صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

محمد رضا خورشیدی پاجی/ فعال فرهنگی

عذر خواهی بی هنگام وزیر تعلیم و تربیت !

عذرخواهی وزیر آموزش و پرورش د مورد معلم الیگودرزی و رسانه هوچی گر  در یک پاتوق دوستانه با سه دوست دوران مدرسه که اکنون یکی قاضی و دیگری مهندس شرکت نفت و سومی کارمند صدا و سیما می باشند با قرار قبلی کوه پیمایی و چیدن ازگیل وحشی به جنگل های بندپی مازندران عازم می شویم . از آن جایی که من سال ها پیشتر دوران معلمی را در روستاهای اطراف گذراندم « بلد راه » نگرفته ایم . برای توشه راه ضروریات را برداشته ایم و با وسیله نقلیه شخصی به شهر رسیده و ماشین را در جای امنی پارک نموده و به سوی جنگل روانه شدیم .
پس از مدتی طی مسیر ، ناگهان هوا طوفانی و ما در جنگل و راه صعب العبور گم شده ایم . پس از سرگردانی طولانی با پیدا کردن راه مالرو به روستای « دوشک » رسیدیم در برخورد با روستائیان و پرس و جو ، معلم روستا پذیرای ما شد به علت بارش شدید برف مجبور به ماندن در منزل معلم شدیم او علیرضا نام داشت و به گرمی از ما استقبال نموده و با آذوقه ارگانیگ و نان محلی و فرآورده لبنی آنچه در توان داشت ، خود و خانواده اش از ما دریغ نکره اند تا خستگی راه و شوک گم شدن را از ما بکاهند ، در حین معاشرت با او که یازده سال در این روستا هفت خانواره نه تنها معلمی می کند بلکه برای روستائیان پدر، سرپرست ، کدخدا ، شورا ، راهنما و  مسئول بهداشت می باشد متوجه شدم یک پایش کوتاه تراست طاقت نیاوردم و پرسش را به ناچار بر او تحمیل کردم اول مکثی کرد و گفت چیزی نیست ، اصرار بنده او را مجاب به بازگو کردن نمود . می گوید سه سال پیش یکی از دانش آموزانش که دورتر از روستا از گالش منزل خود باید به مدرسه می آمد در مسیر راه به ته دره پرت می شود و یکی از اهالی محل که کرو لال است با مشاهده این صحنه به ما خبر می دهد و او برای نجات دانش آموز با موتور به محل حادثه می رود و در مسیر راه چون مصدوم خونریزی شدید داشت بر اثر عجله ، او ودانش آموزش با واژگونی موتور دچار حادثه شده و هر دو پس از ساعات طولانی توسط روستائیان سر از بیمارستان درآورده و با نجات جان دانش آموز در نهایت ، او از ناحیه پا مصدوم گشته و با گذاشتن پلاتین درپایش به این سرنوشت دچار شده است .
می گویم آیا ادامه درمان را آموزش و پرورش قبول کرده است ؟
جواب او « نوچی » است که از دهان خانمش که پا به پای او ایستاده ، می شنویم ، می گویم چرا ؟ می گوید چند بارفاکتور و مدارک را بردم هر کدام را به بهانه های مختلف از تاریخ و داروی خارجی گرفته تا عدم تطبیق تاریخ نسخه با تاریخ داروخانه قبول نکردند ! دیگر کلافه شده و سراغ شان نرفته ام .
او می گوید هشت دانش آموز دارد سه دختر و بقیه پسر در پایه های مختلف در شعاع پراکندگی سکنی هفت کیلومتری مناطق صعب العبوربا کمترین امکانات ، پنج روزهفته دور از پدر و مادر و اقوام سببی و نسبی که در شهرزندگی می کنند با دانش آموزانم عاشقانه زندگی می کنم .
می دانم معلم چند پایه بودن سخت است اما در میانه حرف هایش بر خبره بون کارش ایمان پیدا می کنم . علیرضا با دست به یک منطقه دورتر اشاره می کند و می گوید آن طرف جنگل آن جا که سه خانه روستایی بر پاست معلم همکارم همین شرایط را دارد . سال گذشته در مسیر راه با خرس درگیر شده و حیوان گرسنه انگشتان دستش را می بعلد ، نزدیک بود جانش را از دست بدهد ، اگر پیرمرد روستایی قاطر سوار نرسیده بود کارش تمام شده بود .
کارمند صدا و سیما تحت تاثیر قرار می گیرد و می گوید من باید یک اکیپ گزارشگر بیاورم ، عجب سوژه ای ! 
هیچ وقت فکر نمی کردم چنین چیزی وجود داشته باشد . دوست دیگرم قاضی سوال می کند حقوق شما چقدر است در شبانه روز که در خدمت تعلیم و تربیت هستید چقدر دریافت می کنید ؟ می گوید ماهی یک میلیون و دویست هزار تومان ، قاضی چشمانش گشاد می شود می گوید شوخی می کنی و او پاسخ می دهد که نه ! می پرسد خوب فیش حقوقی را نمی گویم پاداش و اضافه کار و غیره را می گویم ، می گوید اینها در ادارات شما مرسوم است نه در آموزش و پرورش ، فقط من ماهی یکصد و ده هزار تومان حق روستایی دریافت می کنم .
مهندس نفت می پرسد آیا شما در این چند سال تولید سرمایه انسانی داشته اید ؟ او برمی شمارد که دراین یازده سال سه دانشجوی دکترا ، پنج فوق لیسانس که دو نفرشان عضو هیت علمی دانشگاه های کشور هستند والی ماشالله لیسانس و هر کدام در سازمان ها و ادارات با موفقیت مشغول به کار می باشند ، می گوید یکی از دانش آموزانم در کنکور سراسری رتبه بیست کشور را در رشته ریاضی کسب نموده است ؛ آنها حتی در کوچکترین تصمیمات زندگی حتما با من مشورت می کنند برای ازدواج ، بعد از پدر و مادر فقط مرا امین خود می دانند و ارتباط ما ناگستنی ست .  
در همین موقع که چایی تهیه شده از کتری روی بخاری هیزمی را به لذت صرف می کنیم و برف آخر پاییز، بارش خود را ادامه داده است ، ندای دختر نوجوانی از بیرون منزل توجه مان را جلب می نماید :
آقا معلم ! آقا معلم و معلم سراسیمه به بیرون می رود  ، ما هم به دنبالش و نظاره گر دیالوگ برقرار شده بین نوجوان و معلم که با چشمان گریان می گوید برادرم حسین تشنج کرده ، آقا معلم به دادمان برس و او بدون معطلی چکمه اش را می پوشد و با عذر خواهی از ما دوان دوان با گرفتن جعبه دارو راهی مقصد می شود ...
و من در فکرم که امروز با « گم شدن » در جنگل ، « انسانیت » را پیدا کرده ام .
 
