اگر یک فرد درک کند هر آنچه که می فهمد یا درمی یابد لزوما درست نیست، یا واقعیت و حقیقت آن غلافی است که در ورای آن معنا و مفهومی دیگر تعبیه شده است و فهم یا ادراک فرد قادر به سنجش یا تشخیص آن نیست، زندگی برای هر کس شفاف تر می شد.
گاه ما در درستی فهم خود اصرار می ورزیم و ترجیح می دهیم دیگران نیز همانند ما به موضوع یا مسأله بنگرند و آن را باور داشته باشند یا بفهمند. اما رنگ هایی که ما قادر هستیم ببینیم فقط سیاه و سفید یا دو دو تا همیشه 4 تا نیست. چون گاهی ما را قانع می سازند که دو دو تا بیشتر از 4 یا کمتر از 4 هم می تواند پاسخ داشته باشد. اینجاست که قاعده تفکر ما به هم می ریزد. چون دیگران قادرند فهم ما را جا به جا یا تغییر دهند. در واقع اختیار برداشت شخصی یا فهم از موضوع، از ما سلب می شود و دیگری با حسن ظن یا سوء ظن خود، حال در حالت فردی و فقط برای من و یا در حالت جمعی و برای بیشتر مردم، فهم ما را دستکاری و یا به طور جهت دار هدایت می کند. فرهنگ، اقتصاد، سیاست حتی هنر نیز هادی فهم من از مسائل پیرامون است. حتی شایعات و محاورات مردم در هر کوی و برزن و در ایستگاه و وسایل نقلیه عمومی ، همگی روی فهم من از مسائل گوناگون اثر می گذارد.
تبلیغی که از یک خدمت یا کالایی خاص در رسانه جمعی پخش می شود، هدایت سلیقه یا انتخاب مرا برعهده می گیرد. یک خبر با تعقیب اهداف سیاسی خاص و جهت دار، آن گونه به من منتقل می شود که اثرگذاری آن پیش بینی شده است. گاه اخبار متناقض بسیاری در داخل با خارج یا حتی در همین داخل کشور، می شنویم. در چنین شرایطی فهم های متفاوت از موضوع در فضای اجتماعی گلاویز می شوند. گاه چندین برداشت و فهم نادرست با یکدیگر، گاه فهم درست با نادرست، گاه فهم مغرضانه یا جهت دار با فهم درست و معین، درهم فرو می روند. این همان ریشه تضاد برداشت یا تناقضاتی است که در خبر شنیده شده شاهد بوده ایم. پس فهم ما از موضوع نیز متفاوت و متناقض می شود.
پس ما یک فهم و برداشت شخصی از یک موضوع، شیء یا مسأله داریم، یک فهم و برداشت هدایت شده یا اثرپذیر. فهم ما هر لحظه بر لبه واقعیت یا دروغ، مجبور به انتخاب یا تشخیص یکی از دیگری است. در نهایت فهم یا باور ما فقط یک تصویر خواهد داشت که همان تیپ شخصیتی ماست. چندگانگی فهم از یک اصل، ممکن نیست. ما یا ماست را سفید و یا سیاه فهمیده ایم. در زمان واحد نمی توانیم رأی خود را در هر دو تثبیت سازیم اما در طول زمان، قادریم رأی یا نظر خود را تغییر دهیم.
به تعبیری سه نوع تیپ شخصیتی داریم:
1- بصری 2- سمعی 3- لمسی
با توجه به نوع تعامل اجتماعی ما در سنین کودکی خصوصا در 6 سال اول زندگی، نوع رابطه و تعداد افرادی که هم زمان با رشد تدریجی خود با آنان رابطه برقرار می کردیم، نوع، تعداد و ماهیت اسباب بازی هایی که داشته ایم، تنهایی ما هنگام بازی یا با همراهی پدر یا مادر، خواهر یا برادر، مادربزرگ یا پدربزرگ یا توأمان هر یک از این نقش ها با یکدیگر، به تدریج باعث شده است تا شخصیت ما در یکی از این سه نوع تیپ متفاوت شکل گرفته و بارور شود. البته هر یک از ما از ویژگی های هر سه تیپ بهره هایی برده ایم اما وقتی به تیپ شخصیتی یک فرد اشاره می کنیم اثر ماندگار یکی از این سه نوع تیپ، عمیق تر و بیشتر بوده است.
