بر حسب منطق و البته برای داشتن یک سیستم اداری پاسخ گو و مسئولیت پذیر انتظار می رود فردی که در جایگاه یک « مدیر » قرار می گیرد حد اقل از قوانین ، آیین نامه و یا بخشنامه های حوزه کاری خویش اطلاع داشته و آن را مطالعه کرده باشد .
در سال تحصیلی جدید و بر اساس ماده 143 آیین نامه اجرایی مدارس ( 1 ) تصمیم گرفتم که حد اقل آن را در مورد خودم اجرا کنم .
( در این مورد و در جهت تنویر افکار عمومی ، چندین گزارش در صدای معلم به صورت تفصیلی منتشر شده است )
-« شورای عالی آموزش و پرورش چه نظارتی برای اجرای مصوبات خود دارد ؟ مجلس انقلابی چه نظارتی بر برنامه های وزیر آموزش و پرورش دارد !»
وزیر آموزش و پرورش ! از آموزش و توانمندسازی معلمان چه خبر ؟! ( این جا )
- در غیاب تشکیلات تخصصی و مستقل « سازمان نظام معلمی » جهت احراز صلاحیت های حرفه ای معلمی ؛ نخست نهایت اهتمام و سعی خویش را بر ورود معلم متخصص ، انگیزه مند در نهاد آموزش از مجاری قانونی و شفاف متمرکز نمایید . و اما نکته ی مهم تر و قابل تامل تر آن که به علت بافت فرهنگی و ساختار اجتماعی روابط ، روحیه قانون گریزی و قانون ستیزی به شدت مسری است و مانند « دومینو » حرکت می کند .
خانم نجفی ؛ سرپرست محترم آموزش ابتدایی ! توانمندسازی واقعی معلمان یعنی برنامه ریزی برای اجرای ماده 143 آیین نامه اجرایی مدارس ! ( این جا )
به همین منظور نامه ای خطاب به مدیر مدرسه نوشتم و پس از تایید وی آن را در دفتر مدرسه ثبت کردم .
چند روز پیش معاون اداره آموزش و پرورش منظقه البته به صورت غیر مستقیم به من اطلاع داد که به دفتر ایشان مراجعه کنم .
از آن جا که به خاطر آلودگی هوا مدارس را تعطیل کرده اند ضرورتی برای رفتن ندیدم و البته پیام دادم که به محض مساعد شدن وضعیت و شرایط حتما حضور پیدا می کنم .
اما از آن جایی که به نظر می رسد کل مشکلات منطقه در همین دو ساعت تدریس من خلاصه شده است همکار ایشان با من تماس گرفت .
جالب است که هم ایشان و هم معاون آموزش متوسطه هر دو خانم هستند .
موضوع را شرح دادم .
ایشان دائما تاکید می کرد که در سیستم و اتوماسیون چنین چیزی تعریف نشده است و اگر این ماده بخواهد اعمال شود باید برای آن حق التدریس در نظر گرفته شود . اکثریت معلمان ما که سالی حتا یک کتاب هم نمی خوانند اما ادعای » مرجعیت » هم دارند و در برابر تعارف مقامات و مدیران که آن را جزء « گروه های مرجع » می نامند و می خوانند به آن اعتراضی نمی کنند .
و یا باید برای سایر معلمان در برابر ارائه چنین درخواستی چه کار کنند .
و...
این در حالی است که مطابق این ماده قانونی تصمیم گیری در این مورد در حوزه اختیارات مدیر مدرسه است و هیچ گونه تبصره ای که بخواهد تحقق آن را منوط به موافقت و یا تایید مقام اداری بالاتر کند ؛ در آن قید نشده است .
خوشبختانه این ماده قانونی صراحت دارد و تابع تفسیر نیست .
مسئول مربوطه « شرایط مدرسه » را پیش می کشید انگار که بهتر از مدیر مدرسه ، شرایط مدرسه را می فهمد و درک می کند .
به نظر می رسد عدم اطلاع بسیاری از معلمان از قوانین و نیز حس شدید محافظه کاری و فرهنگ عافیت طلبی نهادینه شده در فرهنگ سازمانی مدرسه و مهم تر از آن فقدان حس مطالبه گری و پرسش گری در میان اکثریت قریب به اتفاق معلمان ، مقامات اداری در سطوح مختلف وزارت آموزش و پرورش را به سمت یک نوع « استبداد اداری » سوق داده و آنان تصور می کنند که خود مرجع تفسیر و عمل به قوانین و آیین نامه ها هستند و البته به شدت هم از آن مراقبت می کنند .
