نمی دانم چرا به ما هر چه می گویند از نصایح و پندهای شعرا، ادبا و اندیشمندان گذشته، بی کم و کاست همه را باور می کنیم و سال ها و قرن ها باید بگذرد تا بفهمیم که پندارشان نادرست، گفتارشان ناروا و کردارشان ناصواب بوده است!
واقعاً که ما هم انسان های ساده لوح و زودباوری هستیم. بدون اینکه در گفتار و توصیه های پیشینیان تأملی بکنیم، همه را عین صواب دانسته و خود را مقید به انجام آنها می دانیم. حتماً الآن حس کنجکاوی تان گل کرده و می پرسید: منظورت چیست و کدام پند، نصیحت و اندرز گذشتگان ناصواب بوده است؟ چرا حالا که آنان دست شان از دنیا کوتاه است و قادر به پاسخگویی به اهانت هایت نیستند، جرأت و جسارت پیدا کرده و تمامی درس ها، وصایا و اندرزهای شان را به یک باره زیر سؤال می بری؟ اصلاً؛ آیا می توانی ادعای خودت را ثابت کنی؟ و من در جواب تان می گویم صد البته که می توانم. سپس شما می گویید خوب این گوی و این میدان، و من این گونه آغاز میکنم:
ازبزرگان شعر و ادب فارسی سخنانی به شرح ذیل نقل شده است:
فردوسی: بزرگی سراسر به گفتار نیست
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
سعدی: طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
مولوی: بر سر هر لقمه، بنوشته عیان
کز فلان بن فلان بن فلان
صائب تبریزی: سرمای قوس، تک تک دندان ندیدهای
پر عیال و سفره، بینان ندیدهای
سعدی: سعدیا گر چه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
یازده قرن پیش، حماسه سرای نامی ایران، فردوسی؛ ادعا کرده است که:
بزرگی سراسر به گفتار نیست
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
متأسفانه این اندرز ناصواب صدها سال دیگر دوام آورده و در قرن هفتم به سعدی نیز رسیده و همان مضمون را که شاید بهتر است امروزه « مضموم» بخوانیم در انتهای قصیده ی « موعظه و نصیحت» خود این گونه آورده است:
سعدیا گر چه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
غافل از این حقیقت که، فردوسی حماسه سرا بوده و شاید این ادعا را به عنوان یک حماسه، افسانه و یا داستان خیالی و رؤیا آورده است که مردمان عهد او و قرن ها بعد از او و شعرا، ادبا و اندیشمندان گذشته و معاصر با سوءبرداشت، آنها را سخنان نغز و موعظه و نصیحت پنداشته اند. که ما هم باید پند آنها را در گوش کنیم چون گوشوار و شما هم ممکن است از حقیر بپرسی که دلیل این همه بدبینی و اصرار بر برداشت صحیح خود و اشتباه ما چیست؟ و من به سؤال زیرکانه و به جای شما چنین پاسخ دهم:
مگر نه اینست که ما باید آنچه را که از بزرگان و اسلاف ادیب، با اخلاق و دانشمند خودآموخته ایم و بلاشک حاصل قرنها مطالعه، سیر و سلوک، تحقیق و تفحص آن بزرگواران بوده است و اکنون جزو آئین اجتماعی و فرهنگ ما شده است، احترام نموده و به عنوان یک ارزش مسلم و معیار و محک رفتار انسانی بدانیم؟
آنچه را که بدون تردید بسیاری از آموخته های آن در مراکز معتبر علمی و دانشگاهی آسیا و اروپا و آمریکا و ... سال ها تدریس شده و می شود، چگونه است که خود اجرا نمی کنیم؟
