طي يك سالي كه نمايشگاههاي كتاب و مطبوعات برگزار ميشود، صداي مسئولان بلند است كه سرانه مطالعه در ايران كم است و اگر خوشبين باشيم، از حدود 17 دقيقه در روز تجاوز نميكند و از اين رو ميتوان گفت كه كتاب و روزنامه در سبد خانوادهها چندان جايي ندارد.
انسان به ادبيات نياز دارد، اما متأسفانه گمشده خود را پيدا نميكند و سرگردان ترجمههاي ناهمگون با جلدهاي زيبا و واژههاي ناهمگون در متن بيشتر كتابها است. او به دنبال خوراك روحي خود است امّا اين ترجمهها و حتي نوشتههايي كه امروز به عنوان كتاب شناخته ميشود، سنخيتي با روح و فرهنگ او ندارد. اينجا واژهها غريبند، بايد كتابهاي باارزش را در كنار پيادهروها پيدا كرد و حتي با چند برابر قيمت روي جلد، آن خريد! چرا كه كتابهاي خوب سالها در اذهان مردم ميمانند و خواهان دارند.
سالهاي قديم كه پدران ما در قهوهخانهها، شاهنامه و كتابهاي ده قزلباش و اميرارسلان نامدار را ميخواندند، البته گذشته است، آنجا چاي تلخ بود و شيريني آن كتابها، ولي امروزه در فلان كافه با قهوه اسپرانسو و كتابهايي كه دل مشغولي نسل جواني است كه هركس جملهها و سطور آن را با ذائقه خودش تعبير ميكند و دست آخر هم از شيريني كتاب و مطالعه خبري نيست و همان تلخي قهوه ميماند و بس!
انگار نميشود در خلوت و تنهايي كتاب شعري را خواند. بايد دوستان دور هم جمع شوند و باهم هماهنگي و مشورت كنند كه مثلاً شاعري در يك كتاب پرفروش و خواندني كه از 218صفحه محتواي آن به 14 مورد كلمه «مبهم»، 9 مورد كلمه «واژه»، 18 مورد كلمه «مرگ» و 14 مورد كلمه «ناقوس» ذكر شده است، چه آثار ذهني و يا شوقانگيز دارد؟ شايد به يك كارگروه و چند نفر شعرشناس نياز است كه بگويند مقصود شاعر از بيان عبارات زير، چيست؟
من در واژه ترنهاي يك قطار
ديدم تركهاي ريل را
و يا در سكوت شهدهاي عسل
پرسيدم از كدامين كُندو يا دياري اي زنبور!
راستش هرچند به مغزم فشار آوردم، از اين شعر سر در بياورم، چيزي نفهميدم و بالاخره حكم به بيسوادي خودم دادم و قضيه را ختم به خير كردم!
كتابهاي حوزه روانشناسي هم همين طور است، كسي كه به مشكلات روحي و رواني دچار است، مشورت با پدربزرگ و يا ساير بزرگترها را دون شخصيت خود ميداند و به كتاب هايي پناه ميبرد كه شايد تمامي مشكلات آن از قبيل مديريت حقوق ماهانه، تنظيم روابط همسران، ناسازگاري مادرشوهر، خشونت فرزندان و نحوه تنظيم اقساط ماهانه خود را حل كند و همان طور كه نويسنده در ابتداي كتاب گفته، رموز زندگي موفق در مطالعه اين كتاب ـ و به كار بستن دقيق دستورات آن نهفته است. سردرگميهاي خاص خودش را دارد.نقد و بررسي كتاب در اصل يك نوع تبليغ براي نويسنده آن با هدف بهتر شدن آثار او در آينده است و عدهاي معتقدند كه كارهاي هنري اگر نقد يا انتقادي نداشته باشد بالندگي ندارد. ولي متأسفانه سعه صدر اغلب نويسندگان و شاعران ما آن قدر كم است كه اگر انتقاد كني، بد ميشوي!
از طرفي اطلاق كلمه كالا به كتاب، اقدامي نامأنوس است، زيرا كالا يا مصرفي است يا در حال استهلاك در مدت خاص! در حالي كه كتاب تكميلكننده همان كالاي در حال استهلاك است، يعني علت است بر معلول.
امروز، روزنامهها و مجلات هم حال و روز خوشي ندارند. با توجه به افزايش جمعيت باسواد كشور، انتظار ميرود اولين محصولي كه وارد خانهها شود، روزنامهها و مجلات باشد، كه آنها هم متاسفانه در ايران در مقايسه با كشورهايي مانند مصر و تركيه، تيراژ كمي دارند ضمن آن كه آفتهاي رسانهاي هم دامان آنها را گرفته است، هرچند كه از لحاظ چاپ و صفحهآرايي و زيبايي ظاهراً به سطح نسبتاً مطلوبي رسيدهاند، ولي نميتوانند اعتماد خوانندگان خود را جلب كنند.
در گذشته نويسندگان در مورد روزنامههايي كه در آن قلم ميزدند، تعصب داشتند، ولي امروز به دليل مسائل منفي تأثيرگذار نويسنده مجبور است براي گذران زندگي در چند جا كار كند و مطالب گوناگوني بنويسد كه گاه با باورها و زندگي حرفهاياش در تضاد است.
روزنامه اطلاعات
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.