یک لحظه در فکر فرو رفتم . یادم آمد چند روزی پیش در شهر برای انجام کاری به دبیرستان منطقه دوستم مراجعه کردم ، در دفتر معاون مدرسه در دستان دوستم کابل دیدم چون سال های زیادی با او حشر و نشر داشتم و به روحیات اخلاقی او آگاه ؛ با تعجب پرسیدم فلانی کابل برای چی ! تو چرا ؟ گفت امروز مدیر مریض شده و معاون هم به جلسه اداره رفته است و من تنها هستم با خیل عظیم دانش آموزان که باید ... کلامش را بدون معطلی قطع کردم ! گفتم شما که مخالف کتک زدن دانش آموزان بودید چرا عصبی شدی ؟ چرا استرس داری ؟ گفت  آری ، قبول دارم ولی وقتی عادت کرده اند ، من چه کاری می توانم انجام بدهم ؟
گفتم بر دوستی خود با دانش آموزان با این حرکات ، خدشه می زنی ! گفت ای برادر ! کار ازاین کارها گذشته است و ما اگر بتوانیم مبصر باشیم هنر کرده ایم !
اگر من این کابل را نداشته باشم پایان زنگ تفریح با ده ها نفر زخمی و ناقص شده مواجهه خواهیم شد ، تراکم جمعیت کلاس ها و عدم تاثیر تربیتی معلمان به دلائل گوناگون از جمله کارکرد غلط صدا و سیما ، تاثیرماهواره ، اینترنت ؛ معلم و اولیای تربیتی مدرسه را باتضاد و تناقض و مشکل مواجهه کرده است .
به همراه همکار کابل به دست به حیاط مدرسه رفتم ، گوشه حیاط تجمع و درگیری است  ،صورت چنگ خورده و یقه دریده دانش آموز مرا بر آن داشت تا او را مخاطب قرار داده و همراه خود به اطاق همکارم ببرم و چند سئوال از او بکنم ، چرا دعوا کردی ؟ من و من می کند ! با تحکم به من می گوید : پدر و مادرم طلاق گرفته اند . او (ضارب) کوروش درباره زندگی من به بچه ها اطلاعات ناقص و نادرست می دهد و من کلافه شده ام ، با چند بار مراجعه به مسئولین مدرسه و گرفتن تعهد ، او دوباره کار ناشایست اش را ادامه می دهد ، طاقتم تمام شده و از کوره در رفتم و مجبور به درگیری با او شدم .
 