هر گاه بخواهیم، موقعیتی برای خود کسب کنیم، به مقام و منصبی چشم دوخته ایم و یا از فرد و افرادی حمایت کنیم به این امید ـ طمع ـ که آنها نیز پس از گذشتن خرشان از پل مراد، نیم نگاهی هم به ما داشته باشند و ... ، ساعت ها و روزها در متون ارزشمند ادبی و اخلاقی غور نموده و سخنانی نغز، لطیف، ارزشمند و برانگیزاننده را انتخاب کرده و با بیانی غرا ایراد می کنیم، نظر مردم ساده و بی آلایش را به سوی خود یا فرد مورد نظر خویش جلب می کنیم. از توان فوقالعاده و اراده ی اثرگذار آنها استفاده ـ و به بیانی دیگر ، سوء استفاده ـ می کنیم، موقعیت خود یا فرد مورد حمایت مان را تضمین می کنیم و پس از اینکه بر مسند مورد نظر تکیه زدیم، آنچنان در ناز و نعمت غوطه می خوریم و حلاوت طعام شاهانه، برق خیره کننده ی زیورآلات، زیبایی چشم نواز ویلاها و پنتهاوس ها و راحتی و خرامش اتومبیل های میلیاردی زیر پای خود و اعوان و انصارمان، چشم واقعیت بین مان را بسته، وعده هایی را که با بیانی زیبا و فریبنده به مردم داده ایم و در سایه ی همت و پشتیبانی آنان به این موقعیت نائل شده ایم؛ فراموش می کنیم و تقریباً هیچ کاری برایشان انجام نمی دهیم، تا وقتی که دوباره به یاری و پشتیبانی شان نیاز داشته باشیم، مجدداً بساط مداهنه را می گسترانیم و با بیانی زیبا و فریبنده عذر تقصیر می آوریم و دروغ و دونگ سر هم می کنیم و خلاصه؛ سرشان شیره می مالیم که این بار دیگر چنان نخواهد شد و برای تأیید گفتار و پذیرش عذرهایمان؛ گاهی بدون اجازه و اطلاع فرد یا افرادی شناخته شده؛ صاحب کمال و مورد وثوق عامه، از آبروی شان هزینه می کنیم تا نظر مردم را به خود جلب نماییم.
اگر روزشمارمان را ورقی بزنیم مناسبت های فراوانی را خواهیم یافت که در آن مناسبت ها جایگاه افرادی را مورد تکریم و بزرگداشت قرار می دهیم هزینه های هنگفتی را برای تمهید مقدمات و اجرای مراسم صرف می کنیم. آن را پوشش خبری کشوری و جهانی و وعده هایی برای ارتقاء منزلت دنیوی و معنوی آنان می دهیم، در مدح آنان چه سرودهها و چه آهنگها که نواخته نمیشود، همینکه آن روز یا هفته گذشت همهی وعده وعیدها به فراموشی سپرده میشوند، گویا توصیهی ارزشمند « الکریم اذا وعد وفی» جای خود را به « الکریم اذا وعد تنسی» داده است!
بعضی ها می گویند: ساعت ها و روزها سخن گفتن و وعده های آرمانی دادن که هزینه ای ندارد، کنتور هم نمی اندازد، کسی هم بعدها پیگیر موضوع نمی شود که چرا چنین و چنان گفتی، وعده وعید دادی اما وفای به عهد نکردی؟...؛ نهایتش اینه که گلایه ای شفاهی بکنند، یا شکایتی مکتوب به ارگانی ارائه دهند و یا در نشریه ای به چاپ برسانند؛ تا به حال چه کسی برای عدم وفای به عهد محاکمه و مجازات شده است؟ اینه که واعظان غیر متعظ فراوانند و متأسفانه روزبه روز هم تعدادشان فزونی می یابد.
شاید این سخن را شنیده اید که: « گفت :عالم بی عمل را به چه ماند؟ گفت: به زنبور بی عسل» این سخن نغز و بسیار زیبا بیانگر این مطلب است که: زنبور عسل اگر چه نیش دارد، نوش هم دارد. حلاوت و شیرینی عسل اش، آلام حاصل از نیش اش را کاسته و یا از بین می برد؛ لیکن کسی که علم و آگاهی دارد، حسن و قبح چیزی را می داند، به دیگران هم توصیه ی اکید می کند، اما خود بدان حسن عمل نمی کند و یا آن قبیح و منکر را انجام می دهد و در جامعه آشوب به پا میکند؛ مثال زنبوری است که فقط مردم باید خود را از نیشش بدور نگه دارند و گرنه انتظار نوشی از وی نمیرود. لذا باید خطابش قرار دهند که: « ما را به خیر تو امیدی نیست ، شر مرسان.»
