در فرهنگ و تمدن ایرانی نیاز شدید جامعه و حکومت به معلم، باعث شد بسیاری از مدرسان و معلمان از عالی ترین مزایای اجتماعی برخوردار شوند (اینها طبقه دبیران بودند که در سلسله مراتب سکونت در شهرها هم بالاترین مرتبه بعد از امرا و پادشاهان داشتند) و چنان نفوذ عمیقی در بین طبقات مردم، خلفا و پادشاهان داشتند که نظراتشان در خصوص رتق و فتق امور جامعه صائب و مطاع بوده است . پس از آن دوران نیز اسلام احترام گذاشتن به معلم را حق او مى داند و توصيه مى كند، حتى اگر امير باشيم، به احترام او از جاى برخيزيم و او را بزرگ بشماريم.
در نظام آموزشی سنتی ایران (قبل از دارالفنون)، نظام استاد - شاگردی رایج بود و هر طالب علم و کمالاتی خود را در اختیار تام یک استاد وارسته قرار می داد تا غیر از آموزش علوم جدید، فنون صناعت، روش انسان بودن و انسانی زیستن را مو به مو از منش و کردار معلم فراگیرد. به عبارتی معلم نه تنها مسئول آموزش شاگردش بود بلکه وظیفه تربیت او را هم به عهده داشت. از هر علم آموزی که سوابقش را می پرسیدند وی با افتخار نام استاد را بر زبان می آورد. این یعنی شاگرد در همه ابعاد پا جای پای استادی می نهاد که از همه ابعاد نزد استادش پالایش شده بود. در این نظام تا زمانی که استاد تأیید نمی کرد، شاگرد اجازه ورود به بازار و صناعت یا حرفه مندی را نمی یافت.
امروزه با تغییرات بنیادینی که از زمان قاجار به بعد در نظام آموزشی رخ داده است، معلمی بیشتر علم آموزی است و کمتر منش و روش زندگی استاد الگوی شاگرد می باشد. با وجود اینکه زیربنای شخصیتی دانش آموز و نیز زیرساخت انسانی کشور در اختیار معلم قرار می گیرد، متأسفانه جایگاه یک معلم ده ها بار با منزلت یک استاد دانشگاه متفاوت است.
پس می بینیم که یک معلم هنوز جایگاه واقعی خود را در نظام تربیتی کشور ندارد. در یک نظام آموزشی برگرفته از موازین اسلامی و فرهنگ ایرانی انتظار می رود که معلم وقف تعلیم و تربیت شود و هیچ حرفه دیگری را برعهده نگیرد مگر برای ارتقای روش تربیتی خود. به زبان ساده چیزی به نام شغل دوم و اضافه کاری و امثالهم نوعی خیانت به تعلیم و تربیت کشور اسلامی است چرا که معلم باید با فراغت کامل ذهنی و زمانی در اختیار شاگردانش قرار گیرد تا ذره ای در نحوه انتقال دانش و اخلاق وی خلل ایجاد نشود. از این زاویه قطعاً معلمی شغل انبیاء خواهد بود. معلم نباید نیاز به ورود به صناعت و تولید برای معیشت داشته باشد چرا که باید خود را وقف دیگران کند تا به آنها روش، اخلاق، صناعت و حرفه را بیاموزد.
با توجه به معضلات موجود در نظام آموزش و پرورش ایران، و عدم تحقق جایگاه و منزلت واقعی معلم، برای بهبود اوضاع فعلی پیشنهاداتی چند مطرح می شود که با تدقیق در نظام های آموزشی پیشرفته دنیا و تطبیق با نظام سنتی تعلیم و تربیت ایران تقریر یافته است:
1- نگاه به معلم باید از کارمندِ دولت، به مولد فکر و اندیشه و سرمایه انسانی کشور تغییر کند. (برترین کارکنان دولت که همه کارکنان دیگر روزی زیردستان و شاگردانش بودند) در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش مقدماتی مطرح شده اند که هنوز اجرایی نشدند.
2- ساختار آموزشی و تربیتی فعلی باید متحول و دگرگون شود. کیفیت باید جای آمارهای کمی، درصد قبولی ... را بگیرد، معلم نباید بابت درصد قبولی موأخذه شود، نسبت تعداد دانش آموز به معلم باید کاهش یابد. والدین سالاری و دانش آموز سالاری به معلم سالاری و تربیت مداری بدل گردد.
ساعات کار معلم باید تغییر کرده و زمان کمتری به تدریس و زمان بیشتری به تربیت و پژوهش اختصاص یابد. یعنی همه روزه معلم در فرآیند تعلیم و تربیت قرار دارد ولی به اشکال مختلف و با مزایای مکفی. با این شرایط بسیاری از کمبودهای پرورشی و پژوهشی جبران خواهد شد. هیچ معلمی نباید تدریس اضافه داشته باشد و مدام باید خود را به روز کند.