1- تیپ شخصیتی بصری : از ظاهر دیده ها سخن می گویند مثل رنگ و ترکیب آن و مدل یک چیز. دقیق می بینند. هر جا بروند هر آنچه را که دیده اند در حافظه بصری خود ثبت و ضبط می نمایند. تند تند، هیجان زده و با کلمات جویده سخن می گویند. حرکات دست و بدن بسیاری هنگام صحبت کردن دارند. به تماشای فیلم، عکس و طبیعت علاقه زیادی دارند. احساسات دیگران را به خوبی در چهره او می خوانند. از نظم و ترتیب و زیبایی چیدمان، لذت می برند. سخت خرید می کنند. اگر کادو دریافت کنند آرام باز می کنند و خوش سلیقه هستند.
2- تیپ شخصیتی سمعی : بسیار شمرده و رسا صحبت می کنند، سخنران هایی ماهر و جاذبی هستند، به صداها بیشتر اهمیت می دهند، علیرغم این که صدای خوبی ندارند اما دوست دارند آهنگی را بلند بخوانند، روی گفته های دیگران از هر نوع توجه بیشتری از خود نشان می دهند، با شنیدن مطلب آن را می آموزند و از شنیدن حرف های دیگران لذت می برند، هر نوع صدایی حواس آنان را زود پرت می کند، این تیپ بیشتر دوست دارند با تلفن صحبت کنند و علاقه ای به دادن پیام ندارند. صدای طبیعت و هر نوع صدای محیط را با دقت می شنوند و به خاطر می سپارند تا حدی که قادرند آن را به دیگران منتقل کنند. بیشتر دوست دارند صحبت کنند و ممکن است فرصت آن را به دیگران کمتر دهند یا اصلا ندهند.
3- تیپ شخصیتی لمسی : بدنی آرام دارند، خیلی آرام و با احساس صحبت می کنند، روی صندلی و مبل ولو می شوند، دوست دارند هر چیز را لمس کنند حال یک گل یا چیزی که خرید می کنند، پاداش ها و هدیه های فیزیکی را بسیار دوست دارند، از واژگانی چون احساس می کنم بیشتر استفاده می کنند، خیلی کم هیجان زده می شوند، خیلی آرام هستند حتی رخوت و سستی در آنها نمایان است، احساسی عمیق تر از دیگران دارند و اغلب مابین کلمات مکث می کنند. رمانتیک هستند. ظاهر یک کادو یا هدیه هر چقدر زیبا بسته بندی شود اگر هنگام دادن آن او را در بغل نگیرند به هم می ریزد. ناز و نوازش و تماس فیزیکی را بسیار دوست دارند و بدین طریق احساس آرامش و امنیت می کنند.
چکیده ای از ویژگی های هر سه نوع تیپ شخصیتی بیان شد.
حال با دقت در رفتار خود یا فرد مقابل، می توانیم فرآیند فهم از هر چیز خارج از خود و حتی در درون خود را، طبقه بندی کرده و آن را بهتر بشناسیم.
افراد طرف مقابل ما که اغلب تصور می کنیم آنها را به خوبی می شناسیم و به خود اجازه می دهیم تا بر مسند قضاوت و ارزش گذاری آنان بنشینیم عبارتند از:
همسر، فرزند، والدین، خویشاوندان، همسایگان، هم محله ای ها، همکاران. حتی دایره فهم یا قضاوت ما به کسانی که نمی شناسیم نیز سرایت می کند مانند افرادی که در یک فروشگاه زنجیره ای مشغول خرید یا فروش هستند، مسافران اتوبوس شهری یا بین شهری، مسافران مترو، هواپیما، حتی رهگذران و...
