"موسیقی از هرج و مرج نظم می آفریند و هارمونی بر چیزهای ناسازگار هماهنگی" ( هانس کریستین آندرسن )
"بدون موسیقی زندگی سفری دربرهوت کویرمی بود". ( جرچ زل )
"جایی که کلام بازمی ماند موسیقی زبان می گشاید".( جان استیونس )
پرداختن به موسیقی در نظام آموزشی ایران از دو جهت سخت و دشوار است :
1- موسیقی از جمله تابوهای بحث برانگیز در ایران است که به مانند منطقه ممنوعه ای هم در سطح کلان جامعه و هم در سطح نظام آموزشی درباره آن گفت و گو نمی شود و یا اگر می شود به هیچ نتیجه قابل اجماعی منجر نمی شود و به عنوان یک خط قرمز لاینحل به حاشیه رانده می شود و یا مشمول مرور زمان و فراموشی می شود.
2- مشکلات اولیه و حیاتی آموزش وپرورش به قدری گسترده و نابه سامان است که پرداختن به موسیقی از سوی هم متولیان آموزش و پرورش و هم آموزگاران و حتی پدران و مادران امری فانتزی و رمانتیک و غیرضروری می دانند و عملا نیازی بدان احساس نمی کنند.
چه بسا که بسیاری باشند که توجه به این خواسته یا نیاز را ناشی از یک تفکر یا موقعیت بورژوایی - لیبرالی که از آن طبقه برخوردار جامعه است بدانند و به شدت با آن مخالفت کنند.
علت نگارش این یادداشت از سوی نگارنده این است که نخست تبعات و عواقب حذف موسیقی از نظام آموزشی را بررسی کنیم و آنگاه راهکارهای کاهش تبعات یا احیانا حل آن را پیشنهاد کنیم.
داستان موسیقی در ایران امروز به دلیل آغشتگی تام و تمام با نگرش های تئولوژیک (دینی ) و ایدئولوژیک (سیاسی - حزبی - عقیدتی) بسیار بغرنج و پیچیده شده است و چنان با سیاست و دیانت درهم آمیخته شده است که صاحب نظران ترجیح می دهند وارد این منطقه ممنوعه نشوند و به اصطلاح عطایش را به لقایش بخشیده اند و یا مصداق ضرب المثل : « سری که دردن می کند دستمال نمی بندند » ؛ پس همه به صورت نانوشته سیاست سکوت و سکون و فراموشی را در پیش گرفته اند ترجیح داده اند برای خود حاشیه سازی نکنند.
اما پرسش این است : آیا نادیده گرفتن یک واقعیت (مانند نیاز جنسی یا نیاز به موسیقی) به معنای نبودن آن واقعیت هست ؟
آیا اگر ما چشم خود را بر واقعیتی ببندیم و آن را به عمد و یا احیانا غیرعمد نادیده بگیریم مشکل حل شده است و ما پیروزمندانه راه را طی کرده ایم ؟
به نظر می رسد سیاست سکوت و پشت گوش انداختن و حاشیه راندن یک نیاز طبیعی و ذاتی بشری بنا به هر دلایلی فقط عواقب آسیب زای آن را در کوتاه مدت به تاخیر می اندازد اما مشکل لاینحل باقی مانده و بر اثر انباشت آن نیاز مبدل به یک بحران فراگیر می شود.
آسیب هایی که نظام آموزشی و مدارس و دانش آموزان ما از فقدان هنر موسیقی متحمل می شود به طور عمده عبارت است از:
1 - عدم رشد و پرورش روحی و روانی دانش آموزان که باید چونان جسم او ورزیده شود.
2- فقدان آرامش روانی دانش آموزان که نیاز ضروری برای فراگیری دروس است.
3- عدم تعادل جسم و روح نوآموزان
4 - ایجاد زمینه و استعداد خشونت در میان دانش آموزان
5 - کاهش قدرت انعطاف و تعامل و گفت و گو میان آنان
6 - رشد یک بعدی نونهالان و نگرش خشک و خشن به پیرامون خود.
همه ی موارد فوق در نهایت آینده خانوادگی ،اجتماعی ، شغلی و محیطی دانش آموز را در کنار سایر نیازهای (هرم مازلو) به مخاطره انداخته و تهدید می کند .
