قتل بی رحمانه دانشجوی شهرستانیِ مظلومِ ساکن در کوی دانشگاه تهران توسط زورگیران شروری که بویی از انسانیت نیرده اند وجدان جامعه را به شدت جریحه دار و شوک تکان دهنده ی توام با نگرانی به خانواده های دانشجویان ساکن در خوابگاه وارد کرد.
این ماجرای تلخ برای چندمین بار اهمیت وجود حداقلی از امنیت روانی و اجتماعی برای عموم شهروندان و نه تنها دانشجویان را برای نیروهای حافظ امنیت و مسئولان آشکار ساخت؛ چرا که اگر این دانشجوی مظلوم شانس می آورد ودر آن ساعت خاص از آن مسیر عبور نمی کرد ؛ جنایت کاران بی شک دنبال سوژه و طعمه دیگری می گشتند و اصلا برای همین کار در معابر پرسه می زنند . پس بعید نبود که چند کوچه و خیابان دورتر ، شهروند بخت برگشته دیگری و چه بسا پدری یا مادری طعمه تبهکاران شده و خانواده ای و کودکانی بی سرپست می شدند (فاجعه ای با ابعاد بزرگ تر) ؛ از این رو نگاه تلسکوپی صرف به محل وقوع جنایت و زوم کردن بیش از اندازه روی مسائلی همچون دانشجو بودن قربانی و یا کم نور و خلوت بودن خیابان محل وقوع جنایت ( در قلب تهران ! ) و یا نبودن کیوسک پلیس اگر چه مهم است اما تنها ریشه مشکل نیست و تمرکز صرف بر این عوامل می تواند سایر علل اجتماعی دخیل در شکل گیری این رفتارهای ضد اجتماعی را استتار کرده و به محاق ببرد. تمام این ابزارها به صورت نرم افزارهای خود کنترلی (معنویات) در وجدان اکثر قریب به اتفاق شهروندان وجود داشت و جامعه مثل یک خانواده بزرگ بود .
پر واضح است که ناامنی هایی از این دست ارتباط غیر قابل انکاری با سایر معضلات اجتماعی و فرهنگی دارد که به هر علت مغفول مانده و تداوم این غفلت ها از سوی جامعه به شمول خانواده ها و نهادهای مدنی و فرهنگی و آموزشی همچنین دولت ها باعث شده که ناهنجاری های بدخیم اجتماعی با شیب نسبتا تندی زیر پوست جامعه رشد و نمو داشته باشد ؛ رشدی که کم کم دارد تبدیل به بحران می شود .
واقعیت این است که جنایت کارانی که مرتکب این جنایت هولناک شده اند قطعا به نان شب محتاج نیستند که بگوییم از سر استیصال دست به این کارها می زنند .خیلی از آنها صرفا به علت رشد و تربیت در خانواده های از هم پاشیده ازهمان ابتدای کودکی و نوجوانی وارد این ماجراجویی های تبهکارانه می شوند و خیلی هاشان بعضا از حداقل ثروت و مکنت برخودارند تا جایی که در دوران رسیدگی قضایی به پرونده هایشان با تامین وثیقه موثر بیرون از زندان به سر می برند. این بدان معنی ست که نیاز مالی فوری به اصطلاح « فورس ماژور » دیگر انگیزه اصلی بزه کاران نیست بلکه بزهکاری تبدیل به حرفه و عادت آنها شده است.
از این رو علت را باید در نبود انسجام اجتماعی که خود حاصل شکاف فاحش طبقاتی است جست و جو کرد و به دنبال پاسخ این پرسش بود که چرا یک جامعه با این همه امکانات مالی و بودجه های کلان فرهنگی و تعدد مراکز آموزشی و دانشگاهی نتوانسته و نمی تواند ارتباط معنی دار توام با بازدارندگی با افرادی برقرار کند که به هر علت از مراحل رشد و تربیت و آموزش صحیح برخوردار نبوده اند . در چنین فضایی است که بزه کاران مثل علف های هرز رشد یافته و تکثیر می شوند و شرایط را برای رشد محصولات سالم و مفید و بالنده مزرعه انسانی جامعه ناامن می کنند. همان جفایی که با شادروان امیرمحمد خالقی کردند.
جامعه اگر می خواهد برای شادروان خالقی گرامی داشت مناسبی به عمل آورد باید زمینه های بروز و ظهور و رشد علف های هرز ضد اجتماع را از بین ببرد تا خدای ناکرده خالقی های دیگری قربانی نشوند چرا که به گفته حکیم فرزانه توس :
گر این تیر از ترکش رستمی است
نه بر مُرده، بر زنده باید گریست
( معلم فقید « محسن خشخاشی » که توسط دانش آموزاش در کلاس درس به قتل رسید )
به خاطر می آورم که در تحصیل ابتدایی وقتی برای عکس دار کردن شناسنامه جهت شرکت در امتحانات ششم ابتدایی همرا با پدرم به شهربانی سبزوار رفتم در اتاق جناب سرهنگ...رئیس شهربانی حدود ده –پانزده عکس از افرادی ناشناس دیدم که به دیوار رو به روی میز جناب سرهنگ چسبانده شده بود.
در عالم نوجوانی و کنجکاوی از پدر سئوال کردم اینها دیگر کی هستند و عکس شان این جا چه می کند.
پدر پاسخ داد : اینها سارقین و خلاف کاران شهر هستند و هرجا سرقت و یا خلافی اتفاق بیفتد یک راست می روند سراغ اینها....
می خواهم بگویم که هیچ تناسب منطقی بین رشد جمعیت و شهر نشینی با رشد فزاینده خلافکاران وجود ندارد (جمعیت شهر در آن زمان 30 تا 40 هزار نفر بود).
من به خوبی به خاطر می آورم در همان دوران کسبه بازار ظهرها که برای نماز و نهار واستراحت به منزل میرفتند صرفا به کشیدن پارچه ای روی اجناس جلو مغازه خود اکتفا و درب مغازه را قفل نمی کردند. از دوربین مدار بسته و دزدگیرهای پر سر و صدای الکترونیکی امروزی خبری نبود و نیازی هم نبود!
در واقع تمام این ابزارها به صورت نرم افزارهای خود کنترلی (معنویات) در وجدان اکثر قریب به اتفاق شهروندان وجود داشت و جامعه مثل یک خانواده بزرگ بود .
می خواهم نتیجه بگیرم که در حال حاضر در کنار سایر اقدامات ضروری برای تامین امنیت؛ بازسازی فرهنگی جامعه در شرایط فعلی به قول آقایان « از اوجب واجبات است » و می باید مهمترین اولویت دلسوزان کشور باشد چرا که جنایت کاران برای گسترش مرزهای ناامنی هیچ محدودیتی برای خود قاءل نیستند و گسترش مرزهای ناامنی می تواند جوامع را به راه های بدون بازگشت برساند.
نگاه کنید به وجود انبوه باندهای مخوف جنایتکار در امریکای لاتین.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان