آقای شیرزاد عبداللهی پرنویس موضوعات آموزش و پرورش که البته به تعداد دانش آموزان و والدین دراین حوزه دغدغه دارد ، مقاله تخصصی ، خبری ، تحلیلی و گاهی از سر لجبازی انشاء هم می نویسد و اصرار بر آن دارد که ایده چپه شده اش را مخاطب به زاویه دید او ببیند، از جمله موضوع حاد فاجعه قتل مرحوم خشخاشی که می توان از دو منظر آن را مورد کنکاش و توجه قرار داد :
یکی قتلی که اتفاق افتاد به سان قتل های رایج و عادی و اما دیگر اینکه قتل در ساحت کلاس ، مدرسه و معلم و اینجاست که شیرزاد قلمش به خطا می رود و آن قدر موضوع را بی اهمیت جلوه می دهد که قانون حدود کودک را به ساحت مقدس کلاس و درس مقایسه می کند .
بدوا این نکته خالی از لطف نیست که علیرغم میل باطنی اعلام کنم در بیست و هفت سال کلاس داری در تمامی مقاطع و محدوده جغرافیایی مختلف و مدارس خاص در مدیریت کلاس مشکلی نداشته ام هر چند هنوز هم آموزندگی نیاز اولیه ماست .
اما باید به جناب شیرزاد که در مدارس تهران تدریس نموده اند پاسخ داد که آیا هیچ گاه در زنگ سوم به کلاسی رفته ای که به علت عدم مدیریت کلاسداری و یا منصفانه بگوییم تفاوت فاحش روش و سلیقه معلم ساعات قبل آنگاه که کلاس آماده انفجار و پاشیده شدن است و از نگاه روان شناختی از حدود طبیعی خارج شده دانش آموز چیزی جز تخلیه نمی شناسد ، سرحال و سرمست از مورد توجه قرار گرفتن همسالان و اینجاست که این معلم همانی نباید باشد که دو روز قبل در زنگ اول مقتدرانه درس می گفت و آنان عاشقانه گوش می کردند و اکنون باید «رنگ» ببخشید مدیریت کلاسداری که به کارش نمی آید تا بچه ها را رام کند جبرا باید به شیوه های غیر متداول متوسل شود.
چرا شیرزاد حقوق مسلم اثبات شده کودک را بزرگ می بیند اما ساحت و حدود علم و معلم را فراموش می کند ؟
چرا ابزار و لوازم و تشدید عوامل و علل اخلال در نهادینه کردن احترام و توجه به مقام معلم در هر شرایطی را بیان نمی کند ؟
آقای شیرزاد !
آیا معلم به اندازه مقام پرستار اهمیت ندارد که از درو دیوار هر بیمارستان و درمانگاه ، بنر و اعلانیه و اطلاعیه و پوستر رنگارنگ در پوشش مواد قانونی از قوه قضاییه ، نیروی انتظامی و وزارت بهداشت به ارباب رجوع هشدار می دهد؟ که البته به گمانم بیشتر جلب و قهر نیست بلکه غیر مستقیم کار فرهنگی می کند به روایت پیشگیری بهتر از درمان !!!
چرا به تلویزیون بزرگترین رسانه تبلیغی خطاب ندارید که اینکه به معلمان می تازید ، بر شاخه ایستاده اید و با تبربن می برید روزی گریبان همه را خواهد گرفت ؟!
چرا فقط مرحوم خشخاشی را می بینید و به خانواده اش دلداری می دهید اما مجموعه معلمان و زخم این حادثه و نتایج زیان بار روانی و روحی که بر آنان وارد می شود را نادیده می انگارید؟!
آقای شیرزاد عبداللهی !
من تکرار می کنم چطور پانزده سال پیش وقتی «سمور» دانش آموز تهرانی به ناحق توسط مدیر در آتش سوخت هوار کردی که دانش آموز به جمع افسردگان پیوست اما وقتی معلم را کشتند زهر افسردگی و عدم تامین امنیت روانی و آثار مخرب آن را ندیده ای که معلمان را از دوگانه تقابل دانش آموز و معلم می ترسانی؟!
چه اصراری هست که با خلط مبحث حقوق کودک و ترساندن صدای اعتراض معلمان بابت توجه به علل و اسباب شکست مرجعیت و اقتدار معلم همت می گماری ؟!
باری ، روایت می کنند کسی در معبدی مشغول گناهی بود دیگری با مشاهده ارتکابش از روی اعتراض آب دهان در مکان مقدس جاری کرد ، گناهکار با جنجال و سرو صدا بر او بانگ زد که توخجالت نمی کشی این مکان مقدس را آلوده می کنی؟ بر تو باید حد زد ، مرد بیچاره ترسید و از اعتراض خود پشیمان شد و به راه خود روانه شد.
