در جهان امروز مدرسه آشناترین واژه برای همگان است. واژه مدرسه از نظر معروفیت با واژه خانه برابری میکند.
اما بسیاری از مصداقهای عینی آن در جامعه ما در مظلومیت و مهجوریت غیرقابل وصفی بهسر میبرند، بهطوری که اغلب آنها یا در کوچهپسکوچههای باریک و بنبست در سایه عمارات شیک و شکیل و سربهفلک کشیده مخفی و مفلوکند یا در ورای قلمروی آبادی؛ در حاشیهها مغفول و مهجور.
این مشاهیر مهجور نه از لطف و حمایت دولت برخوردارند، نه از ترحم سخاوتمندانه مردم. با این حال مکانهایی بىمانند و بىنظیرند و در قیاس با هر مکان عمومی دیگر، بسیار سخاوتمند و دستگیر. مهد علم و ادب و فرهنگ و خالق خاطرات ناب و رنگارنگاند؛ مکانهایی که پایگاه و سمبل شبستیزیاند.
بناهایی که در سراسر سال درشان باز است و بهرغم تمام مهجوریتها و محدودیتهایی که دارند، همیشه بىچشم داشت، میزبان مهجور جمعیت آبادیاند و در تمام ایام سال از هر خانهای میهمان دارند.
مکانهایی که با وجود فلسفه وجودی و منطق کاربردیشان، فاقد رویهای جذاب و تویهای شادابند. همان بناهایی که ضرورت و اهمیت وجود و برکت جود و شکوه سخاوتشان بر کسی پوشیده نیست؛ اما جایی در دل آبادی ندارند و از جوار خانهها رانده شده و در حاشیهها مهجور ماندهاند؛ مکانهای مهمی که با وجود انبوه مراجعان و مشتریان، فضاهایی کوچک و اتاقکهایی به اندازه غربیلک دارند.
اینها مدرسهاند؛ مهد علم و ادب و فرهنگ. اینها مدرسهاند. و همه این مدرسهها - در آبادی ما – بهجز تعداد اندکی که کمتر از انگشتان یک دست هستند در حاشیه غربی آن و بعد از آخرین ردیف خانههای آبادی در ورای بلوار آزادی، آنجا که منازل مسکونی به انتهای قلمرو خود میرسند، واقع شدهاند.
به نظر میرسد خیلی جاها همینطور است؛ حداقل همه روستاها و شهرکها و شهرهای کوچکی که من دیدهام، موقعیت مدارس این چنین بوده و هست.
اولین مدرسهای که تصویرش در ذهنم هست، بنای خشتی ویرانشده مدرسه روستای خودمان است که خارج از محدوده خانهها، بىحامی و بىپناه و تنها، رو به زوال بود. هنوز هم یکی از لنگههای شکسته در تختهای سبزرنگش که بهزور بر پاشنه میچرخید و سقف نیمهخراب و آویزانش که بچهها از لابهلای الوارش جوجه گنجشک میگرفتند و یک تیرک شکستهاش که بر دوش دیوار فروریختهاش تکیه کرده بود و بچهها با آن الاکلنگ بازی میکردند، یادم هست.
تنها روایتی که از مردم روستا در مورد آن بنای مهجور به خاطر دارم، این است که تعدادی از مردان روستا اساسا با ساخت مدرسه در روستا مخالف بودند و از همان ابتدا روی خوش به آن نشان ندادهاند. (البته جهتدهیهای محبوب قلوبشان بر نگاه و نگرش آنها نسبت به مدرسه و سرنوشت غمآلود آن بنای نوپا - که میتوانست به کانونی برای شبستیزی تبدیل و ذهن فرزندان روستا و فضای فکری آنجا را روشن کند - بىتاثیر نبوده است.)
با این اوصاف عزم دولت برای توسعه آموزش، بر تعصب و استقامت مخالفان فائق آمده بود و مدرسه ساخته شده بود. ولی در نقطهای خارج از آبادی و در پشت آخرین ردیف خانهها و بعد از محدوده باغچهها و قلمرو یونجهها. اما بعد از تکمیل پروژه، مشکل جدیدی رخ داده بود؛ مدرسه علاوهبر اینکه میخواست به کودکان روستا بیاموزد که «چشم بینا داشته باشند و گوش شنوا»، به حیاط بعضی از خانهها در آنسوی آبادی که رو به سمت مدرسه داشتهاند، دید داشته است. پس اهالی روستا عطایش را به لقایش بخشیده و به حال خود رها کرده و آن را بىحامی و بىپناه به دست حوادث روزگار؛ باد و باران و برف و بوران و رگبار، سپرده بودند تا از پای درآید و عمرش به سر آید که البته طولی نکشید به عقوبت گستاخیهای خود رسید و با خاک یکسان شد، بهطوری که وقتی من و همسالانم هفتسالمان شد، مدرسه نداشتیم و کلاس اول، دوم و سوم ابتدایی را در خانه اربابی درس خواندیم.
سال بعد به همت و برکت پیگیریهای معلم نستوه، جناب آقای ابراهیمزاده برای بچههای روستا مدرسه ساخته شد. آن سال کلاسهای ما فقط یکماه در شبستان مسجد و زیر سایه درختان در باغچهها تشکیل شد و آبان صاحب مدرسه شدیم؛ اما بازهم در مکانی خارج از آبادی، در ورای باغها و یونجهزارها که انصافا رفت و آمد خردسالان بهویژه در فصل سرما و برف و بوران و یخبندان ماجراها داشت.
بزرگتر که شدم و گذرم به روستاهای دیگر افتاد، در همه آنها نیز مدارس را خارج از دایره آبادی دیدم؛ چندصدمتر برونتر از محدوده قلمرو خانهها و بعد از حریم خرمنها، حتی گاهی همدم قبرستانها. (گورچینلو، قزلجه، قزلبلاغ، ذوالبین، قرهآغاج، ارقنه، دهلان و... .) در شهرها نیز موقعیت مدرسهها همینطور بود و هست. مگر اینکه روستا یا شهری به مرور زمان قد کشیده و فربه شده و پا را فراتر از مرزهای قبلی خود نهاده و مدرسهها میان خانهها جا ماندهاند. (برای این گفته صدها شاهد میتوان برشمرد که از حوصله این یادداشت خارج است.)
مدارس واقعا مکانهای منحصربهفردی هستند؛ مهمند و مغفول، محترمند و مهجور و خوشبختانه آنقدر معروف و مشهور که هرجا باشند، هیچ نیازی به آن تابلوهایی که انگشت اشاره به سمتشان گیرند، ندارند.
روزنامه فرهیختگان
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.