هر از چندی بر خلاف مدنیت، حقوق شهروندی و آداب انسانیت و تعقل و تدبر، افرادی تهی از عقلانیت و شعور و وجدان، تحرکاتی مذموم از خود بروز داده و به یاوه سرایی، درشت گویی و سبک سری می پردازند. چنان موجوداتی که به قول سقراط حکیم، بزرگترین علت بدبختی و پلشتی شان، جهل و فقدان علم و درک می باشد، با سخنان نسنجیده و سبک خود به تنش و پراکنش در جامعه دامن زده و تشخیص نمی دهند که بازخورد و خروجی جنون فکری، قلمی و گفتاری و نوشتاری آنان چه خواهد بود!؟
گاها برخی لایه های آپارتاید سیاسی و یا ایدئولوژیک و پارادایم هیستریک و زرسالاری که الحق پاشنه ی آشیل آنان در بسیاری از موارد فردی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و روانی به لحاظ ساختاری می لنگد و سخت ضربه پذیر است و شمشیر داموکلس را در ابعاد گوناکون و اهریمنی آن بر بالای سر خویش احساس و لمس می کنند و از "اسب تروا" و دست انتقام الهی، انسانی و دترمینیسم تاریخ، سخت غافلند و به رغم آن که هماره به اختاپوس قدرت خود دل باخته و شارلاتانیسم ژورنالیستی را به یدک می کشند، مع الوصف به لحاظ آن که در برخی قمارهای سیاسی، انتخاباتی و تقسیم و یا احراز هژمونی حزبی و فراکسیون ها، خود را بازنده دانسته و هرگز هم از تاریخ و تجارب تلخ روزگاران، عبرت لازم را نمی گیرند و دیواری نیز کوتاه تر از دیوار آموزش و پرورش و قشر فرهنگیان و نخبگان و فرهیختگان عرصه ی ادب و هنر و فرهنگ و درس و مشق و مدرسه نمی بینند،
به جای ارائه طریق مثبت، نقد دلسوزانه و منصفانه و مشفقانه و مودبانه و مجربانه، چون وزارت آموزش و پرورش و سکان داری آن و پتانسیل عظیم و سرنوشت ساز و بسترهای مناسب برآمده از آن و ملزومات کاربردی و کارآمدی آن را در اختیار و در کنف قدرت خود نمی بینند و همچنین حداقل تا چندین سال در عرصه ی آموزش و پرورش باب میل خود، خویش را شکست خورده و تا حدودی منزوی می نگرند، به عنوان مثال چنین سخنانی بر زبان می رانند و سرنا را از سر گشادش می دمند که بله میزان ساعات کاری معلمان و فرهنگیان در سال 6 ماه و در هفته 24 ساعت است و فرهنگیان هنری و کاری جز اعتراض ندارند و دولت هم ناز آنان را می کشد و یا به قول و کنایه و اشاره ی آن کاریکاتوریست که متاسفانه معلمان را افرادی العیاذبالله بیکار و گداصفت به نمایش گذاشته بود، غافل از آن که شغل فرهنگی و معلمی با توجه به امکانات و تسهیلات اندک و ناقص و حداقل حقوق نسبت به بسیاری وزارت خانه ها و ارگان ها و نهادها و ... و تحویل گرفتن کودکان و نوجوانانی که به لحاظ فرهنگی، وراثت، تربیت و خلاءها و انباشته های سیاسی مخرب و رشته رشته شده و شکننده و زخم برداشته ملهم و منبعث از تبلیغات استعماری رسانه های خبری و تصویری اجانب و نیز بد عمل کردن ها و تنش زائی های جریان های سیاسی داخلی و انبوهی از مشکلات و معضلات اقتصادی- معیشتی، متضرر گشته اند شغلی زیان آور و بس فرسایشی و کمرشکن می نماید، به اضافه ی آن که بسیاری فرافکنی ها توپ را به زمین فرهنگیان انداخته است! و بسیاری از نق زن ها و منتقدین و بهتر است بگوییم مخالفین آبگوشتی و دیمی، عرضه و قابلیت و هنر یک ساعت تدریس و سر و کله زدن با نوجوانان و جوانان این زمانه را ندارند!!؟ و همچنان بیرون گود نشسته اند و می گویند لنگش کن!