در این لحظه با برگشت معلم از روستا از فکر مدرسه شهر خارج شده و از او سوال می کنم حال بچه چطور است ؟ می گوید بد نیست شاید لازم باشد او را در اسرع وقت به درمانگاه شهر ببرم ، می گویم برف می بارد و راه بسته است ؛ او هم با تاسف سرش را به تایید تکان می دهد و کنار ما زانوی غم بغل می گیرد و می نشیند و پس از درنگی یادش می آید مهمان دارد و نباید اخم بر چهره اش هویدا باشد .
در طاقچه منزل دست ساخته های جالب و هنرمندانه را می بینم  ، دست ساخته هایی از سنگ و چوب و وسایل دورریختنی می گویم کار شماست ؟ می گوید نه با راهنمایی من کار دانش آموزان روستاست .
 پس از صرف شام و گپ و گفت با پهن کردن لحاف سر بر بالین می گذاریم ، عقربه ساعت دوازده را نشان می دهد که سرو صدای بیرون منزل ما را نگران می کند و مادر بچه و دائی اش و تقاضای کمک و بردن بیماربه آبادی ، اما معلم را می بینم در کورسوی فانوس ها که با حوصله و متانت و راهنمایی ، آنها را آرام و قانع می کند که حرکت بیمار در این وقت شب با این هوای نامساعد ، کارخطرناک و بیهوده است و قول می دهد در صبح دم با قاطر عمو رحیم بچه را به شهر ببرد .
علیرضای معلم با خداحافظی آنان به کنارمان می آید ، دلم می سوزد و ناشیانه و احساساتی به او می گویم با مدیرکل آموزش و پرورش رفاقت دیرینه دارم . می خواهی با این وضعیت جسمی ات ، شما را به شهر انتقال بدهم ؟
بر افروخته می شود انگار به ایشان توهین کردم !
می گوید من دنیای خوش شهر را به لحظه ای از خدمت به هم نوعان خود در این منطقه صعب العبور عوض نمی کنم !
بعد می گوید شهر همان جایی که دانش آموزان با کلاس خصوصی دوپینگ می شوند ؟
یک لحظه به خود می آیم و همدل با او و برای جبران اشتباهم در جوابش می گویم ، شهر همانجایی که ازدحام چهل نفره دانش آموز باعث عدم سطح ارتقای آموزشی می شود .
می گوید شهر همان جایی که تخته هوشمند در کلاس نصب است اما معلم فرصت نمی کند یاد بگیرد چطور از این امکانات استفاده کند.
می گویم شهر همان جایی که خانواده دانش آموز در سالن مدرسه ، معلم سخت گیر و عاشق درس و دانش آموز را زیر مشت و لگد خود مجروح می کند .
می گوید شهر همان جایی که صبح ، ظهر و شامگاه تلویزیون از پرداخت مطالبات فرهنگیان بدون پشتوانه راستی آزمایی ، خبر رسانی می کند .
می گویم شهر همان جایی که معلمان یک مدرسه در ده ها موسسه خیریه حتی با حقوق اندک به یتیمان خیر رسانی می کنند اما رسانه گروهی برای عدم تسری این عمل خداپسندانه در بایکوت خبری آن را دفن می کند .
می گوید شهر همان جایی که معلم یک مدرسه کلیه خود را جهت نجات جان دانش آموزش هدیه می کند اما رسانه گروهی نمی خواهد این نماد اخلاقی به گوش هم نوعانش برسد .
می گویم شهر همان جایی که سرانه دانش آموزی فقط دو هزارو پانصد تومان برای رفع و رجوع هزینه آب ، برق ،گاز ، تلفن ، برگه امتحانی ، تعمیر دستگاه ها و شارژ آن ، لامپ ، شیشه و هزینه های غیر قابل پیش بینی کفاف ده روز مدرسه را نمی دهد .
می گوید شهر همان جایی که دو سال است هنوز مطالبات فرهنگی بازنشسته سی سال خدمت کرده را نمی دهند اما ده ها بار از رسانه گروهی در نوبت های ممتد و در آیتم ها و کانال های مختلف از پرداخت آن خبر پراکنی می کنند .
می گویم برای انهدام یک تمدن سه چیز را باید منهدم کرد : خانواده – نظام آموزشی _ الگوها و اسطوره ها
می گوید من سست شدن بنیادهای این نمادها را در زندگی شهر نشینی می بینم و نمی خواهم معلمی باشم تا در این گرداب غوطه ور شوم .
همچنان این گفتمان اعصاب آن سه دوستمان را به هم ریخته و هاج و واج ما را نظاره می کنند ، لام تا کام حرفی نمی زنند ، از تعجب نمی توانستند باور کنند بچه هاشان در همین مدارس درس می خوانند ، بیگانه بیگانه ، انگار معلم ، مدرسه و جامعه را نمی بینند ، فکر می کنند از مشکلات یک سرزمین دیگر حرف می زنیم .
 
