجتماعی خاصی را هم پیدا خواهد کرد.
من در اینجا بحثم درس تربیت معلم نبود ، بحث من این بود که فارغ از این برنامه دوستان ما چه امکاناتی دارند . این که من درس تربیت معلم را مشرف هستم یا نه و آیا به حرف من گوش می دهند یا نه اینها الان موضوعیتی برای من ندارد.
من همیشه به بچه ها می گویم حرف حساب مخاطبش را پیدا می کند. نمی گویم همیشه حرف حساب می زنم ولیکن وقتی بازخوردهایی از دوستان در شهرهای مختلف می گیرم متوجه می شودم که من آدم خیلی سخنرانی نیستم کمتر می بینید زیاد بحث ندارم ، هر وقت که صحبت می کنم تلاش می کنم که آن حرف حاصل مطالعات و هم تلاش های من باشد ؛ بنابراین به نظرم مخاطب خودش را پیدا می کند.
امیدوارم بتواند کمک تان کند.
پایان گزارش/
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.