فهم نادرست ما زمانی منجر به اختلافات لفظی یا توأم با نزاع و درگیری یا طرد دیگری می شود که به عنوان یک پدر، مادر، همسر و یا معلم احساسات یا زبان فرزند، شوهر و دانش آموز خود را نمی فهمیم، اما علیرغم عدم فهم و درک درست به قضاوت، ارزش گذاری و حتی تصمیم گیری آنان می پردازیم.
وقتی به تناسب تیپ شخصیتی طرف مقابل خود، رفتار نمی کنیم یا او را همچنان که هست قبول نمی کنیم و قصد تغییر او را داریم درگیری لفظی و گاه فیزیکی آغاز می شود. نوجوانی که تیپ شخصیتی لمسی دارد در تعامل با والدین یا معلمی با تیپ شخصیتی بصری، کمتر به توافق یا تفاهم می رسد. دیگرانی هم که ما را نمی شناسند و با ویژگی های ما هماهنگ نیستند نیز در برقراری رابطه سالم با ما دچار مشکل می شوند.
انتظار نمی رود دو فردی که یک گروه را تشکیل می دهند حتما با یکدیگر هم تیپ باشند و حتی احتمالی سخت محتمل است، اما اینجاست که با سه عنصر « شناخت، درک و فهم » می توان به تفاهم رسید و مانع رفتارهای ناپسند بسیاری شد. انسان ها دوست دارند کنار هم به آرامش و خوشی و سعادت برسند. وقتی با تشکیل هر نوع گروهی به این مهم نمی رسیم، کج فهمی و درگیری و خشم اجتناب ناپذیر می گردد.
مثلا یک معلم برای دانش آموز تیپ بصری بهتر است بنویسد آفرین، صدآفرین. برای دانش آموز تیپ سمعی، این واژه ها را با صدای بلند بگوید و برای دانش آموز تیپ لمسی، کنار او ایستاده و با زدن ملایم دست بر کتف او، توجه و تشویق خود را ابلاغ نماید.
برای والدین جهت داشتن یک رابطه صمیمی و مستقیم یا چهره به چهره با فرزندان، شناخت تیپ شخصیتی آنها بسیار مهم است. هر چند رابطه اعضای خانواده ذاتا چهره به چهره است اما در دنیای امروزی هر یک از آنان بیشتر در خود و با فضای مجازی بسر می برند و کمتر رابطه مستقیمی چون گذشته با یکدیگر دارند. وقتی والدین فرزندان خود را به حال خود رها می سازند و معتقدند که بگذار تا راحت باشد یا سروصدا نکند، در واقع فاصله خود را با او بیشتر و اشخاص یا ابزار دیگری را جایگزین خود می کنند. و بعد از گذشت چند صباحی، دیگر او را نمی شناسند و فاصله عمیقی مابین آنها ایجاد می شود و قادر به فهم و درک او نمی شوند. چون فرزند آنان تغییر کانال جامعه پذیری داده است و گروه هم سن و سالان و یا فضای مجازی را الگوی رفتار خود قرار داده است.
برای معلمان نیز فهم این سه تیپ شخصیتی جهت استعدادیابی و ارزیابی و حتی هدایت تحصیلی دانش آموزان، بسیار مهم است. همه ما معلمان به کرّات دانش آموزانی را که کوشا و موفق نیستند به باد انتقاد و مذمت گرفته ایم. حداقل تلاش کنیم تا بفهمیم که شاید چون روش برخورد یا تدریس من با تیپ شخصیتی او در تضاد است پس زبان یکدیگر را نمی فهمیم یا بدین دلیل من قادر به یاددهی او نیستم.
منصف باشیم و یک بار هم ضعف را در وجود خود یا روش تدریس خود جست و جو کنیم. یا به این سئوال پاسخ بیابیم: چرا این دانش آموز نمی تواند از من یاد بگیرد؟
اصولا بیشتر معلمان آموزش تخته گازی دارند و انتظار دارند همه دانش آموزان با توان و عکس العملی یکسان، خود را با سرعت معلم تنظیم و هماهنگ کنند. اما چون هر یک از دانش آموزان تفاوت های فردی و تیپ شخصیتی متفاوتی دارند پس چنین احتمالی غیر ممکن است.
