انسان به عنوان دیوانه ای که قرعه ی به دوش کشیدن بار امانت الهی را به نامش زده اند، ناگزیر از دردکشیدن است. افسردگی، عارضه ای است که چه بسا بی زحمت و رایگان برای انسان حاصل می شود . برای دستیابی به آن رنجی لازم نیست بکشیم که خود عین رنج است.ولی در مقابل، شادی رایگان به دست نمی آید. برای تحصیل آن کوشش و جهشی باید کرد. روان آدمی و البته در بین بدنی سالم باید چالاک شود. درو دیوار پیرامونش باید فرحناک شود و قاعده و مقرراتی که او را می پایند نیز باید طربناک گردند.با این حال ،کم نشاطی و افسردگی مزمنی در هویت جمعی و تاریخی ما وجود دارد.در طول تاریخ، هجمه های خارجی بسیاری به این مملکت شده و مردم سال ها سوگوار و گریان در فراق عزیزانشان شده اند.به خاطر هویت شیعی نیز، معمولا بر مصائب اهل بیت (ع) گریسته ایم و براثبات مظلومیت شان پای فشرده ایم.برای همین است که اکنون در تقویم خویش روزهای تعریف شده ی اندوه و عزاداری بسیاری داریم.به باور برخی از ما، مسلمانی با غمناکی مناسب تر است تا با شادمانی.از آن همه داستان ها که از دلتنگی اولیا و عرفا خوانده ایم تا آن همه لحن ها که از بطن موسیقی سنتی شنیده ایم، همگی گواه همان یک حرف بابا طاهرند که: «دل بی غم در این عالم نباشد!»
و اما تا بوده، حرف از افسردگی دانش آموزان و راه های کاهش آن در میان بوده است و در این خصوص، نشست ها و نوشته های زیادی به وجود آمده و می آید اما تعداد کتاب های موجود در باره افسردگی معلمان ، به تعداد انگشتان دست هم نمی رسد.
گویا افسردگی معلمان چندان مهم نیست و یکی از الزامات شغلی آنهاست.این تفکر ریشه در ذهنیت تاریخی ما دارد که به معلمی ،نه به عنوان یک حرفه و فن که نوعی شوق و عشق تلقی نگاه شده است. در این نگاه، معلم به سان پروانه ای است که باید بسوزد و بسازد و روشنی بخشد.. معلمی، مثل هیچ یک از حرفه های دیگر نیست. در اینجا، ذهن ها و روح ها در قالب جسم های گوناگون با هم روبه رو می شوند.
در واقع، معلم یک تنه با چندین دانش آموز برآمده از خانواده ها و فرهنگ های مختلف کشتی می گیرد. دردسرهای یک معلم به چهاردیواری کلاس درس محدود نمی شود..دلشوره ی کار در شرایط خاص مدرسه، وقتی با ارزیابی شدن از سوی مسئولین اداره ،مدیر مدرسه و اولیا همراه شود، تولید عارضه ای ناگوارمی نماید و آن پدیده ای به نام فرسودگی شغلی است.این پدیده ،تمام ابعاد جسمی (ناتوانی)، ذهنی (بدبینی) و هیجانی (ناامیدی) او را در بر می گیرد. تداوم این وضعیت، در برخورد و ایفای نقش اجتماعی او اثر می گذارد و در نهایت منزلت اجتماعی وی را تضعیف می سازد.
خسته شدن در هرکاری، امری طبیعی است اما احساس خستگی کردن، زنگ خطری برای بروز ناراحتی است.معلمان هم مثل سایر صاحبان مشاغل، خسته می شوند اما قاعدتا نباید ابراز و حتی احساس خستگی کنند.از طرفی باید بتوانند چنان از کار خویش لذت ببرند که به احساس خستگی نرسند و از سوی دیگر، مسئولین، مقررات و محیط نیز باید طوری با آنها همراهی کنند که اجازه ندهند احساس خستگی کنند ؛ اما متاسفانه با اولین مواجه با اغلب معلمان چنین استبناط می شود که افسرده و مضطربند.البته این وضعیت درمیان معلمان زن شدیدتر است.
بخش از عوامل احساس خستگی معلم مربوط به خودش است:
این که برای هر جلسه، طرح درس تازه ای ندارد. شیوه ی تدریسش سنتی است و دانش آموزان را به خوبی درگیر موضوع درس نمی سازد.خودش را محور تدریس قرار داده و ناچار است به نوعی بر کلاس حکومت کند.تصور می کند که در طول کار، دیگران قدرش را نمی دانند و فقط نتیجه ی کارش برایشان مهم است.
یک سری مشکلات بیرون از مدرسه نظیر نگهداری از بچه ی کوچک، بیماری مزمن، اجاره نشینی، بدهی و امثال آن دارد که در کیفیت تدریس او بی تاثیر نیستند .
بخشی از عوامل خستگی معلم هم مربوط به دانش آموز و کلاس است:
بچه ها، نسبت به کلاس و تدریس او حواس پرت و بی انگیزه اند. برخی مزاحم بقیه اند و مزه پرانی می کنند.برخی مشکلات خانوادگی دارند. برخی از آنها اولیایی بی تفاوت دارند.گاهی تعداد دانش آموزان کلاس زیاد است. در و دیوار کلاس بی رنگ و روح است. نور آفتاب،سرما،سر و صدای بیرون، آلودگی هوا و نظایرآن ،معلم را اذیت می کند.
