وزیر محترم آموزش و پرورش اخیراً از "بحران بودجه" در این نهاد، حرف زده است. همهٔ دغدغه مندان این عرصه بر این باورند که استفاده از واژهٔ بحران بودجه به جای "کسری بودجه" توسط وزیر محترم به جا و هوشمندانه بوده است. ما معتقدیم که زمان زیادی است که این بحران در آموزش و پرورش شروع شده و موجب ظهور بحران های دیگری نظیر سقوط کیفیت آموزشی و افت ارزش تحصیل نیز شده است! بحران در بودجه سبب شده که نیروی انسانی متخصص و کارآمد در آموزش و پرورش جذب و به خدمت گرفته نشود و مدارس باری به هرجهت اداره شوند! بحران بودجه فضای فیزیکی مدارس و امکانات آموزشی و تربیتی را نیز از حیّض انتفاع ساقط کرده است.
دو مشاهدهٔ میدانی هرچند مختصر زیر نیز شاهد بر این مدعاست که البته مصداق بارز مَثَلِ "مُشت نمونهٔ خروار" نیز هستند :
۱. زنگ آخر است. خمودی و خستگی در چهرهٔ اغلب دانش آموزان قابل رؤیت است. با اندکی تأمّل در حالت چهره و نحوهٔ نگاه و لحن سلام و جنس رفتار بچه ها می توان دریافت که برخی از آنها انگار با زور و اجبار بر روی نیمکت ها نشسته اند. حتی برخی از آنها اکراه دارند که بعد از بازگشت از زنگ تفریح بر آن تخته پاره های زبر و خشن که سرگل عمرشان را بر باد می دهد، بنشینند؛ اگر چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم در می یابیم که نارضایتی شان از فضای بی حاصل کلاس و وضع خسته کنندهٔ آن - که هرگز بر زبان نمی آورند - اکنون به انزجار آشکار بدل گشته است.
احساس می کنم که اگر مستقیماً سرِ موضوع درس بروم، ممکن است کلاس مفیدی نداشته باشم. بنابراین می خواهم ذهن دانش آموزان را برای لحظاتی از چارچوب خشک و کلیشه ای برنامهٔ تکراری "نشستن و گفتن و برخاستن" دور کنم.
احساس می کنم که اگر به جای دعوت به سکون و سکوت و اطاعت، سیری در حواشی داشته باشیم و سپس کم کم به موضوع درس برگردیم، بهتر است.
از دانش آموزان سؤال می کنم؛ در دو زنگ قبلی چه درس هایی داشتید؟ همه یک صدا جواب می دهند؛ "هنر و ریاضی." صحبتم را طوری ادامه می دهم که بر ذهن شان اثر مثبت داشته باشد؛ می گویم؛ معلوم است که از کلاس های هنر و ریاضی خیلی لذت برده اید. این را در حالت چهره های تان می بینم.
برق نگاه ها و ذوق و اشتیاق و نشاط موجود در کلاس، حاکی از این است که آموزش هنر و ریاضی در دو زنگ قبلی برای تان لذت بخش بوده است (اغراق برای القاء مثبت). امیدوارم که کلاس علوم تجربی نیز برای تان مفید و سودمند باشد. اما پاسخ دانش آموزان ناامید کننده است؛ همه باهم می گویند؛ "در کلاس هنر که چیزی یادمان نمی دهند. ... معلم مان چیزی از هنر نمی داند؛ نه خط (منظورشان خوش نویسی است)، نه نقاشی، نه ... ." این جملات را همه باهم بر زبان جاری می سازند!
برخی در این میان بدون اینکه من سؤالی بپرسم دلیل بی ثمر بودن کلاس هنر را این گونه بیان میکنند؛ "تخصص معلم هُنرمان، «هنر» نیست. تخصص او «زبان» هست (منظورشان زبان انگلیسی است). کسی که از هنر چیزی بلد نیست، چگونه می تواند هنر بیاموزد؟ چه چیزی می تواند از هنر یاد دهد که ما هم لذت ببریم!؟"
آری فرزندان ما در کلاس هشتم نیک می دانند که تخصص معلمان شان در آموزش و تربیت شان و بالاخره بر سرنوشت آنها اثر گذار است. خوب می دانند که سرگل عمرشان در چنین کلاس هایی بر باد می رود! اما بزرگان دستگاه و تعلیم و تربیت ظاهراً از این موضوع، سخت غافل اند.
۲ . بعد از اتمام وظایف روزانه ام در مدرسه، راهی منزل می شوم. محل کار و منزلم در دو شهر جدا از هم اند. در نزدیک خروجی شهر و کنار خیابان خانم معلمی را می بینم که منتظر ماشین ایستاده است. از آنجایی که هم همکار است و هم اینکه چند سال پیش فرزندش دانش آموز ما بود، جهت ادای احترام توقف می کنم تا سوار شود. بعد از سلام و احوال پرسی سوار می شود و می گوید"بعد از ده سال خدمت در دورهٔ پیش دبستان، حق التدریس شده ام. ۵ ماه است که به عنوان آموزگار پایهٔ پنجم ابتدایی مشغول تدریس ام. در کلاسم ۳۸ نفر دانش آموز دارم. جا برای قرار دادن میز و نیمکت در کلاس نیست. برخی از دانش آموزان در نیمکت های سه نفره می نشینند. دلم برای شان می سوزد. ۵ ماه از سال تحصیلی گذشته هنوز هیچ حقوقی نگرفته ام. دلم برای خودم نیز می سوزد! کرایه رفت و آمدم را در مدت این ۵ ماه از جیب خانواده پرداخت کرده ام.
" او می گوید؛ "عیب ندارد؛ حقوق ندهند! ای کاش فقط حق بیمهٔ مان را پرداخت کنند!"
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
ما غارت می کنند ( ذخایر نظام الحق امانتدار نظام).....چیزی گفته نشود ..
بقول خودشان چهارچوب ها را رعایت میکند!!
خخخخخ
برای معلم و مدرسه چه کردیم ک انتظار بازده و راندمان عالی از انها داریم داریم؟!