در این میان وظیفه آموزگاران و دبیران چیست ؟
آیا به مانند آنچه که تا امروز بوده به رفتار خود ادامه دهند و با بی اعتنایی و به حاشیه راندن و نادیده گرفتن آن خود را از دغدغه چاره اندیشی بدان رها کنند ؟
آیا دست به تغییری ساختاری زده و آیا قدرت و توان دستبرد و تغییر در برنامه ریزی آموزشی کلان کشور را دارند؟
به وضوح مشخص است که نقش و وظیفه معلمی و فراتر از آن آینده فرزندان خود و هم وطنان ایجاب می کند که بدین مقوله بی تفاوت و بی اعتنا نباشیم و لااقل دغدغه ی آن را از نظر فکری داشته باشیم ؛ ازسوی دیگر آشکار است که صنف معلمان و آموزگاران قدرت و توان تغییر در نظام برنامه ریزی آموزشی را ندارند و این مهم ازاختیار معلمان خارج است.
شاید بشود راه حلی کوتاه مدت و بلند مدت برای آن تعریف کرد. در راه حل عملی و کوتاه مدت آموزگاران خود با مهارت با خلاقیت با ابتکاری که به خرج می دهند می توانند به تناسب دروس خود موسیقی را وارد کلاس های خود و دروس خود کنند و این موسیقی می تواند از یک شعر یا آهنگ فردی یا دسته جمعی آغازگردد و تا پخش اسلاید یا مستند یا فیلم های آموزشی همراه با موسیقی ادامه یابد و یا حتی کنار موسیقی آرام بخش چشمه سار و پرندگان درطبیعت بکر دور از شهرها تعریف شود و یا پخش موسیقی بسیار هنرمندان بزرگ ایرانی در ساعات استراحت یا تفریح بچه ها و در نهایت درصورت امکان تدارک و اجرای موسیقی زنده در کلاس یا مدارس باشد (قطعا وقتی از موسیقی در آموزش رسمی کشور سخن می گوییم منظور موسیقی پذیرفته شده با معیارهای حاکمیتی آموزش و پرورش است که منع قانونی هم ندارد).
تشویق و راهنمایی فراگیران در بهره بردن از موسیقی و فراگیری آن در ایام تعطیلات تابستان یا اوقات فراغت و آموختن این هنر و کاربرد و استفاده آن در مدرسه می تواند از میزان آسیب های اجتماعی و روحی وروانی و حتی جسمانی بکاهد و به تناسب آن نسل غنی و سرشار و برخوردار از هنر موسیقی ایرانی و یا جهانی داشته باشیم که هم می تواند بیاموزد هم می تواند با همنوعان خود تعامل زیستی داشته باشد و هم می تواند بدون تعارض و خصومت و خشونت با محیط زیست خود سازگاری یابد و زندگی موفق و آرامش بخشی تجربه کند.
و اما راه کار بلند مدت مطالبه تدریجی و طرح این نیاز در سطح مدارس ، ادارات ، و نیروهای ستادی و معاونین وزارتخانه و وزیر از طریق جلسات انجمن اولیا و مربیان ، جلسات دبیران ، جلسات تشکل های صنفی و در نهایت رساندن آن به گوش تصمیم گیران است به صورت مستمر و پیوسته تا شاید در آینده ای دور به نتیجه ای بینجامد و حتی اگر منجر به تصمیم راه گشایی هم نشود احساس نیاز و خلا این نیاز را به گوش آنان رسانده و طرح مساله کرده است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
آموزان و ایضا خانواده هر دوی آنها می نگریم شستمان خبردار
می گردد که هرروزه آهنگ های ناکوکی توسط وزارت فخیمه
آموزش و پرورش کوک می گردد!
بادا بادا مبارک بادا!
ایشالا مبارک بادا!
در جامعه ما برگزاری یک کنسرت که تمام مجوزها را از مسئولین گرفته است ، با اشاره یک کارشناس دینی ، منتفی می شود در برنامه های سیما موسیقی اصیل و پذیرفته شده را در تصاویری از گل و سبزه به مخاطب عرضه می کنند هنوز نفهمیدیم آلات موسیقی که این اصوات دلنشین را تولید می کنند ، چه کسی را گمراه می کنند ؟
اما تمام این محدودیت ها نمی توانند ذهن انسان ها را از تفکر به موسیقی بازدارند .