باقی مانده ی عوامل خستگی معلم، مربوط به همکاران،مدرسه، اولیا و اداره است:
فضای مدرسه، جذاب و بانشاط نیست.کارگاه، آزمایشگاه و کتابخانه مجهزی ندارد. مشاور ماهری برای ارجاع دادن بچه های مشکل دار وجود ندارد.خانواده ها ارتباط فعالی با مدرسه ندارند.یک سری سوء تفاهمات نهانی همچنان میان مدیر با همکاران وجود ددارد. مدیر در مواجهه با معلم، احساس رقابت و حسادت دارد و برای همین ، زحمات او را نمی بیند و قدر نمی شناسد. گفت و شنودهای همکاران در زنگ استراحت، تکراری و کسل کننده است.برخی همکاران یا ضدحال می زنند یا سوء ظن دارند و یا به کلی بی ذوق هستند. ارزشیابی های معمول از سوی مدیر مدرسه نیز، یکنواخت، کلیشه ای و بر پایه مستندسازی است.
در این میان، تفاوت های فردی معلمان به خوبی دیده نمی شود و در نهایت بین او که فقط وظایف صوری اش را انجام می دهد با او که ایثارمی کند، حتی در سطح اداره ی متبوع نیز کسی نیست که بتواند قضاوت و داوری کند.
برای برون رفت معلم از ورطه ی فشارهای روانی ؛ قدم اول را باید خود او بردارد، به خاطر این که کسی بهتر از خودش، او و مشکلاتش را نمی شناسد. اضافه بر تمام این ها، از دو کار ارزشمند نباید غافل شد :
ورزش و نیایش.
مواظبت از تنی سالم و سرحال با انجام نرمش های ساده به شادابی انسان کمک می کند و در کنار آن راز و نیاز با معبود یگانه،ضامن آرامش روان است؛ چرا که با یاد خدا، دل آرام می گیرد و اما همچنان که در فرسودگی شغلی ، همه ی تقصیرات به گردن معلم نیست، برای رهایی او از این بحران هم، تنها او مسئول نیست و همه باید تلاش کنند.
در این میان دانش آموز، اولیا، مدیر مدرسه، مسئولین اداره، نظام آموزشی و اجتماع نقش دارند. در اين میان البته مسولان و دست اندركاران سهم و نقش ویژه ای دارند.
اكنون ديگر روزگار حرف هاي رمانتيك درباره معلم به سرآمده است. ديگر معلمي شور و عشق نيست بلكه يكي از هزاران حرفه هاي اجتماعي است كه به شدت هم تكنيكي و مهارتي مي باشد.
بنابراين همان نگاه و عنايتي كه آنها به ساير مشاغل دارند، بايد به حال و روز معلمان هم داشته باشند.مسئولین و مدیران مربوطه باید در انتخاب مدیرانی شایسته برای مدارس تامل بسیار نمایند. حمایت از معلم نباید به وسیله شعر و شعار و آن هم در زمان هایی خاص انجام پذیرد. این عنایت و مواظبت را شخص معلم باید به طور واقعی درک کند.
ادارات مناطق باید در بزنگاه های حوادث ،مراقب و مواظب احوال معلمان خویش باشند و حمایت لازم را از آنها بنمایند، نه اینکه برای جلب نظر و رضایت والدین، توبیخ و تنبیه معلم را در دستور کارشان قرار دهند. همچنین سطح دستمزدها و همگونی درآمد با مخارج زندگی باید چنان باشد که یک معلم از معلم بودن خویش به تنگ نیاید و برای سیرکردن شکم خود و خانواده اش، به شغل دوم روی نیاورد. در صورت برقراری عدالت در پرداخت حقوق کارکنان دولت است که معلم احساس می کند در حق او تبعیض یا اجحافی صورت نگرفته و به این ترتیب، دغدغه ی تزلزل شان و منزلت اجتماعی اش را نخواهد داشت.
در ازدحام اين همه هول و هراسي كه اكنون فراروي جمع دلشده ی معلمان قرار گرفته است،باز هم مي توان معلم بود.
معلمان موفق در اين برهه زماني آنهايي هستند كه بكوشند ازخود و نتيجه ی كارخود احساس رضايت و شادي نمايند كه گفته اند؛ خوشبختي، همان رضايت از خود است. كسب لذت به خاطر كار ی که انجام شده است ،بهترين مزدي است كه عايد يك نفرخواهدشد.
براي همين است كه گفته اند:«انجام دادن يك كارخوب براي ديگران،تنها به خاطر انجام وظيفه نيست.بلكه به خاطر لذتي است كه شخص از انجام آن مي برد.»
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بعد سی سال بردگی اونم از نوع رسمی یاد این جملات افتادم معلمی شغل انبیاست ولی ای کاش من هم یک پاسدار بانکی مخابراتی برقی بودم
از دانش اموز در این مورد نظرخواهی کنید شاید حرفهای بسیاری برای گفتن داشته باشد.
لطفاً از دور قضاوت نکنیم.
وقتی در جایگاه مورد اتهام قرارگرفتیم آنوقت نظرمان قطعا عوض میشه.