می گویم شهر همان جایی است که کلیپ شیوه رفتار خشن زندانبانان و کارکنان کلانتری ها ، دادسراها و دادگاه ها با ارباب رجوع و وکلا و متهمین را پخش نمی کنند ، اما برای تحریک احساسات مردم و افکار عمومی دیواری کوتاه تر از معلم و مدرسه پیدا نمی کنند و کلیپ یک معلم بی تجربه و یا متخلف را از میان اشتباه یک در هزار انبوه معلمان ده ها بار از رسانه ملی به تصویر می کشند و از وزیر چند و چندین باره سوال پرسیده و پخش می کنند بدون اینکه به تبعات و اثرات تربیتی و خدشه به رسالت دیگر معلمین ممتاز و سخت کوش توجه داشته باشند که در سخت ترین شرایط با کمبود امکانات با همه محرومیت ها و معضلات سن بلوغ و مشکلات عدیده جسمی ، روحی و افسردگی و پرخاشگری دانش آموزان ، موج فرزندان طلاق ، پدر و مادر نا آگاه به مسائل تربیتی در برخورد با بچه و بازخورد آن در کلاس و بدتر از همه تبعیض ناروای معیشت معلمان به نسبت سایر سازمان ها ، روح و روان معلمان را بیشتر آزرده و رنجور می کنند ، باز هم رسانه ملی عمدا برای شکستن اقتدار معلم برای افکار عمومی خطای یک معلم رابا آب و تاب بازتاب می دهد .
 
طبق استاندارد یونسکو ، یک ساعت آموزشی معادل هشت ساعت کار اداری می باشد و اسف انگیز تر آن که در آموزش عالی کشور ایران با فراگیرانی معقول تر و پشت سر گذاشته از سن بلوغ و دبیرستان ، مزایایی چند برابر از معلمانی با داشتن دانش آموزانی کم تجربه تر و پر هیجان تر و آستانه دوران بلوغ و کشمکش و التهاب جنس های مخالف و افسردگی و درگیری والدین با هم و یا در گیری نوجوانان با والدین و ...دریافت می کنند .
 