در جامعه ای که این شیوه ی رفتار رواج یافته و بسیاری از افراد، از پاکی طینت و اعتماد مردم سوءاستفاده کرده، در قبال استفاده از حمایت آنها برای تکیه بر اریکه ی منصب و قدرت، وعده هایی داده و زیر بار تعهداتی می روند که بعدها اجرایی نمودن شان پر زحمت است و یا بعضاً ممکن است مقام و منصب شان را دچار مخاطره نماید، بنابراین به قول معروف پشت گوش انداخته و در واقع حامیان خود را فراموش می کنند ؛ مردم آن جامعه چگونه رفتاری خواهند داشت؟ آیا جز این است که به اغلب صاحب منصبان بدبین می شوند؟ جز این است که حس اعتماد از بین می رود؟ احساس یاری، همکاری و معاضدت دچار خلل می شود؟ و صداقت، دوستی و ی یک رنگی رنگ می بازد؟
ما را چه می شود که این گونه بی ملاحظه، بی احساس، خویشتن خواه، تمامیت طلب، بی رحم و ...، شده ایم؟
مگر ما همان نیستیم که در کتاب فارسی دوره ی ابتدائی مان به آنچه از کوروش و اردشیر و دارا به ما به ارث رسیده است، افتخار می کردیم؟ مگر ما پیرو مکتب آسمانی و آئین گران سنگ محمدی(ص) نیستیم؟ آیا دستورات دینی ما این چنین توصیه می کند؟ و یا بزرگان دین ما نیز این گونه رفتار و عملکردی داشتند که ما داریم؟ آیا لحظه ای فکر نمی کنیم که مردم جامعه ممکن است عملکرد ما را به حساب دین و آئین مان بنویسند نه به پای ضعف و سستی ایمان مان؟ و بر این اساس موجبات دوری و دلزدگی آنان را از دین و آموزه های ارزش مند و رهایی بخش آن فراهم نمی سازیم؟ دست کم می توانیم در گفتارمان مصادیقی از بزرگان دین را نیاوریم و از آنها هزینه نکنیم و یا خود را منتسب به اشخاص موجه و مورد وثوق عامه ی مردم نکنیم که چنان چه آن گونه که وعده داده ایم عمل نکردیم، فقط آبروی خود را خدشه دار کنیم نه اینکه به وجهه و موقعیت دیگران هم آسیب وارد نمائیم.
امروزه بسیاری از ما که ادعای صداقت، راستی، عدالت و احقاق حقوق آحاد جامعه را داریم، کمترین زحمت را به خود نمی دهیم تا در خصوص مسئله و موضوع مهمی که بر سرنوشت افراد تأثیر چشم گیری دارد و رأی و نظر ما در این مورد خواسته شده است؛ اندکی تأمل و تفکر کنیم و بر اساس آنچه خود از آن مسئله برداشت داریم، مسئولانه و بر اساس رسالت انسانی و دینی خود اظهار نظر نمائیم.
در واقع ، ما از نعمت بسیار ارزشمند قوه ی تفکر و تعقل که خداوند به انسان ارزانی داشته و بر اساس آن، وی را اشرف مخلوقات و خلیفه ی خود بر روی زمین قرار داده است، هیچ گونه استفاده ای نمی کنیم و دنباله رو نظر دیگران هستیم ؛ در حقیقت ما به جای آزاد اندیشیدن، اندیشه ی دیگران را اندیشه می کنیم و همان چیزی را که دیگران و یا اکثریت قابل توجهی به آن معتقدند و حتی گاهی اوقات آنچه را که عده ای معدود اما صاحب نفوذ در جامعه اظهار می دارند، بدون واکاوی و تدقیق به تکرار همان اظهارات می پردازیم و بسیاری اوقات برای دفاع از نظر خود ـ در واقع همان نظری را که دیگران داده اند و حقیقتاً در درستی آن تردید داریم، لیکن بنا به ملاحظاتی، جرأت نداریم خلاف آن را بگوییم ـ مصادیقی را قیاس می گیریم و به آنها استناد می کنیم که در واقع قیاس مع الفارق است و کوچک ترین ارزشی ندارند. آیا لحظه ای اندیشیده ایم که با رفتار خود جامعه را به سوی بی اعتمادی، رخوت و افسردگی، رکود اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و ... و در نتیجه عقب ماندگی گسترده در تمامی عرصه ها سوق می دهیم؟ گفته اند:« کار زشت از هر که سر زند زشت است؛ اما از علما ناخوب تر.» پس چرا ما این بدیهیات را قبول نداریم؟ البته بعضی اوقات همین ها را به دیگران توصیه می کنیم و به عنوان فرازهایی از سخنان بزرگان در سخنرانی ها مطرح می کنیم لیکن خود بدان عمل نمی کنیم.
