بررسی برخی از واژه های کلیدی حیات بشری ، ما را متوجه این نکته خواهد که وجود خلا برای این معانی در جامعه ما امری بدیعی و طبیعی است.
این بررسی نه از لحاظ علم روانشناسی که دارای پیچیدگی هایی است که تخصص یک پزشک روانشناسی را می طلبد، بلکه از دیدگاه تربیتی و جامعه شناسی به طور مختصر و مفید انجام گرفته است.
کلی گویی نباشد، اما اصولا از اولین لحظات به دنیا آمدن یک نوزاد، دیدگاه یا نگرش والدین و فامیل درجه یک (پدر و مادر زوجین و عمه و خاله و دایی و عمو) نسبت به او چیست؟ لذت پدر و مادر شدن و ...لذت حس به وجود آوردن، لذت حس قدرت الهی در آفرینش ، لذت حس تسلط بر موجود نحیفی که اختیاری از خود ندارد، لذت حس یک خانواده نرمال ( خانواده های بی فرزند یا پدر و مادر مرده از دیدگاه جامعه شناسی ، خانواده ای ناقص خوانده
می شوند.) لذت حس مسئول بودن در قبال نوزاد و بی تفاوت نبودن به شرایط حرکاتی او و پاسخگو بودن به خواسته های او.
آری ؛ برای حفظ حیات نوزاد چند دقیقه ای خود، ما والدین ، باید این وِیژگی ها را داشته باشیم . به تدریج نوزاد دقیقه ای ما جشن تولد یک سالگی خود را با حضور عزیزانش برگزار می کند و .....شد سه ساله.
سنِ من خودم خودم گویی بچه ها. و ما والدین در این سه سال چقدر احساس خستگی می کنیم و چقدر احساس متخصص شدن داریم. چند تن از مادران به فرزند خود در سن سه سالگی اجازه می دهند تا خودش لباس بپوشد یا خودش غذا بخورد یا خودش اسباب بازی انتخاب کند ، یا خودش بند کفش اش را ببندد و....
آری !
چند تن از ما پدران و مادران بزرگ شدن یک نوزاد یک دقیقه ای را باور می کنیم و به او فرصت قد کشیدن و آزمون و خطا می دهیم؟
ما ازارائه نسخه یا لقمه آماده به کودکمان چقدر خشنود می شویم . حتی در منزل ، ما تعیین می کنیم که با کدام اسباب بازی در این لحظه مشغول شود.. یعنی همه چیز کاملا در تسلط ماست و آب از آسیاب تکان نمی خورد (یا آب از آب تکان نمی خورد).
یا وقتی کودک ما خطایی می کند چنان به مؤاخذه او بر می خیزیم که جرأت نمی کند از خود دفاع کند یا راست درست را بگوید و او را وادار به دروغگویی می کنیم.
شجاعت او را قربانی می کنیم و قدرت "پاسخگویی" او را از او می گیریم و مسئولیت پذیری او را در قبال اعمالش از بین می بریم ، او در ماجراهای کودکانه خود به دنبال جلب رضایت والدین با هر عمل درست و نادرست می گردد. بی تفاوتی او در مقابل اخلاقیات یا تعهد بشری واکنشی به تربیت دستوری و سلطه جویانه ماست.
آری ؛ والدین از بالا به بچه های خود نگاه می کنند و برای همین حس سلطه جویی و حس دانایی مطلق آنان ، همچنان سالهای تربیتی کودک را پوشش می دهد.
او به سرعت رشد می یابد خیلی سریعتر از آن که به ما فرصت تأمل نسبت به درستی یا نادرستی رفتارمان را بدهد ، خیلی شتابان که فرصت آئینه نگاه کردن و خودشکستن را هم به ما نمی دهد و چنین می شود که ما کودکانی غیر مسئول ،بی تفاوت، غیر پاسخگو در قبال اعمال انجام داده ، و خود محور و خودخواه و سلطه پذیر، تربیت می کنیم و در سن 6-7 سالگی جامعه پذیری او را به نهاد مدرسه که چیزی بیش از نهاد خانواده ندارد، می سپاریم.
در اینجا نیز لقمه های آماده ، انتظار فرزندانمان را می کشد و بی تفاوتی نسبت :
به آلام و دردهای همنوعان ،
به بقا و تمیزی محیط زیست و موجودات زنده پیرامون،
به کاستی ها و کمبودهای محل زندگی،
به زمان و سرعت گذر آن،
به رقابت با خوبی ها و نیکی ها و برترین ها،
به تفکر برای مشاهده مشکلات و معضلات و یافتن راه حل منطقی برای آنها،
و به....بوجود می آوریم.
او پاسخگوی هیچ نیست ، آزادی و بی قیدی تا این حد، شگفت انگیز است.
ما کودکانی غیر مسئول ،بی تفاوت، غیر پاسخگو در قبال اعمال انجام داده ، و خود محور و خودخواه و سلطه پذیر، تربیت می کنیم و در سن 6-7 سالگی جامعه پذیری او را به نهاد مدرسه که چیزی بیش از نهاد خانواده ندارد، می سپاریم نهاد مدرسه به وظیفه تدریس معلمان و گرفتن نمره قبولی و ارتقا به کلاسهای بالاتر ، خلاصه می شود. سالی یک بار انتخابات شورای دانش آموزی ،سالی یک بار اردوی پُرخطر ، سالی یک بار سینما ، سالی یک بار سخنران ناخواسته و.....از دیگر برنامه ها ی نمادین مدارس ما در سطوح مختلف است. اما جریان جامعه پذیری فقط با نمادها و سمبل های یک ملت درونی نمی شود . مفاهیم و محتوی کتب درسی باید او را همراهی کند، مشاهده و آزمایش یا آزمون و خطا باید اعتماد به نفس و دانش افزایی او را تقویت کند. ما در سیستم آموزش و پرورش خود دقیقا خلاء رابطه ی علت و معلولی داریم و برای همین :
برای همین مدیران سطوح مختلف کشور مان در تجزیه و تحلیل مسایل و موارد تحت پوشش مدیریتی خود ناتوانند. برای همین آنان حس مسئولیت پذیری در قبال حادثه تلخ تصادفات رانندگی اردوهای دانش آموزی را ندارند،
برای همین آنان در قبال این همه قیل و قال یا هیاهوی فرهنگیان دریغ از یک جواب سلام ندارند،
برای همین آنان در سیطره ی مدیریتی خود در حل و فصل معضلات و مشکلات موجود ناتوانند،
برای همین آنان کوتاه ترین روش برای حل مسأله را انتخاب می کنند ،یعنی پرداختن به چیزی که موجب خشنودی مقطعی گردد.( افزایش 10 درصدی حقوق) بدون ریشه یابی و ارائه راه حل اساسی و بنیادی،
برای همین آنان ، افراد تحت پوشش مدیریتی خود را زیادی ، زیاده خواه و زیاده گوی ، می یابند.
و برای همین آنان...
بارها دیده ایم که سگ یا سگ هایی در محل زندگی ما پرسه می زند و خود و فرزندمان می ترسیم ، اما حس مسئولیت برای تماس با انجمن حمایت از حیوانات برای انتقال سگ ها را نداریم.
یا فضای سبز محل زندگی مان از سبزی فقط نامش را یدک می کشد یا آب نمای فلکه نزدیک منزلمان غیرفعال است اما ما نمی بینیم چون حس مسئولیت نداریم.
یا جمع آوری و حمل زباله ها در محل زندگی ما مرتب انجام نمی شود یا نصف زباله بر زمین ریخته می شود، اما ما با شهرداری تماس نمی گیریم ( تذکر شفاهی را فراموش کنید که چی گفتی ؟! ما یاد نگرفتیم که بپذیریم.)
یا لامپ سر کوچه روشن نمی شود به واحد مربوطه خبر دادن و رسیدن به روشنایی و یاهای دیگر....
آری !
همان جریان تربیتی بی تفاوتی ، مسئولیت ناپذیری و عدم پاسخگو بودن ، دقیقا صدق می کند.
به آبیاری زنگ زده ام که آب ما مثل نفت، رویش ناخالصی است و روغنی ،لطفا برای آزمایش می آیید؟ جواب: خانم فقط شما در آن منطقه می گویید کس دیگری گزارش نداده است ؛ پس.... مؤدبانه بگو شما هم اشتباه می کنید.
یا که گاهی در فیلم ها یا اخبار خارجی ، تلاش بی امان آنان را برای نجات جان یک تصادفی یا سقوط از ارتفاع یا.... را وقتی می بینم با خود می گویم یک نفر است دیگه حال مگه چی میشه مُرد که مُرد و بعد به صحنه تصادف در شهر و کشور خودمان برمی گردم و ازدحام بیشمار انسانهایی بر بالای سر مصدوم و تکان دادن های غیر احتیاطی که کمترین خطر را به بیشترین تبدیل می کند و نسخه تجویز کردن ها و... که آنقدر احساسی و غیر منطقی برخورد
می کنیم که یادمان می رود به اورژانس زنگ بزنیم .
همه ی والدین چنین نمی کنند اما خیلی از والدین با ولی نعمت دانستن خود، حق نفس کشیدن را از فرزندان خود می گیرند. به جای آنها می اندیشند، بجای آنها انتخاب می کنند( انتخاب اسباب بازی و لباس در کودکی و رشته تحصیلی و شغل و همسر در جوانی.) گاه حتی انتخاب غذا در رستوران هم تحمیل پدر یا مادر به فرزند نوجوان یا جوانش است
پس چنین معامله ای ویرانگر ، خانمان سوز ، آینده سوز ، شخصیت سوز ، سرنوشت سوز با فرزندان این مرز وبوم نکنیم تا در آینده مدیرانی لایق برای مسئولیت پذیر بودن و پاسخگو بودن در قبال افراد تحت سرپرستی خود داشته باشیم و بی تفاوتی آنان را نسبت به دیگران و همه ی جنبه های زندگی از بین ببریم.
پدرم ، مادرم ، معلمم مرا مسئولیت پذیر و پاسخگو در قبال دیگران تربیت کنید و بی تفاوتی نسبت به همه چیز زندگی را در من تقویت ننمایید.
من حق نفس کشیدن و سخن گفتن و صاحب نظر شدن را از شما می خواهم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
دانش آموزان پسر را می گذاشتند.
اما به نظر می رسد همکاران صدای معلم با ذکاوت و حساسیت خاص با این عکس همان دهن کجی و بی مسئولیتی و بی تفاوتی دانش آموزان دختر را به نمایش گذارده اند.
ما معلمین باید واقع بین باشیم. یقین شما نیز چنین هستید و نظر شما از سر دلسوزی یک معلم هست. برای دقت نظرتان سپاسگزارم.
ما از پس سوریه بر نیامدیم اما عربستان از سد زاپن گذشت حالا کدام بازی بوی تبانی و ضعف بازی داشت؟؟
تمام حرف های شما به جا ودرست است ولی پیاده کردن همه آنها بنا به دلایل زیرامکان پذیرنیست:
۱-به دلیل کم بودن درآمدخانواده هانمی توان به فرزنداجازه دادغذا یااسباب بازی مورددلخواه خودانتخاب کند.
۲-این درجامعه ناامنی ایجادشدکه تونمی توانی بچه را تنهابرای خریدبفرستی.یابچه را فریب می زنند.