« خواب ديدم قيامت شده است.
هر قومي را داخل چاله ای عظيم انداخته و بر سر هر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ايرانيان.
خود را به عبيد زاكانی رساندم و پرسيدم: « عبيد اين چه حكايت است كه بر ما اعتماد كرده نگهبان نگمارده اند؟
گفت: می دانند كه به خود چنان مشغول شويم كه ندانيم در چاهيم يا چاله.
خواستم بپرسم: اگر باشد در ميان ما كسی كه بداند و عزم بالا رفتن كند...
نپرسيده گفت: گر كسی از ما، فيلش ياد هندوستان كند خود بهتر از هر نگهبانی لنگش كشيم و به تهِ چاله باز گردانيم ! »
کلیات عبید زاکانی
***
« یکشنبه 15 آبان نشست تودیع و معارفه رئیس سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس در سالن اجتماعات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار گردید .
در این مدت که در نشست های رسانه وزارت آموزش و پرورش شرکت کردم ؛ این نخستین باری است که شخصا توسط رئیس قبلی یک سازمان به یک مراسم تودیع و معارفه دعوت می شدم .
همیشه عادت دارم که در هر نشست ، قرار و یا ملاقاتی – بر خلاف عرف و عادت معمول ایرانیان - زودتر از زمان اعلام شده حضور پیدا کنم چه بر این باورم که باز هم بر خلاف تعریف و تعارفی که رسم معمول ماست حضور به موقع بزرگ ترین تکریم و احترام به میزبان و سایر مدعوین است .
با این حال ، مهر اله رخشانی مهر رئیس پیشین نوسازی مدارس با 50 دقیقه ، حمیدرضا خان محمدی با 70 دقیقه و سرانجام وزیر آموزش و پرورش با 100 دقیقه تاخیر که شاید خودش یک رکورد در میان وزرای آموزش و پرورش حد اقل در یک دهه ی اخیر است در این نشست حضور پیدا کردند .
جزئیات و حواشی این نشست در گزارش « صدای معلم » آمده است اما نکته ی عجیب و غیر قابل فهم در این نشست آن است که چگونه می شود وقتی در این نشست یک فرد که خودش خیّر است و نسبت به تاخیر زیاد وزیر آموزش و پرورش معترض شده و بر می خیزد و عنوان می کند که به نشانه ی اعتراض باید این نشست را ترک کنیم اما حاضران او را تمام قد تحسین می کنند اما کسی از جای خود تکان نمی خورد و صحنه ی عجیب تر ؛ وقتی وزیر آموزش و پرورش با 100 دقیقه در نشست حضور پیدا می کند باز هم این جمعیت به خاطر وزیر آموزش و پرورش از جا بر می خیزند و او را با کف زدن های مرتب تشویق می کنند !
آیا جمعیت حاضر و به چه دلیلی این رفتار را از خود نشان می دهند ؟
بالاخره با این حرکت غیرمدنی وزیر آموزش و پرورش – به هر دلیلی - که 100 دقیقه دیگران را سر کار گذشته موافق هستند یا خیر ؟
وزیر و یا سایر مقامات کجا و چگونه باید بازخورد کار ناشایست خود را دریافت کنند ؟
شاید این گونه تعارض ها و تناقض های رفتاری و اجتماعی را در دنیا فقط بتوان در میان ایرانی ها و فرهنگ ایرانی یافت و به نظر می رسد تا زمانی که این فرهنگ غالب دچار دگردیسی نشده و به تکامل و بلوغ نرسد هر گونه طرح تغییرات در هرم و ساختار این اجتماع طی کردن متوالی مسیر در یک نقطه و به عبارتی همان « در جا زدن » خواهد بود .
از سوی دیگر ، مردمی که در یک جای ثابت و در مدت بسیار کوتاهی و بر خلاف پیش بینی و نیز منطق به یک باره تغییر جهت داده و از اعتراض دست جمعی نسبت به یک کنش به مدح یکپارچه حتی در برابر زیر پا گذاشتن حقوق مدنی شان می رسند اساسا و آیا قابل اعتماد هستند و می توان روی آنان حساب باز کرده و امیدی به « تغییر » به ویژه در سنن تاریخی داشت ؟
پدر بزرگی داشتم که همیشه جمله ای را تکرار می کرد – البته این را شاید همه شنیده باشند – و می گفت : این مردم هنگام سقوط دولت مردمی و دموکراتیک دکتر محمد مصدق صبح شعار زنده باد مصدق را می دادند و بعد ظهر همان روز بدون آن که پشت نخست وزیرشان بایستند شعار مرگ بر مصدق سر می دادند ...