چنانچه بخواهیم در این ارتباط سخن گفته و قلم فرسایی کنیم، نیازمند ساعت ها و روزها صرف وقت است و خسته کننده و ملالآور خواهد بود. پس از بیان این اندک شواهد از مصادیق بسیار، آیا باز هم در ادعایی که در ابتدای بحث کرده ام شک دارید؟
آیا نباید در صحت نصایح و پندهای پیشینیان شک کنیم؟ آن بزرگواران که اکنون دست شان از دنیا کوتاه است و امکان تجدیدنظر در توصیه های خود را ندارند، پس یا ما باید به عنوان فردی مسئول و صاحب اندیشه و رأی، آزادانه و بر اساس موازین دینی، انسانی و اخلاقی ـ در هر جایگاه و موقعیتی که هستیم ـ اظهار نظر و عمل کنیم یا دست کم قلم برداشته، وصایا و اندرزهای فردوسی و مولانا و سعدی و حافظ و دیگر بزرگان علم و ادب و اخلاق را که قرن ها به اشتباه ثبت و ضبط شده است، آن گونه که خود می پسندیم اصلاح کنیم!
به نظر شما کدام راه بهتر است؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
شما چرا یک مثال عینی نزدی و جان کلامت را نگفتی؟؟ این همه از شعرای بزرگ خرج کردی که یک مطلب را بگویی پس چرا نگفتی ؟
بدون خطا خیلیاشون با محتواست و بیشتر اشاره دارن به درد دلاشون ، مشکلات ، عشقهای امروزی و واقعیت جامعه و در واقع زندگی پیرامونشون
باهمه هنری که به خرج میدن تو بیان سروده هاشون جالبه به دل خیلیهام میشینه و دائم موقع گوش دادن به موسیقی با خواننده تکرار میکنند
از این منظر من هم میگم حیف و ای کاش
چون طبق گفته فردوسی :
بزرگی سراسر به گفتار نیست
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
حال بهم زن ترین نوع موسیقی رپه. شعراشونم همه دوی وری و بی قافیه و بی وزن :)))
هرکسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
دوستان رو یکبار دیگه دعوت میکنم که هر چند پر مشقت و دردآور باشه اما جملات نارسای دوستمان رو مطالعه بفرمایند تا بدانند آفتاب آمد دلیل آفتاب
.......نه محقق بود نه دانشمند چارپایی برو کتابی چند...
ایشان نیز میخواست ذهنیتِ بدوی خودش وبا ی رنگ لعاب خوشگلتری بپوشونه ولی ؛اون گودالِ فکری پراز نگبتش ازدور معلومه...
لطفا صریح و مستدل بفرمایید اون ابیات که بیان کردی اشکالشون چی بود ؟
اين بيت فردوسي كاملاً صحيحه ! خب داره ميگه عمل كردن مهمه نه فقط فقط حرف زدن!!!! اين كجاش اشتباهه؟!!!
از فردوسی است
دوصد گفته چون نیم کردارنیست از سعدیه
اگر کسانی قصد سو استفاده دارند ، به بزرگان چه ؟!!!