تجارب من در این مدت نشان می دهد که این استبداد اداری در میان بانوان قوی تر است و البته پژوهش های انجام شده در حوزه « مدیریت و رهبری آموزشی» تفوق سبک « وظیفه مدار » را بر سبک « رابطه مداری » در حوزه مدیریت آموزشی به ثبوت می رساند .
البته منظور در این جا ازسبک رابطه مداری تکیه بر اولویت پارامترهای رهبری آموزشی بر مدیریت آموزشی است .
« در فصل نامه مطالعات رفتار سازماني ( ويژه نامه ) - سال چهارم، 5 شماره شماره پياپي 16 ،( زمستان 1394 ) :صص 149-172 با موضوع بررسي رابطه بين سبك مديريت با اثربخشي سازماني که توسط زهره سوري ، حسن گودرزي و دكتر محمدعلي زكي نگارش گردیده است در بخش " نتیجه گیری " چنین آمده است ( این جا ) :
تحقيق حاضر نشان داد كه تفاوت معني داري بين مديران مدارس دخترانه و پسـرانه ابتـدايي در زمينه سبك هاي مديريتي وجود دارد. ايـن اخـتلاف در سـبك هاي مديريتي آمرانه، مشاوره اي و استبدادي-خيرخواهانه است.
بنابر نتايج آماري بين ميزان اثربخشي مدارس دخترانه و پسرانه تفاوت معني داري بـه نفع دخترانه مشاهده مي شود.
می توان چنین نتیجه گیری کرد که زنان در بحث " مدیریت " نسبت به اهداف سازمان که همان آموزش و پرورش باشد متعهدتر هستند .
به عبارت دیگر میزان تقید و پای بندی به قانون و وظیفه در زنان نسبت به مردان بیشتر است .
اما در سوی دیگر می توان چنین نتیجه گیری کرد که این گونه تقید و تعهد به اهداف سازمانی می تواند در تقابل با " مدیریت ریسک یا خطر " حتی در سطح قابل قبول باشد .
تجارب و شواهد نشان می دهند زنان تا چیزی به آنان محول نشود کاری انجام نمی دهند .
در گفت و گویی که صدای معلم با رضوان حکیم زاده ( معاون پیشین آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش ) داشت از ایشان در مورد سکوت ایشان در مورد سند 2030 پرسش شد .
پاسخ ایشان چنین بود : « از من خواسته نشد ! »
اما مساله ای که برای من غیر قابل هضم می نماید آن است که چگونه می شود مدیری در این سطح و بدون مطالعه قوانین و ضوابط این گونه با صلابت و با اطمینان سخن بگوید و حکم براند ؟
درست مانند اکثریت معلمان ما که سالی حتا یک کتاب هم نمی خوانند اما ادعای » مرجعیت » هم دارند و در برابر تعارف مقامات و مدیران که آن را جزء « گروه های مرجع » می نامند و می خوانند به آن اعتراضی نمی کنند هر چند به نظر می رسد جامعه در بطن خویش چنین جایگاهی برای معلمان قائل نیست و این که به عنوان مثال در برابر افزایش حقوق معلمان دائما تعطیلی آنان را با مناسبت هایی مانند بازندگی ، آلودگی هوا ، تابستان ، عید و... به رخ آنان می کشد خود بهترین دلیل و مدعاست .
با اطمینان می توان بیان کرد که به احتمال فراوان مدیری که بالاتر از این مدیر اداری قرار گرفته وضعیت بهتری در حوزه اطلاع از قوانین نداشته و به همان بیماری استبداد مبتلاست . در این سیستم بیمار آن چه کلید موفقیت برای ارتقا محسوب می شود نه اطلاع از قانون و نه میزان پای بندی به قانون است بلکه میزان درجه اطاعت محض و پیروی از دستورات مقام بالاتر و میزان رضایت آنان از عملکرد فرودستان است.
