یکی از مسائل مهم و کمتر مورد توجه در نظام آموزشی کشور، تمرکز شدید نیروی انسانی در مراکز استانها و شهرهای بزرگ است؛ روندی که در سالهای اخیر شدت گرفته و باعث تضعیف تدریجی کیفیت آموزشی در مناطق پیرامونی شده است. این مسئله نه صرفاً یک اتفاق طبیعی، بلکه نتیجهی مستقیم سیاستهای منابع انسانی، ساختارهای تمرکزگرا و نبود مشوقهای کافی برای معلمان است.
در بسیاری از شهرستانها و مناطق حاشیهای، مشاهده میشود که معلمان پس از گرفتن حکم، تنها دغدغهشان انتقال به مرکز است. آنها یا در حال طی مراحل انتقال هستند یا به وضوح از ماندن در محل ناراضیاند.
این میل عمومی به «مرکز» نه از سر تنبلی یا فرار از مسئولیت، بلکه بهدلیل شکافهای عمیق امکاناتی، رفاهی، اداری و حتی آموزشی است.
معلمان میدانند که در مرکز ؛ خدمات درمانی بهتر، دسترسی به دورههای ضمن خدمت، فرصتهای ارتقای شغلی، ارتباط با بدنهی اداری و کیفیت زندگی بالاتری در انتظار آنهاست. بنابراین طبیعیست که مرکز، تبدیل به مقصد رؤیایی هر معلمی شود.
اما این روند، پیامدهایی دارد که ساختار آموزشی کشور را بهشدت نابرابر کرده است.
با خروج مداوم نیروهای باتجربه، مدارس مناطق پیرامونی به جایگاه معلمان تازه کار، کم تجربه یا بیانگیزه تبدیل میشوند. این در حالیست که این مناطق، به دلیل فقر و کمبود امکانات، بیش از هر جای دیگر به معلمان توانمند نیاز دارند. چنین وضعیتی باعث شده رابطهی آموزشی پایدار میان معلم و مدرسه شکل نگیرد. دانشآموزان هر سال معلمی جدید دارند؛ معلمی که هنوز با فضا آشنا نشده، تقاضای انتقال داده است.
این انتقالهای پیاپی، نهتنها کیفیت آموزش را پایین میآورد، بلکه در سطحی کلانتر، حس تبعیض و نابرابری آموزشی را در میان معلمان و دانشآموزان گسترش میدهد. مناطقی که همیشه با نیروهای «درحال رفتن» اداره میشوند، به تدریج در ذهن عمومی بهعنوان مناطق درجهدو جا میافتند. این ذهنیت، خود مانعیست بر سر راه هرگونه تلاش برای توسعهی پایدار آموزشی.
در این میان، سیاستهای فعلی وزارت آموزش و پرورش نیز کمکی به حل مسئله نکردهاند. صدور آسان حکم انتقال، عدم تعیین سقف برای خروج از مناطق خاص، نبود مشوقهای معنادار برای ماندگاری، و بیتوجهی به عدالت فضایی در توزیع خدمات آموزشی، همگی باعث شدهاند تا مهاجرت آموزشی نه یک استثنا، بلکه قاعده شود.
برای اصلاح این روند، باید تغییرات مشخصی اعمال شود. از جمله:
- ایجاد امتیازات حرفهای واقعی برای معلمانی که در مناطق کمبرخوردار خدمت میکنند؛ مثل بازنشستگی زودتر، افزایش رتبه حرفهای و یا حقوق بالاتر.
- اصلاح آییننامههای انتقال، بهگونهای که معلمان حداقل ۱۵ سال خدمت مفید در منطقه اولیه داشته باشند پیش از انتقال.
-تمرکززدایی خدمات آموزشی؛ یعنی دورههای تخصصی، ضمن خدمت، کارگاهها، پژوهشسراها و سایر امکانات فقط در مرکز نباشند، بلکه در شهرستانها هم ایجاد شوند.
- جذب بومیان منطقه با تعهد خدمت بلندمدت و سرمایهگذاری روی آنها از طریق آموزش، بورسیه، و فرصت ارتقاء.
تا زمانی که این سیاستها اصلاح نشود، مدارس مناطق پیرامونی همچنان بهجایگاه نیروهای گذری و ناپایدار بدل خواهند شد؛ مدارسی که توانایی ساختن آینده را ندارند، چون معلمهایشان، دل در گرو ماندن ندارند.
عدالت آموزشی بدون عدالت در توزیع معلم، محقق نمیشود و تا وقتی آموزش در حاشیه بماند، هیچ مرکزی آباد نخواهد شد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.