توکه مفاخر بزرگ سرزمینت را به باد سخره گرفته ای و به خود زحمت نداده ای که حدالقل از یک ادم با سواد معانی این اشعار را بپرسی و شروع به نوشتن خزعبلات و اراجیف کرده ای تنها میتوانم بگویم اگر به چنین راه ادامه دهی و مطاله و درک خود را بالا نبری برایت متاسفم .که جوان هرز رفته این سرزمینی
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
راهی که تو می روی به ترکستان است
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
بابا خسته شدیم
همون یکی یه حرف راست زد
بگم نخندی
نه تو دار و دسته تو تمام عالم امکان و یعنی زیر ردیفش اینستا و وات و شبکه های اجتماعی جفنگ اظهار نظر و نوعی خود ارضایی فکری که مبدل و سارس ( سرابت بافته )
پت
تو و ش... به ای بابا تقوایما و خودم رو به قول متدیوسان متحجر و متجد دان خود فروخته حتی ب۰۰۰۰. بله کلام انوری ها و دری وری ها
بابا به قول اصفهونیا وخی حداقل برو دستشوی
همه با هم در نذاعید برای چه
توکه مفاخر بزرگ سرزمینت را به باد سخره گرفته ای و به خود زحمت نداده ای که حدالقل از یک ادم با سواد معانی این اشعار را بپرسی و شروع به نوشتن خزعبلات و اراجیف کرده ای تنها میتوانم بگویم اگر به چنین راه ادامه دهی و مطاله و درک خود را بالا نبری برایت متاسفم .که جوان هرز رفته این سرزمینی
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
راهی که تو می روی به ترکستان است
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
تو نه تنها از عهد اون چيزي كه هستي بر نمياي بلكه تو وچيزاي كه گفتي...
آخه من نفهميدم پيامت از اين همه .. چي بود همينطور فورس ماژور بي مقدم دست به تايپ شدي
.... حتما داشتي يكم مطالعه كن راه دور نميره
سعدیا گر چه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
از کدام شاعر است؟
برادر یه دوره ادبیات از اول راهنمایی تا دبیرستان رو دوباره بخون
واقعا سواد خوب چیزیه ...
قالَ یابنی آدم اعضای یکدیگرند
درود بر فردوسی دانا و سعدی استاد سخن
خودبین؛به کَشتی امدو پنداشت ناخداست...
وحید درودبه تو
هر کسی از ظن خود شد یار من
اول بایستی از نویسنده مطلب سپاسگزار باشم که ادراکاتش را روی صفحه اورده و زحمت نوشتن این مطالب رو کشیده.دوم اینکه ما که نظر میدیم و به انتقاد میپردازیم ایا هیچوقت جرات نوشتن دیدگاهمان را در مورد موضوعی بر خلاف عموم داشتیم. درست یا غلط بودن مطالب مذکور دیدگاه ماست با توجه به اگاهیمان به ریشه و منابع مربوطه پس میتوانیم با نوشتن دیدگاه علمی و تفسیر گونه خود نویسنده رو از نظر و اعتقادمون از زاویه دیگر مطلع کنیم که تا حدودی دوستان نیز اینکارو کردن.
با سپاس از نویسنده ،خوانندگان و نظر دهندگان عزیز
متأسفانه علتى كه شايد باعث شود به همچنين ذهنيتى در مورد سخن بزرگان ادب برسيد اين باشد كه بجاى مقابله با ناهنجاريهاى اخلاقى و نهادينه كردن فضايل اخلاقى در وجود و افكار و اعمالمان، مى بينيم با تفسير به رأى و جهت (مصالح و منافع) شخصى از اين اندرزها سوء استفاده ميشود
و مخلص كلام شايد اين مطلب كه ( ... هر عيب كه هست در مسلمانى ماست ) در اين موارد اخلاقى نيز صدق كند
عقده ی حقارت هم پست خصلتی دور انداختنی است...
واقعا شرم دارد
عرض خود میبری و زحمت ما میبری
خود که که پنداری خوب نیست و این حجم که که خوری برای سلامتی مضر میباشد
با تشکر
عالی نوشتی
شاید شبهات غیر حرفه ای تو ذهن یه بچه 15ساله رو برای مدتی کوتاه مسموم کنه
ولی بدون همون بچه روزی اگاه میشه
ننگ بر تو باد!
