پاراگراف زیر بخشی از نوشته ی همکار محترم ، آقای هنانیان است:
" اینجانب توسط اولیاء دو دانش آموز « بدون اینکه معلم فرزندشان را بشناسند » و فقط به استناد « گفته های فرزندان شان » اینجانب را در دی ماه 1393 به صورت ناجوانمردانه بیش از نیم ساعت در زیر مشت و لگد و توهین و ناسزا قرار دادند و در نهایت با کمک مردم از دست آنها نجات پیدا کردم..."
به این ترتیب احتمالا شما معلم مورد نظر آنان نبودید و اشتباهی مورد هجوم آنان قرار گرفتید.از طرف دیگر واکنش آنان نسبت به شما به دلیل گفته های فرزندشان بود.حالا گفته های فرزندشان چه بود؟ چه گناهی را به معلم شان نسبت داده بودند که این گونه خشم اولیاء خودشان را برانگیخته بودند؟
حقیقتا ضمن اینکه به عنوان یک معلم از اینکه یکی از همکارانم به شکل ناجوانمردانه ای مورد خشونت و هتاکی قرار گرفته متاثر و متاسف هستم و احساس بی پناهی او را عمیقا درک می کنم و با او همدردی می کنم ؛ ولی واقعا خیلی علاقمندم بدانم گله ای که دانش آموزان از معلم شان داشتند تا چه پایه با واقعیت انطباق داشت؟
اگر جواب سوالم مثبت باشد،همان قدر که از اعمال خشونت توسط اولیاء دانش آموزان متنفرم،نمی توانم از رفتار بد همکارم که در مورد دانش آموزان موردنظر اعمال شده است،متنفر نباشم.
همکار محترم !
مادامی که همکاران ما علی رغم داشتن درد مشترک به صورت جداگانه به دنبال درمان دردهایشان هستند، به این معنی است که درک درستی از مشکلات شان و به تبع آن راه های حل آنها ندارند.
طبیعی است که در چنین شرایطی مسئولان آموزش و پرورش در مقابل همکاران منفرد و جدا از هم خیلی احساس مسئولیت نکنند ، مگر آن که شما هم مانند آن صاحب کارواش دوستی داشته باشید که با صاحب منصبی آشنایی داشته باشد و این آشنایی باعث شود که کسی فریاد تظلم خواهی شما را بشنود و ترتیب اثر بدهد.
[ معلم ریاضی ای که بعد از اعلام نتایج کنکور به برخی از دانش آموزانش خط می دهد که برای تشکر ازمن جعبه ی شیرینی را فردا در ساعت فلان به به همان مدرسه بیاورید که من آنجا هستم و آن زمان هم دقیقا زمانی است که عده ای از همکاران و اولیاء دانش آموزان در دفتر مدرسه حضور دارند .این همکار ما بعد از ورود چند دانش آموز دختر با جعبه ای شیرینی در دست یکی از آنها که از شاگردان خصوصی ایشان هستند، به دفتر دبیرستان پسرانه با تعجبی تصنعی از جایش بلند می شود و بعد از خوش و بش فوق العاده صمیمانه ای از آنها دعوت کرد که روی صندلی ها بنشینند. بعد هم در حالی که آگاهانه تلاش می کند توجه بقیه را هم به شاهکارش جلب کند از تک تک دانش آموزان رشته و دانشگاهی را که قبول شده است می پرسد و بیچاره دانش آموزان هم که از فضای ناآشنای دفتر مدرسه ی پسرانه و همچنین از نگاه های دانش آموزانی که از پشت پنجره به داخل دفتر سرک می کشند تا آنها را تماشا کنند ،دست و پایشان را گم کرده اند به سوالات آقا معلم جواب می دهند .
در همین حین یکی از دخترها در جوابش که از رشته و دانشگاهش پرسیده بود ،با صدای پایینی و انگار که یادش رفته بود باید فیلم بازی کند، با لبخند آمیخته با تعجب و حجب و حیای دخترانه جواب داد که شما که می دانید آقا ! آقا معلم هم که در تمام مدت پرسش و پاسخ با نگاهش حاضرین در دفتر از جمله، مدیر و معاون مدرسه را رصد می کرد ،ناگهان نگاهش با نگاه من که نزدیکتر نشسته بودم و صدای آهسته ی دختر را شنیده بودم ،تلاقی کرد و با توجه به درکی که ازمن داشت ،بی اراده خون در رگ های صورتش دوید و احساس شرمندگی کرد... ]
با ذکر این خاطره خواستم یادآور شوم تا زمانی که سیستم آموزشی ما ،آموزش را به عنوان یک تجارت ( Business ) می بیند و به نوعی با آموزش به مثابه یک کالا برخورد می کند که می توان آن را خرید و فروش کرد، ما با چنین همکارانی مواجه هستیم که هیچ درکی از گرفتاری های دیگر همکاران شان ندارند و با پول های کلانی که از قبل کلاس های خصوصی به دست می آورند که گاهی اوقات کمتر از درآمد یک حجره دار بازار نیست ،تلقی غلطی از معلم و معلمی در جامعه ایجاد می کنند که به سهم خودش در کنار فقر اکثریت معلمان ،می تواند ریشه بی حرمتی ها نسبت به همکاران ما باشد.
همکاران عزیز!
مشکلات عدیده ی ما تنها با فهم مشترک بودن آنها و با درک لزوم غلبه بر پراکندگی هایمان و پیوستن به تشکل هایمان که مطابق موازین قانون اساسی و در چهارچوب حقوق شهروندی ما می باشد ،قابل حل است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
از قلمت معلومه تازه جیره ت اومده به حسابت.
همون جیره خودتو بگیر نمیخواد خودتو فرهنگی معرفی کنی.
معلمان ریاضی بار سخت آموزش را به دوش می کشند ودارای جایگاه علمی ویژهای هستند نباید با قضاوت نابجا موجبات دلسردی آنان رافراهم کنیم.