مدیر کل ارزیابی عملکرد و رسیدگی به شکایات وزارت آموزش و پرورش تاکید می کند که آموزش و پرورش سالم ترین دستگاه هاست ( این جا ) اما وقتی در « صدای معلم » از ایشان پرسش می شود که بر فرض صحیح بودن این ادعا ، چرا بیشترین شکایات مطروحه در دیوان عدالت اداری ار سوی معلمان اقامه می شوند پاسخی ندارد .
آیا معنای ساده این گزاره و البته به اذعان همین مسئولان مستقر در وزارت آموزش و پرورش ؛ در عدم اطلاع از قوانین و مهم تر از آن در بی توجهی به اجرای درست و بی کم و کاست قانون نیست ؟
وقتی که به وضعیت موجود نگاه می کنی و با تدقیق و تعمق بیشتری به « مساله » می نگری مشاهده می کنیم که بسیاری از شکایات ، تعارض ها ، تضادها و... را همین عدم از قانون و نیز عدم پای بندی به آن تشکیل می دهند .
و اما نکته ی مهم تر و قابل تامل تر آن که به علت بافت فرهنگی و ساختار اجتماعی روابط ، روحیه قانون گریزی و قانون ستیزی به شدت مسری است و مانند « دومینو » حرکت می کند .
در این سیستم بیمار آن چه کلید موفقیت برای ارتقا محسوب می شود نه اطلاع از قانون و نه میزان پای بندی به قانون است بلکه میزان درجه اطاعت محض و پیروی از دستورات مقام بالاتر و میزان رضایت آنان از عملکرد فرودستان است و تا زمانی که چنین هژمونی حاکم و غالب باشد هیچ تغییر ساختاری بدون تغییر این مولفه های شاکل و مختصات بنیادین به نتیجه ای نخواهد رسید .
( 1 )
« ماده ۱۴۳ از آیین نامه جدید اجرایی مدارس (مصوب ۱۴۰۰) مصوب چهل و یکمین (۴۱) جلسه کمیسیون معین شورای عالی آموزش و پرورش به تاریخ 10 / 5 / 1400 اذعان می دارد :
« حداکثر ۲ ساعت از ساعات موظف هفتگی معلمان به مطالعه، پژوهش، بازآموزی، به روزآوری دانش تخصصی و مهارت های حرفه ای، تبادل اطلاعات و تجارب با دیگران، تعامل با دانش آموزان و اولیای آنان و انجام سایر فعالیت های مرتبط با تعلیم و تربیت در مدرسه، اختصاص دارد. مدیر مدرسه می تواند با توجه به شرایط مدرسه، این فرصت را برای کارکنان مدرسه فراهم آورد » .
نظرات بینندگان
درود بر شما و سپاس از لطف و محبت شما
این که بی تفاوت نبوده و در برابر اجحاف حقوق قانونی پی گیر هستید قابل تحسین هستید .
کاش این حس مطالبه گری و پرسش گری شما در همه اضلاع آموزش ساری و جاری بود .
پایدار باشید .
دیروز برای چندمین بار اداره منطقه ۷به اداره کل نامه زدن واقرارکردن که درجریان تخلف این فرد وندادن آزمون بوده اند ورئیس اداره ازاختیارات قانونی خودش استفاده کرده برای مدیرکردن فردمتخلف،ازاین به بعد مطالبه گری بنده درحذف این حق وتو غیرقانونی مسئولین هست مگر کشور ما قانون ندارد؟دربرابر قانون وپایمال کردن حق دیگران همه برابرند وبایدپاسخگوباشند،سپاس که این رسانه جایی برای آگاهی ومطالبه گری هست،همینقدر که اولیاوفرهنگیان بسیاری که درحقشان ظلم شده بود دعاگوی بنده هستند برایم کافیست،سلامت وموفق باشید
یاد مهرالله رخشانی مهر بخیر .... همه آئین نامه ها را حفظ بود.
سلام
خیلی نگران نباشید .
از قدیم گفته اند :
« خلایق ، هر چه لایق » .
پایدار باشید !
بنده پس از 6 سال فعالیت در بخش کارشناس مسئولی یکی از نواحی، به هر ترفندی بود پس از یکسال استعفا نوشتن، مهرماه از اداره فرار کردم و هیچ کسی پیدا نمیشد که به جای بنده بیاید، به ناچار شخصی از آموزگاری مدرسه با مدرکی دو مقطع پایین تر از بنده و بدون سابقه کار در اداره را راضی کردیم تا این مسئولیت را بپذیرد.