چند روز پیش یک شماره ناشناس در تلفن همراهم نقش بست. جواب که دادم متوجه شدم یکی از اولیای دانش آموزان است که سال گذشته در پی مشکلات پسرش بارها به مدرسه مراجعه کرده بود. امسال هم به همان مدرسه مراجعه کرده بود تا مرا ببیند اما متوجه شده بود که دیگر در آن مدرسه نیستم، لذا شماره مرا از مدیر مدرسه گرفته تا مرا در مدرسه دیگری ملاقات کند. قرار بود امروز به همراه پسرش به مدرسه بیایند تا در مورد مشکل پیش آمده با هم صحبت کنیم.
این هم از معضلات آموزش و پرورش است که مشاوران هر ساله در یک مدرسه جدید مشغول به کار می شوند و تا به خودشان بیایند و دانش آموزان و خانواده ها را بشناسند سال تحصیلی تمام شده و در مکان دیگری مشغول به کار می شوند.
خلاصه امروز قرار بود ایشان را در مدرسه ای که پسرش در آن تحصیل نمی کرد ملاقات کنم .
"مدرسه شهدای گمنام شهر سهند"
در یک نگاه مدرسه از نظر نظم و ترتیب نمونه است، همه دانش آموزان با یونیفرم در مدرسه حاضر می شوند، همه آنها کارت هوشمند دانش آموزی دارند که ساعت ورود و خروج آنها به مدرسه را برای اولیا پیامک می کند، مدیر بسیار فعالی دارد که در ابتدای سال با روی باز از مشاوره استقبال نمود به طوری که با خودم گفتم بعد از 14 سال خدمت در آموزش و پرورش بالاخره جایی را یافته ام که خیلی بهتر از بقیه جاهاست و مدیرش جایگاه مشاور را می شناسد و اهمیت می دهد.
بعد از گذشت 40 روز از آغاز سال تحصیلی آن روی دیگر مدیریت مدرسه خودش را نشان داد. کم کم متوجه این مسئله شدم که این همه های و هوی صرفاً برای بالا دستی هاست نه برای اعتقاد به کاری که انجام می دهد.
برای دیده شدن است و استفاده از پست مدیریت به عنوان سکوی پرتاب به مراتب بالاتر !
می پرسید استدلالم چیست؟
هر فعالیتی که نمود تبلیغاتی نداشته باشد مورد حمایت نیست. مثلاً من جلسه ای با اولیا داشتم که بسیاری از آنها صحبت هایم را ضبط کردند و آنهایی که ضبط نکردند خواستار این بودند که نوار جلسه در قالب CD در اختیارشان قرار بگیرد، حتی حاضر بودند هزینه را نیز بپردازند اما چون این کار برای بالا دستی ها نمود نداشت، انجام نشد.
همچنین اولیا خواستار برگزاری جلسات دیگری بودند تا در آن جلسات مشکلات خود را مطرح کنند، اما چون عکس های لازمه از جلسه کسب شده بود و دیگر عکسی نیاز نبود، جلسه بعدی پیگیری نشد.
در مقابل فشار آوردن به دانش آموزان منطقه ای فقیر نشین برای تهیه یونیفرم و پرداخت هزینه صدور کارت هوشمند، تا آخر پیگیری شد چون بالادستی ها می بینند. انگار مدیریت آنجا ایستاده که خودش را به بالا دستی ها نشان بدهد نه اینکه به مشکلات و مسائل دانش آموزان و خانواده ها و همکاران رسیدگی کند.
من اسم این مسئله را « مدیریت رو به بالا » گذاشته ام !
بگذریم ...
امروز که این خانم 55 ساله به همراه پسرش به مدرسه مراجعه کرد مدیر گرامی اجازه ملاقات با من را به ایشان نداد ! و بهانه اش این بود که در سال های گذشته شنیده و یا دیده که مشکلاتی در این زمینه به وجود آمده و می ترسد مبادا دوباره مشکلی به وجود بیاید! چه مشکلی ؟
حتماً می ترسد مشاور مدرسه با یک زنی که جای مادرش را دارد به همراه پسر 18 ساله اش در اتاق کارهایی بکنند که آبروی مدرسه اش برود؟!
وا اسفا !
از این خانم عذر خواهی کردم و از ایشان خواستم که به همسرش بگوید فردا مرخصی بگیرد و به مدرسه دیگری بیایند تا در آنجا با هم صحبت کنیم. آن قدر عصبانی بودم که سردرد گرفتم و مجبور شدم یک مسکن از آبدارچی بگیرم. در اتاقم نسشته بودم و حیرت زده به مسئله پیش آمده فکر می کردم. یک انسان چقدر باید بد اندیش باشد و یا چقدر باید محافظه کار باشد که چنین رفتاری بکند؟
« مدیریت محافظه کارانه » پدر آموزش و پرورش را درآورده ...
در همین اثنا بود که دوباره گوشی موبایلم زنگ خورد. این بار از هسته مشاوره تماس می گرفتند. مسئول مشاوره اداره به من خبر داد که "یک جلسه در اداره ترتیب داده شده و قرار است در آن به علل و عوامل افت تحصیلی دانش آموزان دوره دوم متوسطه بپردازیم. همین امروز تا 2 ساعت دیگر ! تا ساعت 4 هم جلسه طول می کشد و ناهار هم در اداره هستیم".
بله را گفتم و خودم را آماده کردم که در جلسه چه بگویم. در حالی که فکر های حادثه چند دقیقه قبل در ذهنم پرسه می زد. نزدیک ساعت 12:45 دقیقه بود که می خواستم از مدرسه بیرون بروم که مدیر درخواست کرد یک نامه مرخصی بنویسم و بعد بروم !