جناب شیرزاد بر حدود علم ، درس ، کلاس ، معلم و معلمان با ده ها فیلم و ابزار دگر بر ذهن پاک کودک و نوجوان لوحه می بندند تا در پسا نوجوانی بر علیه معلم به کار بندد و شما به آب دهانی که نه مباح ، نه مکروه و نه حرام است چسبیده اید.
از حقوق کودک دم زدن خوب است اما نیک می دانی صدام، هیتلر و چنگیز هم یک روز کودکی بیش نبودند ، تاریخ را که نمی توانی چشم بپوشانی ؟
اگر به آموزش شهروندان به سان آنجلا مرکل صدر اعظم آلمان که به مهندسان و پزشکان فهماند که هیچ کس حق ندارد خود را با معلمان قیاس کند توجه می کردی به خود هرگز اجازه قیاس مع الفارق نمی دادی که به معلمان گوشزد نمایی که با مدیریت کلاسداری سعی کنند کودکان را با ادب بار بیاورند و راه انتقام نگیرند !
اما سوال اینجاست که وقتی درس نویس و سیستم آموزش «پرورش » را از «آموزش » جدا نمود و به معلم فیزیک ناگفته ، گفته است فقط درس بده و تربیت کردن از آن دیگران است چه انتظاریست که در کلاس ، معلم بار «تربیت » کردن را با تحمل فرآیند تربیتی شعاری و آماری و گزارشی نامربوط و فصل شده به هویت تربیتی وصل کند؟!
یادتان است خود جنابعالی تربیت شده کاردستی معلمانی هستی که پرورش و آموزش را عجین و ناگسستنی می دانستند ، اکنون من و شما هر دو محصول آن فرآیند هستیم اما تربیت تافته جدا بافته آموزش و پرورش ماسکی را چگونه می توانید به آموزش و معلم آموزشی و غریبه از دکوراتورهای تربیتی انباشته از شعار، دور از خروجی های مهارت های اجتماعی و اخلاقی و سبک زندگی ایده آل در کلاس و مدیریت خوب کلاسداری گره زد؟
وقتی معلم مرجع نباشد درس نویس هر آنچه بنویسد نتیجه در کف جامعه بروز می کند که اکنون همانی است که می بینیم ما از جامعه دور نیستیم شما را نمی دانم !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
متاسفانه همه از حقوق کودک دم می زنند اما کسی از حقوق معلم و حقی که او بر گردن دانش آموزش دارد سخن نمی گوید ...
گویی معلم تا ابدالدهر باید سنگ زیرین آسیاب باشد .
کودکی را که پدر و مادرش و مدیر و ناظم مدرسه 10 دقیقه نمی توانند تحمل کنند و هم نوا سازند معلم باید 90 دقیقه تحمل نماید و به او از گل نازکتر نگوید .
پس احترام و ادب و منش آموختن کجاست ...
مامورین نیروی انتظامی در برخورد با یک جانباز جنگ برخورد فیزیکی دارند و همه از مامورین انتظامی دفاع می کنند و ادعا دارند حین خدمت به مامور ما نباید کمتر از گل گفته بشه ولی برای ما معلمان هیچ قانونی نیست. بی عدالتی و حق کشی و تضعیف جایگاه معلم هم از لحاظ مادی و هم معنوی بینهایت شده. خدایا به داد ما معلمان بی پناه برس
با سپاس
نویسنده محترم پرستار را مثال زدند.ای کاش ما از نظر موقعیت شغلی و حقوقی مانند پرستاران بودیم؟
اگر پرستاری در محیط کاری به مشکل برخورد همکار دیگری به کمک او می آید یا بهیار و کمک بهیار به داد او می رسند ولی در مدرسه همه تماشاچی هستند و همانطوری که گفتم در جبهه دانش آموزند و حاضر به حمایت از معلم نیستند؟
باید یک تنه با بی ادبی و درس نخواندن و رفتار های ناهنجار دانش آموزان مقابله کنی بدون اینکه دیگران کمترین حمایتی از شما کنند؟از نظر حقوق و مزایا هم که در بحران به سر می بریم و از نظر فرهنگی هم که جامعه روز به روز بحرانی تر می شود؟!
خدا به همه معلمان عزیز صبر و سلامتی عطا نماید.
اما این طفل گریزپای امروزی در برزخ سنت و مدرنیته دست و پا می زند نظام تعلیم و تربیت هم غواصی ندترد نجاتش دهد چون نجات دهندگان درگیر لفاظی های جناح بازی رابطه بازی سیاسی بازی مذهبی بازی هستند دیگر فرصت نمی کنند به مشکلات آموزشی و پرورشی این قشر بیندیشند
و مانند ... به جان بقیه مردم می افتد
اینها... جامعه هستند...