اگر تیم تربیتی موزون خانواده ، مدرسه و اجتماع ، بستر لازم را برای تربیت آماده می کرد .
 اگر رسانه ملی بدون هماهنگی با تیم تربیتی کارآمد نظام ، حق پخش هیچ خبر و کلیپی را نداشت .
 اگر ارابه مشکلات چند وجهی و چند جهتی ، اسب تعلیم و تربیت را به حرکت وادار نمی کرد ، می توانیم بگوییم برای تعلیم و تربیت و ارکان آن و معلمش ارزش قائل شده ایم تا در پویایی مسیر تولید سرمایه انسانی و موفقیت آن قدم گذاشته ایم .
 وقتی عذر خواهی وزیر را در رسانه ها خواندم به راستی به وزیر آموزش و پرورش فنلاند که رتبه اول نظام آموزشی جهان را دارد احسن گفتم که پشت معلمش ایستاد که آنچه رسانه ها و خانواده ها در برخورد با یک دانش آموز خاطی انجام دادند  ، در حمایت از معلمش سنگ تمام گذاشت و در برخوردش با دانش آموز حرف اول و آخرش این بود که معلم صاحب اختیار و تصمیم گیرنده راه و روش در نظام آموزشی است ، او تصمیم گرفت برای تربیت ، این گونه عمل کند و من به عنوان وزیر آموزش و پرورش فنلاند تعهد می دهم به عیب یابی جوانب و اسباب و علل آن بپردازم اما هرگز از انجام کار و تصمیم معلمم برای یک دانش آموز ، نظام آموزشی کشور و معلمان فرهیخته را با عذر خواهی زیر سوال نمی برم و بر آن خدشه وارد نمی کنم .
اگر وزیر آموزش و پرورش دانشمند فنلاند که انتخاب شده از آرای معلمان سراسر کشور است این چنین پشت معلمش جبهه می گیرد و از او حمایت می کند پس وزیر ما نباید نابه هنگام عذرخواهی کند .
 
اما می تواند و باید عذر خواهی کند :
به خاطر کلاس های چهل نفره برخلاف استاندارد سازمان یونسکو که حداکثر بیست نفر می باشد .
به خاطر سرانه ی دو هزارو پانصد تومانی دانش آموزان
به خاطر کتک خانواده ای بر معلم برای سخت گیری اش در پی گیری ناهنجاری درسی و تربیتی شاگردانش
به خاطر حقوق ناچیز به معلم و تبعیض حقوق معلمان با دیگر سازمان ها
به خاطر حجم توهین رسانه به معلم در بیشتر آیتم های پخش
 به خاطر عدم توجه به فداکاری های خیل عظیم معلمان در نجات جان دانش آموزان حادثه دیده ، بیمار و غیره
به خاطر دستگیری و کتک کاری معلمان معترض مدنی به حقوق ناچیز
به خاطر عدم توجه به نقش مکمل اوقات فراغت در زمان های پس از مدرسه با رها سازی نوجوانان تحت تعلیم و تربیت در کلوپ ها و مراکز غیر مجاز و مجاز غیر هماهنگ با اهداف غایی تربیت
 به خاطر عدم بستر سازی مهارت آموزی ؛ فنی ، هنری و آموزش صرف تئوری ، گچ و کلاس و به دوش کشیدن همه ی مسوولیت ها توسط معلم .
 
 عدم تمکین عذر خواهی وزیر بهداشت از اشتباه یک پزشک برای خدشه دار نشدن اعتبار پزشکان و قبول عذرخواهی وزیر آموزش پرورش از یک خطای معلم بی تجربه ویا متخلف ، یک در هزار از معلمان فرهیخته و عذر خواهی نابه هنگام وناشیانه ی اش ، راه پر پیچ و خم معلم و مدرسه در امر تعلیم و تربیت را دچار مشکل حادتر نموده است و باید به خاطر این عمل مجهول و مجعول از معلمان عذر خواهی نماید .
چرا وزیر آموزش و پروش با عذرخواهی مصلحتی ، ضد تربیتی عمل کرده است و ده ها مشکل حاد از جمله سنگینی توهین ، تمسخر ، کج روی ، دهن کجی ، تبعیض و اظهار نظر بی جا را بر معلمان تحمیل نموده است ؟
با دوستانم با همه این افکار و حوادث به خواب می رویم اما زوزه شغال و گرگ ها صدای درب چوبی منزل ، رفت و آمد معلم در چندین مرتبه در نیمه های شب جهت سرکشی بیمار روستا ، خواب راحت را از چشمانم می گیرد.
 صبح زود ما و معلم روستا با تهیه یک قاطر و برانکارد در سرمای یخبندان و برف ، میلی متر به میلی متر به سمت آبادی و رسیدن به نزدیکترین درمانگاه ، جنگل و مناطق صعب العبور را طی می کنیم ، معلم با دستانی یخ زده مسیر را باز می کند ، چند بار در معرض خطرسقوط قرار می گیرد اما انگار انرژی مضاعفی در او نهفته است که گمان عقب نشینی و برگشت ندارد می گوید این بیمار از نابغه های مدرسه است باید هرچه در توان دارم برایش انجام بدهم .
ما که تجربه کوهنوردی و کوهپیمایی را به وفور داریم « بریده ایم » اما از این سماجت معلم  « مات » شده ایم !
 