مبادا کسی از اداره بیاید و بپرسد مشاورت کجاست !
به او گفتم مگر با شما از اداره هماهنگ نکرده اند، مگر خود مسئول مشاوره با معاون پرورشی شما تماس نگرفته، مگر خود رئیس و معاونین در جلسه نیستند، دیگر این کاغذ بازی ها برای چیست؟!
کاغذ بازی هم پدر این آموزش و پرورش را در آورده ...
سعی می کردم سر موقع در جلسه باشم. راس ساعت 13 درب جلسه را باز کردم که همزمان با ورود من سرود جمهوری اسلامی هم پخش شد و به معنای شروع جلسه بود. برای اولین بار به خودم و به مدیریت جدید آموزش و پرورش به خاطر نظمی که دارد افتخار کردم. با خودم گفتم حتماً جلسه خوبی خواهد شد. سالی که نکوست از بهارش پیداست. اما افسوس که این سال فقط زمستان دارد.
بعد از 3:30 جلسه به این نتیجه رسیدم که ما را به عنوان « سیاهی لشگر » دعوت کرده اند و منظورشان از افت تحصیلی هم افت خروجی ها در کنکور است.
اینکه همت کنیم تا دانش آموزان بیشتر در کنکور قبول شوند و معدل شان بالاتر برود. یعنی باید سعی کنیم که دانش آموزان را برای کنکور آماده کنیم و بی خیال معضلاتی که در آموزش و پرورش وجود دارد. معیار، قبولی در کنکور است.
اگر دانش آموزی می رود خودکشی می کند به درک، اگر بسیاری از دانش آموزان اعتیاد به اینترنت و موبایل دارند مهم نیست، اینکه افسردگی، اضطراب، و خود ارضایی بیداد می کند مهم نیست. اینکه دانش آموز هنوز رفتار اجتماعی را بلد نیست مهم نیست، اینکه والدین مستأصل شده اند در کنترل نوجوان خود مهم نیست و....
معیار یک مدیر موفق خروجی ها در کنکور است.
انگار آموزش و پرورش برای عده کمی دانش آموز درس خوان کار می کند و برای عمده دانش آموزانی که علاقه ای به درس خواندن ندارند و یا مشکلات روانی و خانوادگی اجازه پیشرفت به آنها نمی دهد کار نمی کند.
کلی حرف و ایده و طرح داشتم که در جلسه مطرح کنم اما وقتی جو جلسه را دیدم سکوت اختیار کردم و هیچ چیز نگفتم.
جایی برای حرف های من وجود نداشت.
خوب شد بعد از ناهار متوجه این مسئله شدم و بعد حرفهایم را خوردم وگرنه جایی برای غذا هم باقی نمی ماند.
جلسه که تمام شد سریع از اتاق بیرون آمدم و سوار ماشین قسطی ام شدم و بگاز تا منزل رسیدم. ساعت 5 بود. همسرم منتظر من بود و من با چهره ای درهم وارد شدم. یک مسکن دیگر بالا انداختم و شروع به نوشتن کردم تا بتوانم امروز را فراموش کنم...
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
مشاور وزیر
استعفا داده برای نمایندگی
ولی غیر قانونی در همان جا حضور دارد
دو روز می آید
ماشین در اختیار دارد
175 ساعت اضافه کار می گیرد.
جا نماز آب می کشد.
بورسیه دانشگاه فرهنگیان شده
چند تا مدرسه دارد
و.....
بنده خودم دراموراداری آموزش وپرورش اشتغال دارم،ازتاریخ 94/7/1 که رتبه بندی اجراشده،رتبه های قبلی ازبین رفته،ومی گویند مثلا شما ازرتبه خبره مستقیما با 24 سال سابقه،عالی حرفه ای می شویدودرصورتی که قبل ازتاریخ فوق اگرکسی عالی شده بودمبلغ 80هزارتومان گرفته وپس ازحرفه ای شدن 450 دیگر هم دریافت کرده،اما اگرالان بخواهیم ازخبره به عالی برویم ازاون 80 هزارتومان خبری نیست،وبه مسئولان که میگوییم میگویندخب شانس اونها بهتربوده!!
و یا در مورد حق تفاوت تطبیق اون 50تومان که به استخدامیهای قبل ازسال 90اضافه شدبه استخدامیهای بعداز90ندادندوجالب اینجاکه اگرشما مثلا با مدرک دیپلم استخدام بشی 180تومان حق تطبیق میگیری واگر بالیسانس استخدام بشی 109 تومان وهمان دیپلمه اگربعدا لیسانس ارائه بده حق تطبیقش همون 180تومان میمونه،واین اختلافات فاحش وجود داره وکسی هم رسیدگی نمیکنه،لطفا منتشرنمایید.
و خواهشمند است با این مشا ور یک مصاحبه بکن ببینیم نظرش در مورد این مفت خوری چیست ؟
مشكل از اين است كه جايگاه مشاوره در آموزش و پرورش چندان روشن نيست با 10 بيست ساعت دوره ديدن و از مقطع ابتدايي فرار كردن براي مشاور شدن عاقبتش همين مي شه، چند تا مشاور درست و حسابي و تحصيل كرده و مشتاق به كار مانند آقاي ... هم كه داريم اين طوري مزدش را كف دستش مي گذاريد و اين خوب نيست.
این برده ها همه چیز رو, معلم, دانش اموز, و.... قربانی میکنند.
متاسفانه کار سختی با این تیپ آدمها داریم.