آیا هژمونی و مناسبات فرهنگی و اجتماعی در ایران در این مدت و فرضا از زمان جنبش مشروطیت و با وجود گسترش رسانه های اجتماعی که منطقا می باید منجر به افزایش خودآگاهی فردی و اجتماعی شود دچار تحول اساسی شده و یا آن که فقط ظواهر و پوسته تغییر کرده اند ؟ آیا کسی از خود در مورد « رفتارهای متناقض » خودش فکر می کند و این که چگونه از دل این گونه رفتارها و کنش های ظاهرا بی اهمیت ؛ استبداد می روید و به حوزه ی عمومی تسری پیدا می کند ؟
ممکن است برخی عنوان کنند که یک جلسه رسمی و دولتی نمی تواند قابل تعمیم به همه ی جامعه باشد اما نگارنده صحنه ها و وقایعی این چنین را بارها تجربه کرده و شواهد و مستنداتی که نشان دهند « رنسانس فرهنگی » در ایران به وقوع پیوسته مشاهده نمی گردد .
از سوی دیگر افرادی که در این نشست بودند در زمره « توده » و یا « عوام » نبودند بلکه ادعای مرجعیت داشته و داعیه رهبری فکری و فرهنگی این جامعه را هم دارند حتا اگر به زبان نیاورند .... »
علی پورسلیمان – 22 آبان 1401 : حاشیه ای بر مراسم تودیع و معارفه رئیس سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور و درس هایی که هیچ گاه حاضر به گرفتن آن نیستیم ! ( این جا )
زمانی که حرف ها و نظرات کاندیداهای ریاست جمهوری در این دوره را می بینم ، می شنوم و آن را تحلیل می کنم متوجه می شوم که هنوز خیلی از مسائل در کشور ما به صورت « جعبه سیاه » هستند و هنوز بازگشایی و به عبارت بهتر « رمز گشایی » نشده اند و خیلی سطحی از آن ها عبور می کنند .
مسعود پزشکیان در جلسات و محافل مختلف بر این نکته اصرار می کند که ما مردم خیلی خوبی داریم اما این ما و مدیران هستیم که مقصریم .
هر فرد دیگری جز پزشکیان این حرف ها را می زد بی درنگ می شد نتیجه گیری کرد که « جنس » این سخنان بدون تردید از نوع پوپولیستی و عوام فریبانه است و بسیار که باید احتیاط اختیار نمود .
آیا سخنان پزشکیان در این بخش صحیح بوده و واقعیت های امروز جامعه و مهم تر از آن « روند تاریخ ایران » این گزاره را تایید می کند ؟
بحث و نظر من به هیچ وجه انداختن توپ در زمین مردم و یا تبرئه مدیران ناکارآمد و مسئولان فرصت طلب و یا ناکاردان و کوتوله مسلک نیست که میهن و کیان ما را تا به پرتگاه غلتانده اند و صد البته ریشه بسیاری از بحران و چالش های در « نامدیریتی » و بهتر بگوییم لوث کردن علم مدیریت است ... اما پرسش بنیادین آن جاست که با وجود علم بر این نا به سامانی و شلختگی ساختاری چرا این قصه قدیمی تا این حد و تا کنون کش دار شده است ؟
ریشه ی این تراژدی تاریخی و مایوس گر کجاست ؟
فردوسی خرد را مایۀ زندگانی و زیور نامداران و راهنما و حتی شاداب بخش زندگی می داند و معتقد است که خداوند هیچ نعمتی بهتر از خرد به انسان نداده است.
تاکید فراوان و قابل تامل فردوسی بر عنصر بی بدیل « خرد و خرد ورزی » و سایر مصلحان اجتماعی مانند عبید زاکانی در ورای مکتوبات پر مغز و نغز آنان در حوزه « اجتماع » نشان از چه دارد ؟
اجرام که ساکنان این ایوانند
اسباب تردد خردمندانند
هان تا سر رشتهٔ خرد گم نکنی
کآنان که مدبرند سرگردانند
( خیام )
تاکید قابل تامل فردوسی بر خرد دقیقا نشان از « نیاز مبرم و زمان و اولویت » دارد .