3- نظام بودجه ریزی برای آموزش و پرورش باید تغییر کند. آموزش و پرورش باید به دلیل عده و اهمیت، بیشترین درآمد را نسبت به سایر دستگاه ها داشته باشد. تمام دستگاه ها باید دِین خود را به فرهنگ و تربیت کشور ادا کنند. در قبال بهره کشی از فارغ التحصیلان آموزش و پرورش هزینه تربیت آنها را به نظام آموزشی برگردانند. بیش از 95 درصد بودجه صرف حقوق کارکنان می شود که هیچ ارتباطی به بودجه تربیتی و آموزشی ندارد. باید منابع درآمد جدیدی برای آموزش و پرورش دیده شود. شاید یک کاسه کردن درآمد همه دستگاه های دولتی، فروش خدمات فارغ التحصیلان مدارس به دستگاه ها، اجاره بهای فضاهای قابل استفاده برای سایر نهادها و ... راهکار مناسبی باشد.
4- گزینش های تخصصی و هدف مند برای جذب و تربیتِ معلمِ متخصص و عاشق تعلیم و تربیت. وقتی نظام آموزشی درست پایه ریزی نشده و ساختاری بیمار بر آن سایه انداخته، هر کسی نیاز به اشتغال در دستگاه های دولتی داشته باشد جذب می کنند تا مشکلات را کاهش دهند. بی توجه به اینکه معلمی کارمندی نیست که با کاهش نیروی متخصص، سراغ نیروهای آزاد (حق التدریس و خرید خدمتی و ..) برویم تا اوضاع را تسکین بخشیم. اگر نگاه به آموزش و پرورش کشور تغییر نکند، نمی توان انتظار داشت که افراد کاردان و شایسته عمر خود را صرف سیاست های منفعل این ساختار بیمار کنند.
چه بسا که بسیاری از نیروهای جوان متخصص بعد از ورود به آموزش و پرورش و لمس واقعیت های داخلی و جایگاه اجتماعی بیرونی آن از کرده خود پشیمان و به دنبال راهی برای خروج می گردند.
کوتاه سخن اینکه معلمی باید دوباره شغل انبیاء شود.
در برنامه ریزی توسعه زیرساخت کشور قبل از توسعه ناوگان هوایی، پتروشیمی، راه آهن، بهداشت، آب و فاضلاب و جاده و کارخانه و ... باید بنویسیم "معلم".
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
تفاوت از زمين تا آسمان است
نقل قولي از جناب شيرزاد عبدالهي:
... اگر متن قانون مدیریت خدمات کشوری را نگاه کنی در همان بندهای اول آموزش و پرورش را زیر گروه نهادهای خدماتی طبقه بندی کرده است. نگاه حاکمیت به آموزش و پرورش دوگانه است. در زمینه گزینش معلمان و مسایل اعتقادی و شیوه تربیت سیاسی و اعتقادی دانش آموزان، از نظر حکومت ، آموزش و پرورش نهادی حاکمتی مانند سپاه و بسیج و نیروی انتظامی است. اما وقتی نوبت به بودجه و حقوق معلمان می رسد آموزش و پرورش تیدیل به نهادی خدماتی و کم اهمیت می شود....
متاسفانه همکاران متوجه جایگاه حساس خود نیستند, و شغل و زحمت خودشون رو ارزان میفروشند.
نباید در مقابل کادر اجرایی که عرضه کلاس و تدریس رو ندارند کم بیارید. باید ارزش قلم و کارتون رو بیشتر بدونید.
و امیدوارم معلمان با انسجام و همبستگی کارها رو به دست بگیرند اجازه ندهند بیشتر از این کسانی که توانایی و تخصص کار آموزشی رو ندارند, معلم, شغل معلمی و آموزش رو نابود کنند.
ایشان دایی من هستند.
آقای دانشمند که هر کجا می نشینی می گویی تحصیلکرده هستی ، تاسیس مدرسه در جوار خیابان اصلی و درجه یک آیا از نظر شهرسازی محل ایراد نیست ، دانشجوی ترم دوم هم می فهمد تردد در مدرسه بافت فرسوده و جنب شاهراه اصلی خریت شهرسازی است ، شما در درسهای که خواندید چنین مطالب ای را ندیدید .
فردا در اثر پس لرزه سقف خانه قدیمی مرحوم مقدسی بر سر کودکان خراب شد ، چه جوابی به مردم خواهید داد ، گردن کج کرده و به والدین داغدار نگاه خواهید کرد .
شرافت بر کسب پول ارجح است.