حین تدریس ، نگاه معلم قادر است همراهی یا عدم همراهی دانش آموزان را با ریتم تدریس خود سنجش و سرعت آن را تنظیم کند. توجه و دقت دانش آموز یعنی همراه و علاقه مند است و برعکس. وقتی می گوئیم معلمی هنر است، شعر یا ترانه سرایی برای پاسداشت روز معلم نیست، بلکه اشاره به مهارت، هوش و عشق معلم برای امر تعلیم و تربیت دارد.
علاوه بر ویژگی های انواع تیپ های شخصیتی، ماهیت و تأثیر تفاوت های فردی در روابط اجتماعی نیز انکارناپذیر است. تفاوت هایی که می تواند علاوه بر ویژگی های جسمانی به ویژگی های درون انسان ها نیز مربوط باشد و حتی از محیط اجتماعی و طبقه یا پایگاه اجتماعی افراد نشأت بگیرد. تفاوت های بین فردی ( مانند قد، لاغری و چاقی، رنگ پوست ) یا تفاوت های درون فردی (مانند توانایی و استعداد فرد در یادگیری یا عدم یادگیری ریاضیات) را نیز باید مدنظر داشته باشیم. بخشی از این تفاوت ها از همین سه تیپ شخصیتی حاصل می شود. پس می توان با دقت بیشتر در رفتار خود و نزدیکان، شرایط زندگی اجتماعی مطلوب تر ی فراهم ساخت. منظور از زندگی کردن فقط پاسخ صرف به نیازهای حیاتی خور و خواب نیست، چون نوع، روش و ماهیت زندگی کردن، به دقت و تأمل فردی و اجتماعی بیشتری نیاز دارد.
بیشتر ما آن مقدار تلاشی را که برای به دست آوردن یک چیز یا موقعیت به جا می آوریم به شناخت داشته ها کمتر انرژی و زمان مصرف می کنیم. حرص و ولع بدست آوردن بیشتر و بهتر از هر چیز و غفلت از شناخت آن ها، ما را بجای کنار هم در مقابل هم قرار می دهد. پس برخوردها، تنش ها، تضادها و تناقضات در بین ما حاکم می شود و فاصله ما را با دیگری با هر نوع نسبتی، بیشتر می سازد.
شاید شما هم با این جمله بارها برخورد کرده اید: تو مرا درک نمی کنی. او از این که همان طور که هست مورد پذیرش قرار نمی گیرد آزرده خاطر است. یک عمر با همسرش زندگی می کند اما همیشه از این خلاء زندگی خود رنج می برد.
بهتر است اینجا به یک واقعیت تلخ دیگری نیز اشاره شود که بیشتر ما درگیر آن هستیم ؛ ما اغلب زندگی نمی کنیم بلکه عمرمان را ناخواسته و علیرغم میل باطنی سپری می سازیم. سازش یا سازگاری در زندگی با کسی که روح و زبان ما را نمی فهمد. درک نمی کند. به خاطر بچه ها، به خاطر حفظ آبرو، به خاطر رضایت پدر و مادر پیر، از سر ناچاری یا عدم تأمین. کنار هم اما بی هم یک عمر سال ها را سپری می کنند اما زندگی نمی کنند.و چون همدیگر را نمی شناسیم و درک نمی کنیم پس از زندگی کردن لذت هم نمی بریم. از کنار هم بودن معنا یا فرکانس مثبتی دریافت نمی کنیم. شاید همان داستان روزمرگی ناخواسته اما تثبیت شده ای که برای ما معقول و اجتناب ناپذیر به نظر می رسد.
