١. چرا پلاسکو تبدیل به یک بحران جمعی برای ایرانیان شد؟ چرا فاجعه قطار سمنان که دو ماه قبل رخ داد و تلفات بیشتری داشت، اثری مشابهی نداشت؟
چرا کشته شدن روزانه صد نفر در جادهها چنین تاثیری ندارد؟ چرا حوادث مشابه دیگر از سقوط هواپیماها گرفته تا خراب شدن پلها و سیل و آتشسوزی و فروریختن خانهها، سبب چنین اپیدمی گستردهای در شبکه های اجتماعی نشد؟
شاید روانتحلیلی بتواند پاسخی به این سوال بدهد.
۲. سال ها بعد از فروید (به عنوان تئوریسین مفهوم ناخودآگاه)، یونگ اظهار کرد که جدا از اینکه رفتار، افکار و احساسات تمامی انسان ها تحت تاثیر ناخودآگاه فردیشان است، در سطحی بالاتر و بزرگ تر، ناخودآگاه جمعی یک قوم یا ملت میتواند احساسات آنها را تحریک و اعمال شان را کنترل کند.
در ما ایرانیان خودخواهی یک ویژگی فراگیر است و در خودآگاه مان «زرنگی» یک نقطه قوت محسوب میشود.
سعی همه ما این است که جنس مان را گران تر بفروشیم، خودمان را جذاب تر نشان دهیم، در نبود پلیس قوانین را مزاحم و دست و پاگیر بدانیم و مکررا نقض کنیم، از دروغ شنیدن متنفر باشیم و به راحتی دروغ بگوییم و منافع خود را بر دیگران ترجیح دهیم.
اما در ناخودآگاه جمعی ما « ایثار » یک طرح واره مشترک است.
ما گرچه ایثار نمیکنیم اما ازخودگذشتگی را ارج مینهیم. برای همین است که در ناخودآگاه جمعی ما مادر نقش پررنگ تری از پدر دارد. قلدرترین، سرکشترین و شرورترین ایرانی هم در جلوی مادرش حیوان سرمازدهی تنها و گمشدهی مطیع را ماند، چون مادر نماد «ایثار» است و نمیتوان در محضرش جسارتی کرد.
دیدهاید که حتی چشمچران ترین مردان هم با دیدن سینه مادری که به فرزندش شیر می دهد، شرمناک روی برمی گردانند؟
۳. فاجعه پلاسکو نه به خاطر آمار تلفات و نه صرفا به سبب خشم از بیتدبیریها (که به آن عادت داریم) و نه به انگیزه همدردی صرف، که در واقع به خاطر رفتار ایثارگرانه و بیچشم داشت آتش نشانان بود که ناخودآگاه جمعی ما را به چالش کشید و چنین فراگیر شد.
کانال آکادمی روان شناسی بالینی
نظرات بینندگان