در آموزش و پرورش هم مثل سایر جاها تا فرد بخواهد به استخدام رسمی در بیاید تمام روز را بایستی مشغول کار باشد اگر اضافه کاری ها را هم به ساعات کاری آنان بیفزاییم که در بسیاری موارد قطع شده است و نیمچه حق التدریس و یا احیانا و در مواردی شغل دوم را هم در نظر بگیریم شاید به میزان حقوق برخی وزارت خانه ها و ارگان ها و نهادها نرسد که اگر هم برسد تا حدودی آن هم در مواردی تساوی برقرار می گردد.
این اضافه کاری پفکی و خیالی مزد و شغل دوم هم در صورت تحقق، چیزی است که بدون وجود شغل خارجی و انجام آن می بایستی به فرهنگیان پرداخت گردد!
آیا کذابان این قدر قوه دراکه و تعقل ندارند که بدانند عمده فرهنگیان به خصوص معلمان و دبیران معزز و محترم به میزان ساعات کاری خود در آموزش گاه و گاها بیشتر از آن به مطالعه و تحقیق مبادرت می ورزند تا نونهالان و فرزندان مردم ایران و نیز فرزندان همین مدعیان و لاف زنان، دانا و محقق و اندیشمند بار آیند!!؟
واقعا که انصاف و وجدان و خرد، خوب چیزی است که متاسفانه نه در دنیای غیر انسان ها، کوچکترین جایگاهی نداشته و از این بابت باید تاسف فراوان خورد!
از قدیم چه نیکو گفته اند که آدم دروغگو کم حافظه می شود! اگر تعطیلاتی وجود دارد غیر فرهنگیان و غیرمعلمان هم از آن منتفع می گردند. کجا یک معلم آن همه مرخصی های مختلف از استعلاجی گرفته تا ماموریت ها با آن حق و حقوق و پاداش ها و غیره برخوردار است!؟
در فصل تابستان هم به اصطلاح اسمش تعطیلات طولانی آن چنانی است اولا چنین سنتی از قدیم الایام وجود داشته و ربطی به حال ندارد، ثانیا تجربه نشان داده که در فصل گرما خود دانش آموزان، توان و رغبت تحصیل ندارند و عادت به تعطیلی در تابستان به فطرت ثانوی مبدل گشته است و چنانچه اگر خلاف آن اتخاذ شود و مسئولان آموزش و پرورش بخواهند تعطیلات تابستان را ملغی کنند با مقاومت دانش آموزان و خانواده های آنان که معترضین و نق زنان و یاوه سرایان هم جزو آنان هستند روبرو خواهند شد و بهانه خواهند آورد که ای داد و بیداد می خواهند تعطیلات و خوشی ما را زهر مار کنند!!؟ پس ثابت می گردد که این چنین ایرادها و توپیدن به معلمان، از سر صدق و صفا و صرف انتقاد نبوده و غرض و مرضی در کار می باشد!
ادارات آموزش و پرورش در تابستان نیز دائر بوده و معلمان نیز علاوه بر آن که برای جبران مافات و کم و کاستی حقوق و دخل شان مجبورند در کنار مختصر پولی که بر اثر زحمت و کار (آن هم به طور نوسان و گهگاه و پاره وقت و ناقص) به دست می آورند برای تجدیدی ها و امتحانات آنان وقت قابل توجهی را مصروف می دارند.
پس تابستان آنها نه تعطیلات آن چنانی دارد و نه کار دوم و جنبی برای همه ی آنان وجود دارد تازه اگر چندرغازی هم نصیب آنان گردد تنها ذره ای از آن چیزی است که حق آنان بوده و بسیار کمتر از آن میزانی است که بعضی ها چپو چپو می کنند.