آیا وزیر به خاطر این همه کوشش معلم ، راه عذر خواهی از او را بلد است یا که با داشتن کارشناسان نابلد ، پیری و عدم برنامه فراگیر « تعلیم و تربیت » یادش رفته در سرمای زمستان کردستان سال شصت به عنوان یک معلم جوان چطور سخت کوشی می کرده است ؟
 
عذر خواهی بی هنگام و ناشیانه و ترس از حملات ناجوانمردانه « رسانه هوچی گر » نشانه ای است بر فراموشی راه و روش یکپارچه ، درست و منطقی « تربیتی » وزارت آموزش و پرورش ...

آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .

https://telegram.me/sokhanmoallem


این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
 
شنبه, 28 آذر 1394 20:31 خوانده شده: 2686 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +18 0 --
ناشناس 1394/09/28 - 21:27
دست مریزاد
پاسخ + +17 -2 --
روح الله 1394/09/28 - 21:42
قابل توجه جناب شیرزاد که شدن مدافع دولت تزویر و ریا‌ و وزیر دردانه اش جناب فانی. البته ناگفته نماند آن قاضی و کارمند صدا و‌سیما و کارمند شرکت نفت هم این چیزا رو یادشون میره همینکه حقوق‌آنچنانی و‌مزایای آنچنانی و رفاهیات آنچنانی دوباره زیر زبونشون مزه کرد.‌آری ای همکار عزیز ما فراموش شده ایم،دیگر تعلیم و تربیت پشیزی نمیارزد برای دولتها، آری ما هنوز به عشق‌معلمی سر کلاس میرویم و ..................
پاسخ + +11 0 --
ناشناس 1394/09/28 - 21:59
احسنت
پاسخ + +11 0 --
صفدری 1394/09/28 - 22:10
مطلب کاملی بود.
ای کاش معلم و تلاش هایش در این جامعه دیده می شد.
هر چند که دیده نشدن این تلاش ها و نقش بارز او در آینده سازی دلسوزانه ی این مرز و بوم، شاید در کوتاه مدت، به ضرر و زیان معلم باشد- که معلم با اینگونه رفتارها و دیدگاهها به شان و جایگاه معلمی اش، سوخته است و ساخته است- ولیکن در دراز مدت، ساختار و کیان جامعه را به هم می ریزد و مورد هجوم و شبیخون قرار می دهد.- که این مسأله نیز خوشایند معلم نیست و از آینده ی موهوم و مبهم فرزندان این مرز و بوم و آینده ی کشور، نگران است و می سوزد-.
چه حیف که دیگران غافلانه یا تغافلانه، در این چمنزاری که به پاییز و خزان تعلیم و تربیت نزدیک می شود، می خرامند و به سبزی چند روژه ی چمن پست و مقامشان دل خوش کرده اند.
پاسخ + +7 -6 --
حسن درویشی 1394/09/28 - 22:14
همکاران عزیز جناب شیرزاد بزرگوار هرگز بی عدالتی واجحافی که در حق معلم می شود را کتمان نکرده اند بلکه در مقاله ای که نوشته بودند تنبیه دانش اموز توسط معلم را محکوم کردند که فکر نمی کنم هر چقدرهم بخواهیم از ظلمی که به معلم می شود در این جامعه بگوییم باز هم بتوانیم تنبیه بدنی دانش اموز در مدرسه را توجیه کنیم.
هم سخنان جناب شیرزاد کاملا درست است وهم سخنان استاد ارجمند جناب خورشید پاجی
یکی در مذمت تنبیه بدنی وعدم توانایی معلم درکنترل خشم خود
ودیگری در مذمت ظلم وجفایی که در حق معلم روا می دارند
پاسخ + 0 0 --
معلم 1394/09/28 - 23:02
