حجم مدارس و جمعیت معلمان و دانش آموزان ما زیاد است و برای همین طبیعی است که هر از چند گاهی خبری دلخراش از آتش سوزی و تخریب و تنبیه بدنی بشنویم، فارغ از کم و کیف این اخبار، همگی یک وجه اشتراک دارند که کمتر به چشم می آیند و آن نوع نگاه و مواجه ی معلمان با این اتفاقات است.از طرفی در میان جمعیت میلیونی معلمان، تعداد معلمان اهل قلم و روزنامه نویسی که به نقد و واکاوی مسائلی که نظام آموزشی به آنها مبتلاست، می پردازند، به تعداد انگشتان دست هم نمی رسد.
از سوی دیگر ، اغلب معلمان به طور شفاهی و بی نیاز از تحلیل جوانب امر، معمولا چاره ی کار را در استعفای شخص وزیر می پندارند.
بگذریم از این که برخی از اینها قبل از آنکه خود را به جای یک روز کاری شخص وزیر اطلاح طلب یا اصول گرا بگذارند، چه بسا از اداره ی یک مدرسه هم ناتوان بوده و یا هستند. اما در تمام این موارد، دورنمایی از تفکر و آن هم به شیوه ای انتقادی و اعتراضی دیده می شود که متاسفانه ، دامنه و فراوانی زیادی ندارد.این در حالیست که معلمان، تنها قشری هستند که پتانسیل زیادی در جهت شکوفایی تفکر انتقادی دارند.
گفتیم که هم حجم جمعیتی شان از سایر اقشار فرهنگی بیشتر است و هم، عمده فعالیت های روزمره ی آنها به گفتن و شنیدن و استفاده از کتاب و قلم می گذرد. آنها در مدرسه و در جمع هایی چند نفره حضوری ثابت دارند.همین طور در زنگ های استراحت و بین آبدارخانه آموزشگاه، امکان زیادتری نسبت به سایر کارمندان دارند تا با هم حرف بزنند.اگرچه مسائل آموزشی و پرورشی مدرسه و منطقه،محور عمده گفت و شنودهای آنهاست اما محور تمای گفت و گوهایشان، در نوعی تفکر انتقادی است.
نظام آموزشی هر کشور، آئینه ی تمام نمای حکومت آن است. طوفان تغییر و تحولات ، قبل از همه ساختار آموزش و پرورش را در می نوردد.خاصه در دنیای امروز که به یمن ارتباطات سریع، اطلاعاتی صحیح و ناصحیح اما در سطحی وسیع، هر لحظه در دنیا منتشر می شود.این اطلاعات به اندازه ی کافی در هم است و تشخیص سره از ناسره بودن آنها بر عهده ی مخاطب است.مخاطب اما باید خرده هوشی در زمینه ی تفکر انتقادی داشته باشد.فراهم سازی زمینه دستیابی به این تفکر، وظیفه نظام آموزشی است .نظام آموزشی باید در کلیات، محتوی و روش ها، منتقد و انتقاد پذیر باشد و در این راه باید از حضور معلمانی فکور، منتقد و خلاق بهره ببرد. معلمانی که صاحب تفکر انتقادی اند.این تفکر،گونه ای از اندیشه ورزی است که در آن فرد کم و بیش افکار و قضاوت های خود و دیگران را از اساس مورد تردید و سوال قرار می دهد و این به مفهوم بهانه جویی یا غرض ورزی نیست.
معلم منتقد نیز، به معنی مخالف، معاند یا مغرض نیست.این ها نسبت به سایرین، بیدارتر و دردمندترند.البته این افراد نه فقط در میان قشرفرهنگی که در تمام اقشارجامعه هم یافت می شوند.ضمنا این عده، لزوما از جمله باهوش های جامعه هم نیستند و چه بسا فردی باهوش، دارای باورهای اشتباه باشد..
بنابراین از نظام آموزشی به عنوان تنها مجری، انتظار می رود که بتواند تفکر انتقادی را در میان معلمان و دانش آموزان نهادینه کند.اما این درحالیست که این نظام علی رغم تمام حرف و حدیث های تبلیغی و تشویقی خویش، در عمل چنین نمی کند و به این نوع تفکر وقعی نمی نهد. در نتیجه، شاهد جای خالی قابل توجه معلمانی متفکر و منتقد هستیم.
در این یادداشت ، نیم نگاهی به عوامل موثر در کمبود این قبیل معلمان داریم:
1ـ ساختار آموزشی هر جامعه، بلای جان اندیشه هست! این ادعا ربطی به توسعه یافتگی یا نایافتگی جوامع هم ندارد. مارک تواین که پرورش یافته ی جامعه امریکاست، می گوید: « من در طول دوران دانش آموزی، هیچ گاه اجازه ندادم که مدرسه رفتنم، مزاحم تحصیلاتم بشود!» هر نظام آموزشی، قاعدتا خواستار اطاعت معلمان از بخشنامه های خود است.به بیانی طنزآمیز، کارخانه ای کاملا دولتی و برای تولید افراد مقلد و پرورش افکار منجمد است!
در واقع، از آنجایی که مدارس زیر نظر دولت ها اداره می شوند، روحیه ی محافظه کاری خاصی در حفظ آرامش محیط برای امر آموزش دارند.به همین خاطر، دیگرگونه دیدن امور و چون و چرا کردن اوضاع را برنمی تابند.این وضع، چندان هم بی سابقه نیست و شاید حرف حافظ هم اشاره به همین موضوع بوده است که: « بشوی اوراق اگر همدرس مایی/ که رمز عشق در دفتر نباشد»
2ـ گفته اند که: مستمع، صاحب سخن را بر سرذوق آورد.»این از ضروریات شغل معلمی است که برای یک ارباب رجوع ثابت، همواره سخن گفته شود.دانش آموزان، شنونده های خوبی هستند و همین خاموشی آنها، معلمان را در حرف زدن تشویق و ترغیب می سازد.
آنها، تمام حرف های معلم و حتی حاشیه رفتن ها و از شاخه ای به شاخه دیگر پریدن او را حمل بر توضیح بیشتر درس می پندارند و دم برنمی آورند.
به گمان این که چه بسا در امتحان از آنها سوال شود، با حوصله ی بسیار می شنوند و به جهت حفظ رابطه شاگرد و معلمی و بیم از ناراحت کردن معلم و لج کردن او با خود، گفته های معلم را با اعتراض و انتقاد به چالش نمی کشند.این بالا نشینی معلم، به افتادن از آن سوی بام منجر می شود.
شرط یک گفت و گوی زنده، تصادم فکری است و معلم، به ندرت مخاطبی را درمیان دانش آموزان می یابد که او را به چالش بکشد.دقت و سکوت دانش آموزان کلاس، معلم را چندان در گفتن گرم نگاه می دارد تا او ادامه ی حرفهایش را برای همکاران در زنگ استراحت واگویه کند که البته در آنجا دیگر با اعتراض و انتقاد جدی همکاری روبه رومی شود.ازآنجایی که همه جا ،کلاس درس و هرکس، دانش آموز نیست،لذا بسیاری از معلمان در نشست و برخاست های اجتماعی شان، بیش از آنچه بگویند، می شنوند.
3ـ استبداد زدگی تاریخی ما نیز هنوز در روح جمعی ما شاخ و شانه می کشد. ما معمولا ذهنیتی مشوش و متوهم داریم.ترس از زمین و زمان و در و دیوار و حتی همکار همیشه با معلم همراه هست.تندروی برخی زیرمجموعه های امنیتی و حراستی ادارت هم در این تصور بی تاثیر نیست.مشاهده ی حال و روز برخی همکاران معترضی که فعلا دربند مانده یا تبعید شده اند نیز، به این قضیه دامن می زند.
بنابراین و با این توجیه که مدرسه صرفا جای آموزش علم و دانش است، همدیگر را به مواظبت از آب باریکه ی حقوق سفارش می کنند که در صورت از دست دادن شغل شان، کار دیگری بلد نیستند تا در این طوفان تورم، گلیم خویش را از آب بیرون بکشند .
4ـ غم نان هم نمی گذارد تا معلمان متفکر بشوند.آنها به اندازه کافی فکر دارند. فکر زن و فرزند و خانه و ماشین و بانک و بدهکاران ریز و درشت دیگر چنان آنها را به خود مشغول ساخته است که به تمام گفت و شنودهای پیرامون تفکر و مطالعه، لبخندمی زنند. از نظرآنها، آنچه حتی شیران را روبه مزاج بار می آورد، احتیاج است و پرداختن به مباحث دیگر، دلی خوش و شکمی سیر می خواهد که آنها ندارند.
5ـ گاهی دورماندن برخی معلمان از حال و هوای تفکر انتقادی ، انگیزه ی شخصی دارد.آنها معلمانی هستند که دوست دارند فقط معلم باشند. اعتقاد و اعتمادی به فعالیت های اجتماعی و غیر آموزشی ندارند.وضعیت برخی نیز ، ریشه های روان شناختی دارد.استرس شغلی و اضطراب حضور در کلاس، به اندازه کلافه شان نموده است.خسته، افسرده و بی حوصله اند و حتی به دارو و دکتر پناه برده اند. به نظر خودشان، این همه درد و رنج که امانشان را بریده است، خود نوعی انتقاد و اعتراض به زبان بی زبانی است.
6ـ وارونگی فضا، برای بسیاری از معلمان آزار دهنده است.هستند معلمانی که از هوش سرشار در نقد و نظر برخوردارند اما به عاقلانی می مانند که سردرگلیم کشیده اند و خلوت گزیده اند. در نگاه اول به نظرمی آید که قدرت ریسک و خطرکردن شان پائین است.اما در باور آنها، هموارسازی تفکر انتقادی معلمان، ربطی به سازوکارهای اجتماعی ندارد.این قبل از آنکه ناشی از حق و حقوق مسکوت مانده ی آنها باشد، بیشتر به مثابه ی یک روش و شیوه ی حضور است.ربطی هم به سیاسی کاری های معمول ندارد و باید از مجرای فعالیت های صنفی و حرفه ای دنبال شود.
به عقیده آنها در فضایی که اغلب نشست و برخاست ها و حتی احوال پرسی ها سیاسی انگاشته می شود،تفکر انتقادی، چه بسا به تفکر انتحاری منجر بشود!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
خوش گفتند که آسه بیا آسه برو تا گربه شاخت نزنه.
بدبختی تو این سیستم به جای گربه خرهایی داریم که هم لگد میزنند و هم شاخ.
انتظار داری که همکاران دنده و کلاچ و مسافر کسی رو رها کرده و ایضا بنگاه معاملات ملکی رو تخته نموده و بیان برای شما مثل مرحوم «دشیل همت» رمان «دزدان نقابدار » ، «ترکه مرد» و ... بنویسن و آخرش هم به انواع اتهامات نواخته شده و مجنون گردند!
پس آخرالامر کی شکم زن و بچه هاشون رو سیر کنه؟
سکوت در برایر انحصارطلبی ها فقط در بین معلمان نیست تقریبا در تمام اقشار جامعه دیده می شود و از طرفی در بین تمام اقشار هم افرادی هستند که در برابر کاستی ها و تبعیض هاو... ، انتقاد و اعتراض می کنند و گاه تاوان سنگینی می دهند .
البته شرایط خاص آموزش و پرورش ، فضای امنیتی حاکم بر این نهاد است که محدودیت های فراوانی ایجاد می کند و اغلب نظارت ها و برنامه های رایج در این اداره ، بر مبنای اندیشه و اعتقادات افراطی شکل می گیرد . متاسفانه این وضعیت به طور سلسله مراتب ادامه پیدا می کند .
ولی با همه این محدودیت ها عده ای از همین معلمان معتقدند :
به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل
که گر مُراد نیابم به قدر وُسع بکوشم
( سعدی )