مدیر و معاونین حداقل چند روز در هفته های تابستان را موظفند در مدرسه حاضر گردند و در شهریور ماه و گاها و بیشتر اوقات حتی در تیر ماه هم این تراژدی تکرار می گردد. با این توضیحات و مطالب غیر قابل انکار و اظهر من الشمس، دیگر چه جای بلوف زدن و اتهام زنی و تفرقه افکنی است!!؟
جناب دروغگویی که مدعی هستی معلمان به اعتراض عادت کرده و کاری جز اعتراض ندارند، اولا این اعتراض ها که برخلاف اگراندیسمان حضرتعالی و همپایگی هایتان بسیار اندک و موردی بوده و ثانیا حق طبیعی، شرعی، قانونی و مدنی و عرفی آنان است و چنانچه اگر حق و حقوق آنان آن چنان که برای شماها محفوظ و ملحوظ می باشد، متحقق می گردید، این گونه مثل خار در چشمان تان نمی خلید! و اگر شما حضرات نیز جای معلمان بودید نه تنها معترض و ناراضی بودید بلکه صدایتان گوش فلک را هم کر می کرد! و آسمان و زمین و زمان را به هم می دوختید!
....و اما سخنی هم با آن برادران عزیز فرهنگی داریم که به جهت ابراز خشم و نارضایتی از رفتار و عملکرد غلط، انحرافی و ضد انسانی- فرهنگی آن روزنامه کذایی و آن قلم به دست نادان به قلم و علم و معرفت، روزنامه را به آتش کشیدند، ضمن پاسداشت مرام و ایده و شجاعت و غیرت و حمیت شما و این که احساس مسئولیت و تعهد نموده و بی تفاوتی را برنتابیدند، مع الوصف این دکترین و منشور الهی، انسانی را بایستی مدنظر داشت که چه بسا معاندان و مغرضان دوست داشته باشند و حتی دست به تحریک بزنند و آتش بیار معرکه باشند که طرف مقابل از جاده ی تعقل و تفکر و اعتدال و توازن و منطق خارج گشته، پاسخ قلم به قلم را کنار نهاده و وارد جریان و طوفان سهمگین و مهیبی شود که کنترل و یا خارج شدن و مدیریت اصولی و منطقی و معقول آن سخت و یا محال گردد.
در چنان درامی تراژیک، دشمن و یا بازی خوردگان و محرکان داخلی و مشوقان خارجی آنان، از فرط خوشحالی و مسروری، جشن گرفته و به پایکوبی می پردازند و این چنین به جهانیان وانمود می سازند که طرف مقابل، حرف و حدیث و منطق و استدلال برای عرضه و ابراز نمودن نداشته و در موضع انفعالی و عکس العملی و واکنشی متعصبانه و عجولانه قرا گرفته است!
این همان مصداق آب به لانه ی مورچه ها انداختن تلقی می شود! در صورت عدم پاسخ مستدل و منطقی و دست زدن به خشونت و عصیان و آتش زدن روزنامه و غیره، مخالفان و طراران و ماجراجویان و نان به نرخ روزخوران، ضمن محکوم و متهم ساختن افراد مقابل و آشوبگر و خشن جلوه دادن آنها، هم خویشتن را برنده اعلام و معرفی می نمایند و هم این که زمینه ی بستر سرکوب و حداقل، پاک کردن صورت مسئله را باز می یابد و این گونه در بازی خطرناک و عجیب کیش و مات بر حقانیت و برتری صوری و موذیانه خود، جامه ی عمل پوشیده و به اهداف شوم خود فائق می آید!
نبایستی فراموش کنیم که اساسا، برخورد دفعی شتاب زده و احساسی آن هم آتش زدن روزنامه و هر جریده ای، کتاب و غیره روشی پسندیده و معقول و محکمه پسند نمی باشد.
خداوند در قرآن کریم حتی مومنان را از فحش و ناسزا گفتن به خدایان، بت های مشرکان برحذر می دارد زیرا در صورت دشنام دادن به تعبیر خدا در کتاب مقدس قرآن، آنان نیز به مقدسات شما ناسزا می گویند!!؟
البته در چندین جای قرآن کریم آن هم پس از آن همه بصیرت بخشی، آگاهی بخشی، مهربانی، عطوفت، انعطاف، گذشت و نصایح مشفقانه و نیز "لا اکراه فی الدین" و اجازه ی اظهار نظر و انتقاد دادن و اعطاء آزادی کامل و فوق تصور بشری و بیش از سایر مکاتب و ادیان و مرام ها به مخالفان، در موارد خاص و ویژه آن هم در موقف و در مقام تدافعی و نه تهاجمی و نه حمله ابتدا به ساکن، دستور مقابله و مبارزه با خرافه، ظلم و مقابله به مثل با سران شرک و کفر و نفاق و به بند و بردگی کشندگان خلق خدا و محرومان و مظلومان و لعن آنان "... یلعنهم الله و ... " داده شده است که آن هم نادر و استثنا می باشد!
اما عقل، دین و بشریت و عرف هرگز به آتش کشیدن کتاب و روزنامه را نمی پسندد، این مغول ها و بنی امیه و امثال کسروی عامل و مزدور انگلیس و رضاخان قلدر بودند که کتب و مکتوبات را آتش می زدند و متاسفانه احمد کسروی فراماسون و پیروانش با تحریکات بیگانه و اینتلیجنس سرویس و جاسوسان، حتی قرآن و مفاتیح و ادعیه ی الهی و کتب حافظ و سعدی و بسیاری از شعرا و اندیشمندان و روزنامه های طرف مقابل را طعمه ی آتش ساختند که برخی احزاب مشکوک در آستانه ی مشروطه و پس از آن نظیر مظفر بقایی و توده ای ها و چماق به دستان دربار و شعبان بی مخ ها و هواداران بی کله و احمقشان به چنان اقداماتی شنیع و قبیح مبادرت می ورزیدند!
و صد البته قصدمان یکسان سازی عمل آنان با اقدام اخیر آتش زدن روزنامه خراسان و همشهری را نداریم و این برادران از سر عشق و غیرت و علاقه به فرهنگیان و تنفر از مخالفان و خدای ناکرده نه از منظر توحش و وابستگی به این قرآن دست به چنین اقداماتی زده اند اما سخن این جاست که در تاکتیک اشتباه کرده اند! و لا غیر.
سخن و قلم از جمله فاکتورها و مولفه های مهم و تاثیرگذار هستند که با تکیه گاه و گرانیگاه علم و عقل و معرفت قادر هستند بزرگترین ترک ها و شکاف ها را در دیوارهای قطور سنگی و آهنین جهل و خرافه و ظلم و سیاهی ایجاد نمایند و چشمه سارهای دانایی و ایمان و اراده و همت را پدیدار نموده و آدمیان تشنه و شیفته ی حق و حقیقت را در زلال معرفت و پاکی و نور سیراب نمایند.
چه بسیار انسان های دانا، فاضل، هوشمند که با نور علم و همت و اراده ی پولادین و خلل ناپذیر خود و با توجه به کلان نگری، آینده نگری و جهان نگری وسیع و اقیانوسی خود حربه را از طرف مقابل گرفته و خودخواهان و مدعیان کاذب و تنگ نظران را سر جای خود نشانده اند. تاریخ زندگانی بشر مملو و مشحون از چنین افتخاراتی است.
سقراط چه سان بساط دروغ و خدعه و نیرنگ و خرافه و سیاه نمایی های سوفیست ها و شعبده بازان زمانه را که خلق الله را سرکیسه می کردند و خود را محق و طرف مقابل را باطل جلوه می دادند، بر هم زد و چاره ی کار را در مبارزه با جهل جاهلان و دزدان سر گردنه ی ایدئولوژیک را در علم و دانایی و هوشمندی دانست.
