مهدی حجازی*
اخیرا شاهد اعتراضات پراکنده معلمان نسبت به وضعیت شغلی و معیشتی بودیم. یکی از نگرانیهای معلمان میزان بودجه آموزش و پرورش در سال 94 است. آنها رشد بودجه آموزش و پرورش را در مقایسه با سایر نهادهای دولتی ناچیز میدانند و نسبت به شکاف درآمدی بین خود و سایر اقشار جامعه دغدغههایی دارند.از طرف دیگر دولت و وزارتخانه نیز با محدودیتهای مالی و بودجهای مواجه هستند. طی ماههای اخیر نیز دولت مردان و مسئولان آموزشی بارها از لزوم حرکت آموزش و پرورش به سمت مردمی شدن و مشارکت بیشتر مردم در اداره این نهاد بزرگ اجتماعی و توجه بیشتر به مدارس غیردولتی سخن گفتهاند.
آنچه باز در بین عدهای از همکاران و معلمان در این مورد دیده میشود، نگرانی و دغدغهای دیگر از جنس به خطر افتادن امنیت شغلی و حقوق و مزایای کمتر در صورت مشارکتیشدن اداره مدارس است.
واقعیت این است که بودجه اختصاصی به این وزارتخانه جوابگوی نیاز آنها نیست و حدود 99 درصد بودجه صرف پرداخت حقوق و مزایای پرسنل میشود و تنها یک درصد برای سایر امور از هزینههای آب و برق گرفته تا کیفیتبخشی! به آموزش صرف میشود. البته این را نیز باید در نظر گرفت که دولت منبع لایزال مالی نیست و باتوجه به عواملی مثل نوسانات قیمت نفت و سایر متغیرهای اقتصادی محدودیتهایی دارد.
با این حال سوالی که در بین اغلب فرهنگیان مطرح است این است که چرا دولت بودجه بیشتری به آموزش و پرورش اختصاص نمیدهد؟ مگر آموزش و پرورش از ارکان اساسی توسعه یک کشور نیست؟ دولتها معمولا هنگام تخصیص بودجه آموزش و پرورش این سوالات را مطرح میکنند که : توجیه کمکهای مالی دولت به آموزش و پرورش چیست؟ آیا سرمایهگذاری در آموزش و پرورش در مقایسه با سایر عوامل اقتصادی از بازده برابر یا بالاتری برخوردار است؟ یا به زبان سادهتر خرج کردن برای آموزش و پرورش چه صرفه اقتصادی و اجتماعی دارد؟
با توجه به اینکه عمر دولتها کوتاه و حداکثر 8 سال است و سرمایهگذاری در آموزش ابتدایی بازده بلندمدتی دارد، اگر بودجهای به آموزش و پرورش اختصاص دهیم کدام باید در اولویت باشند؟ آیا مثلا مدارس کودکان استثنایی توجیه اقتصادی دارد یا خیر؟ در پاسخ به این سوالها دو دیدگاه در اقتصاد آموزش و پرورش مطرح است. یکی دیدگاه اقتصاد نئوکلاسیک است که در آن استراتژی حاکم، بر تخصیص منابع حداکثر کردن رشد اقتصادی است. در این دیدگاه سرمایهگذاری روی انسان، نه به خاطر خود انسان بلکه در چارچوب حداکثر تولید و رشد اقتصادی دیده میشود. این تخصیصها زمانی توجیه اقتصادی دارد که در مقایسه با سایر عوامل تولید، از بازده مساوی یا بیشتری برخوردار باشد.
در کنار دیدگاه نئوکلاسیک دیدگاهی وجود دارد که آموزش را تنها محدود به بازدهی اقتصادی نمیداند و دامنه عقلانیت در آن بسیار گستردهتر از عقلانیت صرف اقتصادی است. در این دیدگاه الزامات جامعهشناسانه و مردمشناسانه علاوه بر مقولههای اقتصادی مطرح است. این نوع نگاه به اقتصاد آموزش و پرورش تمامی مکاتب ساختارگرا، نهادگرا و بهطور کلی نظریات جامع گرا را شامل میشود.
از آنجایی که بازدهی سرمایهگذاری در آموزش و پرورش بلندمدت است و آموزش و پرورش تقریبا با تمام نهادها و مناسبات جامعه، پیوند و ارتباط وسیع و متقابل دارد و بسیاری از آثار و نتایج سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن غیرمستقیم است، بنابراین نمیتوان آنرا به صورت یک بنگاه صرف اقتصادی دید و با معیارهای از پیش ساخته شده اقتصادی آنرا ارزیابی کرد.
پس بهتر این است که مفید بودن و تحلیل کارآیی نظام آموزشی در جامعه با توجه به چشماندازهای توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر جامعه و با استفاده از روشها و شاخصهای متفاوت تحت بررسی قرار گیرد و نه صرفا با شاخصهای اقتصادی.
* کارشناس آموزشی و آموزگار
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.