تمام متن از یک چیز سرچشمه میگیره
تعصب ایشون و ضدیت با ادبیات پارسی
ایشون احساس میکنه زبان کردی به خاطر فارسی در معرض خطر گرفته و از زبان فارسی دلخور شده و تصمیم به تاختن به زبان فارسی کرده اما باید بدونه که یک حمله انتحاری همیشه باطله چون اساسا فکری پشت اون نیست و اولین کسی که ضرر میکنه خود شخص عامل انتحاری هست
پسته بی مغز چون لب وا کند رسوا شود
شماها دارین درباره اشعار فیلسوفف فردوسی حرف میزنین و تفسیرش میکنین.
بشر الان داره همواره براساس اشعار فردوسی زندگی میکنه.
پس خواهشای حرف مفت نزنین
اندیشه ای نو میطلبد.
آنچه در این جهان گمشده حقیقیست( احترام) است .
هر آموزه ای که به بی احترامی سوق دهد زمینه ساز مشکل است
در ژاپن، اروپا و بقیه نقاط دنیا نیز از شعر و سخنوری به اینجا رسیده اند.
ما در تاریخمون به علت تمام محدودیت ها به این کلام و شعر پناه آوردیم و بیشتر از آن هیچ کردیم، بنابراین در قدم اول ساختن یک فرهنگ درست (هماند آنچه در بقیه نقاط عادی دنیا ملاحظه می کنیم) این است که این کتی ارجمند را بودسیده، در قفسه کتابخانه گذاشته، و در کتابخانه را حداقل پشت سر خود خودمان قفل نماییم؛ سپس برویم بیلی بزنیم یا اندکی سواد کاربردی بیاموزیم. حداقل طوری شویم که حسرت گذشته را نخوریم...
من شک کردم اما نه به سخنان این بزرگواران
اگر این شکل است ما حرف های زیادی در خیلی پیشتر داریم که قبول داریم با اینکه با مغز فندقمان نمی گنجد ایا باید انان را اینگونه تفسیر کنیم.
روح حضرت فردوسی شاد و جادوانه تاریخ باد
شما که اعتقادی به پندها و نصایح و اندرزهای بزرگان و پیشینیان نداری چرا در مطلب خود این همه مصداق از گفته های آن بزرگواران آورده ای؟؟؟
لطفا ژاژ خوایی نکن و بی مغزی خودتو به رخ همه نکش.
هرچی سعی کردم که مطلبتو تا آخر بخونم ، نتونستم ، ازبس چرندبافته بودی
دوستان درسته که متن طولانی ولی اگه با یک بار خواندن این مطلب مفهوم و معنای اون رو متوجه نشدید نشون میده ادبیاتمون خیلی ضعیفه، نگارنده بهتر از ما میدونه که سخنان فردوسی و سعدی و... بخصوص همین چند بیت و مثل که در متن بکار برده هیچ گونه ایرادی ندارن و بسیار پرمفهوم و کاربردی هستند، فقط میخواسته بگه اگه این مسئولین از سخنان این بزرگان و مشاهیر و ائمه در سخنرانی هاشون استفاده میکنند ولی بهش عمل نمیکنند باعث نشه که به اون بزرگان خرده بگیریم، مفهوم کلی این متن ب نظرم توو این بیت عنوان شده «اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست ز مسلمانی ماست»
یا احتمالا یکی از سیمهای .... قطع است
از گفتهی ناکرده و بیهوده چه حاصل *** کردار نکو کن، که نه سودی ست ز گفتار
دوتا کتاب خوندی چی فکر کردی پیش خودت
بزرگترین دشمن انسان ناآگاهی و جهل نیست، بلکه توهم دانستن است.
ظاهرا که نویسنده این مقاله مفهوم اشعار رو به درستی متوجه نشده که این متن نامربوط رو تحریر فرمودن
چرا که این اشعار و امثال مصداق دقیق همون رفتاری هست که این نویسنده نسبتا محترم ازش گله مند هست
جالب است که این همه نظرات هم پی نوشت آن آمده است!!
دوصد گفته چون نیم کردار نیست. یعنی دو صد سخن بدون عمل ارزش بسیار کمتری از نیم همان عمل دارد.
با زیر سوال بردن فردوسی کسی بزرگ نمیشود
خجالت بکشید،به اندازه کافی بزرگان عزیز کشورمان نادیده گرفته شده اند.
نکند نون قلمتان را میخورید؟
خدایتان پناه