یاران پیامبر همچون جعفرابن ابیطالب و سایر پیروان صدیق و دانشمند و فرازمند نبی اکرم اسلام (ص) چگونه با آن استدلال ها و منطق والا و جذاب و شیرین و در عین حال کوبنده و ماندگار و تعیین کننده ی خویش و با دفاع اساسی از مرام خود و رفع اتهامات ناجوان مردانه به عیسی مسیح (ع) و مریم پاک (س) و با تکیه بر مستدلات قرآنی، ضمن مجاب ساختن نجاشی پادشاه حبشه و زمینه سازی برای گسترش اسلام و توسعه و رشد مسلمانان و جلوگیری از محکومیت و مغبون واقع شدن و رفع خطر از مسلمانان، ابوسفیان و دست نشاندگان و مزدوران وی و کسانی را که مترصد قتل آنها بودند منکوب و منزوی نمودند!
و یا آن دخترک دانا و هوشمند که با آن استدلالات و منطقیات خود و مجاب نمودن حجاج بن یوسف ثقفی سفاک و خون ریز و جلاد، جان هزاران انسان بی گناه مظلوم را از مرگ قطعی و حتمی نجات داد و خدمات شایان توجهی به عالم بشریت و دیانت و معنویت و تاریخ نمود!
با آن دلائل و سخنان پر محتوی و محکمی که آن دختر بچه در مقابل آن ظالم تاریخ عنوان نمود و خاطر نشان کرد که اگر قصد جان این همه افراد را داری پس چگونه و بر چه کسانی می خواهی حکومت کنی برای بقاء حکومتت هم که شده به زنده ماندن این مردم نیاز داری و چنانچه اگر به عنوان مایات و خراج ثروت آنها را از کفشان بیرون آوری، چگونه با این فقر و تنگدستی و فشار بر مردم می خواهی اقتصاد و مملکت را بچرخانی و بر عایدات دولت بیفزایی!؟
در واقع، این حجاج و طرفداران او بودند که محتمل شکست شدند و نه مردم و مخلوقات الهی و آن مردم مظلوم که می رفت جانشان ستانده شود جان سالم به در بردند و بر نبوغ و هوش و دانایی و ایمان و اراده و شهامت آن دخترک، گل های مرحبا و احسنت نثار کردند! و نام آن دختر بچه و آن منطق و استدلال خلل ناپذیرش در تاریخ جاری بشری و گذر ایام و زمان جاودانه ماند! هم اینک و با توجه به اوضاع و شرایط حساس منطقه و جهان و با عنایت به نقشه های شوم و خانمان سوز استکبار جهانی و برخی ایادی پنهان و آشکار آن و عربده کش های مستانه و افزون خواهانه ی دشمنان این آب و خاک و دین و ملت و کشور، نیازمند هر چه بیشتر امنیت خاطر ، آرامش، همبستگی، اتحاد و توجه به منافع کلان نظام و کشور و دشمن شناسی در اشل گسترده داریم.
شایسته است که یادآوری نماییم اقتدار و شکوه و صلابت و کیان امروز کشور و عظمت و عزت این مرز و بوم و میهن اسلامی، مرهون دکترین و مشی و روش هوشمندانه و آگاهانه و انعطاف معقول و متوازن و در عین حال صلابت مرام و گفتار مردم، مسئولین و رهبری حکیمانه امام فقید و رهبری محبوب ملت می باشد و همگان بایستی چنین الگو و مانفیستی را نصب العین خود قرار بدهیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
جناب رها
مشی سخن معلم تفکر انتقادی و گفت و گو است .
اگر مطلبی در نقد ایشان دارید دارید برای ما ارسال فرمایید .
پایدار باشید .
باید گفت .آموزش وپرورش درایران ما جایگاهی شایسته ندارد.
واقدام عملی برای ارتقا آن صورت نمی گیرد .ودر دهه آینده .شاهد
خصوصی سازی ـآموزش وپرورش خواهیم بود.وبه نوعی روی دست دولت مانده است.روزگار کنونی درایران روزگار رونق گرفتن نهاد های دیگری است.به نهادهای بوجود آمده در سه دهه گذشته وبودجه های آن توجه بفرما.وقدمت آموزش وپرورش راببین.سیر نزولی دلیل این مدعاست.روزی درایران می رسد .که همگی دور هم جمع می شویم.ودرجشن بازنشستگی آموزش وپرورش.به هم تبریک می گوییم (.معلم بازنشسته)