اگر خواهان لذت و موفقیت و حس خوشایند زندگی هستیم اول تیپ شخصیتی خود را بشناسیم. روی ضعف و قوت آن بیشتر محک بزنیم تا شاید قدری خالص شویم. سپس تلاش کنیم با تیپ شخصیتی طرف مقابل نسبی یا سببی خود آشنا شویم و در نهایت با همفکری و همکاری بهترین راه سعادتمندی را ترسیم سازیم. اما با هم، نه به تنهایی.
هنگام معرفی خود به شریک زندگی، دوست، همکار و دانش آموز، ویژگی های شخصیتی خود را بیان کنیم و آنان را نیز تشویق کنیم تا به شناخت درون خود پرداخته و تک تک آنها را بیان کنند تا به درک مشترک و تفاهم برسیم. امر شناخت خود و دیگری در روابط اجتماعی تا این درجه مهم هست و به تلاش همه نه فقط من، نیازمند است. با شناخت یکدیگر، توقعات و انتظارات از همدیگر معقول تر و امکان تحقق آنها بیشتر می گردد. رسیدن به فهم درست یا مشترک، به فداکاری تک تک افراد در گروه نیاز دارد.
این که کسی قوانین اجتماعی را بدون هر نوع « کنترل اجتماعی یا اجبار اجتماعی » و با میل شخصی و رغبت، رعایت می کند و فردی قانونمند است بدان دلیل است که می فهمد، درک می کند و دارای شعور اجتماعی است. چون فهم و شعور همدیگر را تکمیل می کنند.
در روابط اجتماعی بهتر است از هر کس تا حد شعور اجتماعی او انتظار داشته باشیم تا با تلاش برای تغییر او کمتر رنج بکشیم. او باید بفهمد تا باشعور گردد. فهم، شعور و ادب با پول خرید و فروش نمی شوند که به تجارت و بازرگانی آن بپردازیم. فرد باشعور به دیگران هم نوع، محیط زیست با مجموع فضای سبز و دنیای حیوانات وحشی و اهلی، به نمادهای ملی و تاریخی، به اموال عمومی آسیب نمی زند. پردازش همه این موارد یعنی شکل گیری نوع شخصیتی افراد. حال شخصیت فردی یا اجتماعی.
منظور از زندگی کردن فقط پاسخ صرف به نیازهای حیاتی خور و خواب نیست، چون نوع، روش و ماهیت زندگی کردن، به دقت و تأمل فردی و اجتماعی بیشتری نیاز دارد.
زندگی کردن؛ سپری شدن عمر به هر بهایی یا در هر شکلی نیست. زندگی زیباست و مانند هر چیز زیبا به مراقبت و محافظت بیشتری نیاز دارد. فقط کافی است با خودمان نیز همانند رفتار با دیگران، مهربان و صادق باشیم. باید خود را نیز دوست داشته باشیم تا قادر به دوست داشتن دیگران باشیم. ابتدا رازهای درون خود را بشکافیم و دریابیم. این همه کنجکاوی و سرک کشیدن در زندگی دیگرانی که به ما ربط ندارند یعنی بیهودگی و سپری شدن صرف عمر. ما قصد زندگی کردن داریم پس بهای لازم آن را بپردازیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
صد در صد.
شب ساعت ۱۲ پشت چراغ قرمز هم می ایستم.
چرا باور کردن چنین چیزی این همه دشوار است؟
تصور نادرستی است که فکر کنیم همه خلاف را جایز
می دانند. باید قبول کرد که اگر سه دهه پیش از صدای بوق خودروها سرسام می گرفتیم، امروز خیلی نادر بوق زده می شود حتی توسط رانندگان اجتماعی.
رفتار ناشایست هر جایی وجود دارد اما همه رفتار ناشایست ندارند. یا همه به حقوق دیگران تجاوز
نمی کنند. در باور من شعور اجتماعی بسیار
تغییر ماهیت داده است.
نقد کردن خاطیان، نباید بر باور بهبود رفتار بشری
سایه بیفکند. شما هم قوانین شهروندی را رعایت می کنید، این طور هست؟