چه گفت آن خردمند مرد خرد
که دانا ز گفتار از برخورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
حکایت های ملانصرالدین چه سرنخی را در روح جامعه ی ایران به ما می دهد ؟
( دیوار دارالفنون - تهران )
چرا پس از گذشت بیش از یک قرن از جنبش مشروطیت هنوز در فهم مفاهیم آن زمان مشکل داریم و روشنفکران ما نمی توانند در حوزه « گره های کور اجتماع ایران » به فهم مشترکی دست یازند ؟
این همه تفرق و اینرسی سکون و نیروی گریز از مرکز از کجا می آید و سرانجام ما را به کجا پرت خواهد کرد ؟ تاکید فراوان و قابل تامل فردوسی بر عنصر بی بدیل « خرد و خرد ورزی » و سایر مصلحان اجتماعی مانند عبید زاکانی در ورای مکتوبات پر مغز و نغز آنان در حوزه « اجتماع » نشان از چه دارد ؟
چرا ما تاریخ نمی خوانیم و یا مطالعه ی آن برای ایرانی ها حائز اهمیت نیست ؟
و چرا در مدارس از رده خارج ما ، درس تاریخ نخودی است و معلم تاریخ غیر متخصص و بی دغدغه ؟
محمّدعلی فروغی ملقّب به ذَکاءُالمُلک، نویسنده و سیاستمدار ایرانی بیش از 80 سال پیش و در سخنرانی از رادیو تهران در موضوع « انتخابات » چنین می گوید : ( این جا )
« ملّتها هر چه داناتر و به رشد و بلوغ نزدیکتر میشوند به حکومت ملّی متمایلتر میگردند، جز اینکه ملّتها چون غالباً دارای جمعیت فراوان و کشور پهناورند نمیتوانند هر روز یک جا جمع شوند و وظیفۀ قانونگذاری و اجرای قانون را خودشان مستقیماً به جا بیاورند. بنابراین بهترین ترتیبی که پیدا کردند این است که ملّت جماعتی را نمایندۀ خود قرار دهد که به نام او قانونگذاری کنند و مجمع آن نمایندگان را مجلس و ما مجلس شورای ملّی نامیدهایم. مجلس هم چند نفر را برای اجرای قانون اختیار میکند که هیئت وزیران نامیده میشود و این هر دو جماعت در تحت ریاست عالیۀ یک نفر هستند که اگر او انتخابی باشد رئیس جمهوری و اگر دائمی و موروثی باشد پادشاه است.
فراموش نکنید که معنی حکومت ملّی این است که اختیار امور کشور با ملّت باشد و البتّه میدانید که هرکس اختیاراتی دارد، در ازای آن اختیارات مسئولیتی متوجه او میشود. پس اگر مقتضای اختیارات خود چنانچه وظیفۀ وجدانی حکم میکند عمل نکند مسئول واقع میشود و معنی مسئول واقع شدن همیشه این نیست که کسی از او سؤال و بازخواست کند و مسئول واقع شدن غالباً به این است که شخص گرفتار عاقبت وخیم میشود.
مردم موظّفاند که در انتخابات نمایندگان خود برای مجلس شورای ملّی اهتمام داشته و نمایندگان صالح انتخاب کنند و پس از انتخاب مراقب رفتار آنان باشند و افکار صالح یعنی عقاید آزادیخواهی یعنی قانونخواهی یعنی میهندوستی نمایش دهند.
( محسن خشخاشی معلم بروجردی که به خاطر اجرای « قانون و نظم » در کلاس و توسط شاگردش کشته شد )
اگر ملّت عبرت گرفته باشد و به وظیفۀ وجدانی خود عمل کند امیدواری میتوان داشت که روزگار محنت و ذلّت سپری شود و دورۀ شرافت و سعادت و سرفرازی برسد. این مطلب را که اظهار کردم ممکن است بفرمایید سخنهای مبتذل بود که همهکس میداند و گفتن نداشت. من هم آرزومندم که چنین باشد، یعنی به عمل ثابت کنید که به این حقایق ایمان داشتید، در آن صورت من از مبتذلگویی دلتنگ نخواهم شد » .
آیا جامعه ما به مرزهای بلوغ روانی و رشد فکری دست یازیده است ؟
فروغی در آن زمان ، نقشه راهی معرفی می کند و مطالبه گری را به زبان ساده توضیح می دهد .
فروغی می گوید : « مردم موظّفاند که در انتخابات نمایندگان خود برای مجلس شورای ملّی اهتمام داشته و نمایندگان صالح انتخاب کنند و پس از انتخاب مراقب رفتار آنان باشند و افکار صالح یعنی عقاید آزادیخواهی یعنی قانونخواهی یعنی میهندوستی نمایش دهند » .
اما چرا این مساله اتفاق نمی افتد ؟
چه شد که در روز کودتای 28 مرداد 1332 ، مردم پشت نخست وزیر منتخب خود نایستادند و ترجیح دادند تا در خانه های خود مخفی شوند ؟
چرا پس از گذشت قرن ها و دوران ها ؛ روشنفکران ما و جامعه به دنبال « همای سعادت » اند و هنوز در فکر اعجاز و تغییر یک شبه ی اوضاع و احوال بدون مراقبه و گفت و شنود هستند ؟
صادق هدایت : برای از بین بردن این گونه موهومات هیچ چیز بهتر از آن نیست که چاپ بشود تا از اهمیت و اعتبار آن کاسته ، سستی آن را واضح و آشکار بنماید
همای سعادت ، در جست و جوی کیمیای سعادت و روشنفکران خرافات زاده ؟! ( این جا )
این تنبلی اجتماعی و نتیجه گرا بودن و تقدیر گرایی ما ریشه در کجا دارد و چرا دائما و دائما بازتولید می شود ؟
آیا کسی از خود در مورد « رفتارهای متناقض » خودش فکر می کند و این که چگونه از دل این گونه رفتارها و کنش های ظاهرا بی اهمیت ؛ استبداد می روید و به حوزه ی عمومی تسری پیدا می کند ؟ ( این جا )
و آیا نمی دانند که برآیند این رفتارهای جز به بی اعتمادی و از هم گسیختگی اجتماعی نخواهد انجامید ؟
و سخن آخر ؛
تا جایی که می دانم و می فهمم مسعود پزشکیان به دنبال الگویی مانند « محمد خاتمی » و پیاده کردن آن است .
اما پرسش مهم و راهبردی آن است که چه شد که از درون آن 8 سال و در پی تزریق فرمول « اصلاحات و تحولات از بالا » یک دفعه و با قدحی از یک یارانه 45 هزار تومانی در جامعه ای که رشد اقتصادی خوب و قابل قبولی داشت ؛ جامعه به سوی « معجزه هزاره سوم » غش کرد ؟
چه چیزی باید تغییر می کرد که نکرده است .
آیا تاریخ نمی تواند تکرار شود ؟
نظرات بینندگان
منظور شما به صورت دقیق چیست ؟
کجا باید وقت صرف کرد ؟
فقط همچون « خر دواری » نباشیم که پس از یک عمر « توهم دانایی و شدن » نه بر اثر مرگ طبیعی بلکه سونامی بیمارهای مختلف و خود ساخته ، جهان را از وجود خود خلاص کنیم !
پایدار باشید .
و تا زمانی که این وضعیت متحول نشود ، اتفاقی رخ نمی دهد و در بر همین پاشنه خواهد چرخید .
پایدار باشید .
چه خبره همه را ول کرده سایت ایشان را به توپ بسته؟
چه چیز را اثبات می کنید؟ نکرده ها را نشده ها را ؟!
دوست عزیز
دعوا سر پست نیست .
انتقاد از رفتارهای توده و روشنفکران است که جامعه را با عملکرد خود به صورت آگاهانه و یا ندانسته به بن بست می کشانند .
صدای معلم در گزارش های پیشین خود به عملکرد سایرین هم پرداخته است و موضع این رسانه برخاسته از « تفکر انتقادی » است .
همیشه پیش گیری بهتر و عقلانی تر از درمان است !
پایدار باشید .
از سلامتی روح و جسم سخن گفته
نمی شود که برای دوام حیات لازم باشد.
هدف حرکت و فعالیت سیاسی است که سیر و انجام آن به هزار و یک سبب وابسته است، حتی به چرخش ابر و باد و فلک.
45 سال گذشته ؛ خط سیر در خلاء نبوده و نیست !
بدون تردید و همان گونه که قبلا نوشته ام ؛ پزشکیان سالم و صادق و قابل اعتماد است اما این توده بی تفکر و روشنفکران نق زن حرفه ای هستند که سرانجام همه را به بن بست می رسانند .
و دوباره روز از نو و روزی از نو .
باید سعی کرد جامعه و افراد از حالت اتمیزه خارج شوند .
این افراد اتمیزه حداکثر معجزه شان در این مدت فقط شکل دادن تجمع های بی هدف و منقطع خیابانی و در نهایت افسرده ساختن و دلسرد کردن روح محرک جامعه برای نوسازی و سپردن سکان اداره جامعه به مافیای پوپولیست ها بوده است .
پایدار باشید .
ما در این رسانه دشمن کسی نیستیم .
همه شهروند هستیم .
اما اگر اعتماد ندارید :
کسی هم شما را مجبور نکرده در صدای معلم نظر بگذارید !
پایدار باشید .
تمامی اینان حق نشناسی خواهند داشت و دلسردی بوجود خواهند آورد.
هر چیز را ماست مالی نکنید.
هر چیز را ساده انگاری نکنید.