ببخشید ولی هیچکدام از کسانی هم که اینجا یا پای پست آقای عبدالهی نظر دادند، نگفتند اون معلم کار خوبی کرده. صحبت سر اینه که بیش از حد معمول برجسته‌سازی رفتار نادرست یک معلم، ناخودآگاه در جامعه ذهنیت منفی نسبت به معلمان ایجاد می‌کنه. ابن ذهنیت رو هم عذرخواهی وزیر و نوشته‌های امثال آقای عبدالهی تشدید می‌کنه. ایشون حتی در پایان متنشون اشاره می‌کنند که معلم شکنجه‌گر نیست و متاسفانه از چیزی که این جمله ناخودآگاه در هر ذهنی القا می‌کنه غافل‌اند. شاید محتوای حرفی خوب و ارزشمند باشه، ولی باید خوب هم بیان بشه و سنجیده گفته بشه. متن ایشون احساس یه معلمی رو که نسبت به کارش تعهد داره واقعا جریحه‌دار می‌کنه. به همین سادگی.
پاسخ + 0 0 --
هلیا 1399/08/20 - 01:41
کاشکی معلم‌ها یه ذره هم به فکر حس روح دانش آموزان بودند و انقدر بی دلیل غر غر نمی کردند
والا
پاسخ + +6 0 --
پیاده 1394/09/28 - 22:24
داستان بسیار زیبایی بود در عین اینکه داستان بود اما حقیقت محض است. کاش به استحضار مسولین محترم وعزیز تر از جان ما که بیشتر به فکر زیر زمین هستند ! نیز رسانده شود . هرچند بهتر از ما میدانند.
پاسخ + +3 -1 --
معلم 1394/09/28 - 22:32
سپاسگزارم که حرف دل معلمان این جامعه رو زدید.
پاسخ + +2 -3 --
ناشناس 1394/09/28 - 23:54
احسن به جناب محمدرضا خورشیدی ، دست مریزاد ، جناب شیرزاد عبدالیی در پاسخ یکی از کامنت ها تراکم 40 نفره دانش آموزان را انکار کرده بود وگفته بود به طورمیانگین تعداد دانش آموزان هرکلاس 20 نفر هستندودر پاسخ های دیگر اعلام کرده بودند که دانش آموز در هر شرایطی که باشد معلم باید توانایی تربیت آن را داشته باشد. جناب خورشیدی مطالبت عالی بود اما حیف که در پایان رسانه ی ملی را هوچی گر خطاب کردی که این نوع لفظ سخن گفتن از شان یک فرهنگی فرهیخته به دور است.
پاسخ + +1 0 --
علی جهان آرا 1394/09/29 - 00:04
بله درست است این است زندگی یک معلم ابتدایی در روستا -زندگی در مناطق محروم داشتن کلاس چند پایه -تدریس 52 ماده درسی -داشتن کلاس در 5 روز هفته ان وقت با این وضع پایه ششم را هم به ابتدایی اضافه کردند تا دبیران ما در شهر تنها 2روز در هفته کلاس داشته باشند و راحت باشند سیستم ظالم از بین میرود
پاسخ + +4 -1 --
ناشناس 1394/09/29 - 06:39
بسیار عالی و کامل ممنون
پاسخ + +2 0 --
فرهنگی 1394/09/29 - 09:47
عذر خواهی وزیر از ترس استیضاح مجدد بود وقتی وزیری نهایت ارزووهدفش ماندن در پست وزارت است هرکاری می کند این که چیزی نیست
پاسخ + +1 0 --
ناشناس 1394/09/29 - 22:03
باسلام درود بدرودایکاش گوش شنوایی چشم یینایی میبود.
پاسخ + +1 0 --
ali52 1394/10/01 - 18:34
افسوس که معلم هستم!!!!!!!!
پاسخ + 0 0 --
ترکلا 1394/10/03 - 06:55
به نام خدا
ازآن معلم توانمندی که ضمن نوشتن این خاطره ارزشمند مسایل ومشکلات معلمان را مطرح نمودند تشکر میکنم.ای کاش به گوش شنوایی ازمسوولین برسدو... ای کاش روزی اینها درکارمندهای ادارات ونهادهای مختلف اندکی آری اندکی به عدالت نزدیک شود.
پاسخ + 0 0 --
ناشناس 1394/10/13 - 13:52
سلام

تشکر ازمطلب بسیار زیبا و احساسی تان

تا باشد دیگران قدر معلم را بدانند.
اما حیف زمانی می فهمند که جامعه در انحطاط اخلاقی رفته و این معلم است که دوباره باید بمیرد تا جامعه را زنده کند

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور