قرنهای متمادی، خرده نظامهای قبیلهای و عشیرهای و ارباب - رعیتی و خانسالاری و ملوک الطوایفی و پادشاهی و سلطنتی و... بر اجتماعات بشری حاکم بوده و سبک زندگی و کم و کیف معیشت و امنیت مردم را تعیین کرده است.
سردمداران اغلب این نظامها معمولاً با زور و قلدری و تزویر و حیله و خدعه و دسیسه و نیرنگ توطئه و دوزوکلک، و به ندرت بر اساس لیاقت و صلاحیت و اهلیت به قدرت رسیده و اغلب هم با چوب و چماق و شلاق و سرکوب و ریب و ریا و فریب و تهدید و ارعاب و حیلهگری و سفلهپروری و استثمار و استبداد به سلطهی خود ادامه دادهاند، اما حتی جائرترین و فاسدترین آنها نیز شرّ مطلق نبوده و لاجرم سبب خیر و خدمت هم شدهاند؛ آنها خواسته یا ناخواسته دست به اقداماتی زدهاند که بستر رشد و پیشرفت و ترقی و توسعه و ترفیع جامعه و رفاه و رونق کسب و کار مردم نیز فراهم گشته است؛ مثلاً برای بهرهبرداری بیشتر و بهتر از اراضی و منابع موجود در جغرافیای تحت سلطهی خود، مجبور به برقراری نظم و وضع مقررات و ساماندهی نیروی کار و مدیریت تولید و حل و فصل مسائل مختلف بودهاند که جرعهای از عواید آن نیز، نصیب مردم شده است. آنها دست کم جهت حفظ موجودیت و حاکمیت خود، ناگزیر از دفع گزند غارتگران و حرامیان و متجاوزان بودهاند که به تبع آن، امنیت مال و جان دیگران نیز تأمین شده است. حتی خدمات و رفاهیات مهم و چشمگیری همچون راه سازی و پلسازی و مدرسهسازی و احداث باغ و مسجد و کاروانسرا و حمام و درمانگاه و دانشگاه و... از جمله خدماتیاند که اغلب خوانین و سلاطین و حاکمان در بسیاری از روستاها و شهرها در کارنامه خود دارند و شاهان، بیشتر.
با این حال، جایجای جهان همیشه صحنهی اعتراض و انقلاب و جنبش و شورش و قیام، علیه حکومتها بوده و شاکلهی نظامهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در جستوجوی خوشبختی همگانی همواره دست خوش تغییر بودهاند. ظاهراً فسادها و شرارتهایی که از اربابان و کارگزاران نادان و شارلاتان نظامهای خودکامه در حافظهی تاریخ ثبت گشته و غمنامههایی که از سرگذشت مردم در جوِّ خوف و خفقان آنها در اذهان ضبط شده، دلایل موجهی برای آن منازعات و این تحولات است اما کافی نیست.
مسئله اصلی در تراز زیست انسانی، که همپای مسئلهی نان و مسکن و امنیت مال و جان نیز هست، مسئلهی « شعور و شرافت و عزً و ارجمندی و حرمت و کرامت انسان » است. در واقع کارزار مزمن میان جهالت و آگاهی و پیکار مدام میان اسارت و آزادی و مبارزه مستمر میان عدالت و تبعیض نیز -که ریشهدارترین کارزارها و پیکارها و منازعات میان مردم و حکمرانان در طول تاریخ بوده- برای همین مسئله بوده که اغلب هم در دل مسائل معیشتی و امنیتی نهان بوده است.
این کارزارها و پیکارها علیرغم فراز و فرودهای فراوان، همواره به نفع روشنگری و آزادیخواهی و عدالتطلبی پیش رفته و نتیجهیشان تحدید جهالت و تقلیل اسارت و مهار بیداد و بسط و گسترش دانایی و حریت و عدالت و در نهایت، طرح موضوعات متعالیتری چون « شأن و شعور و عژً و احترام و اکرام انسان » بوده است.
شکلگیری تمدنها و پدیدار شدنِ شاهدِ وجدان و جان گرفتنِ ناظرِ اخلاق و تکثیر و تزاید نیکی و احسان و پر رنگتر شدن مسائلی چون عزت و احترام و کرامت انسان، همه و همه نمودهای ملموس این پیروزیاند. پیروزی بزرگی که خود را در شکل و هیئتِ مهار و تحدید و تقلیل قدرت خودکامگان و شراکت مردم در حکمرانیها نشان داده است.
تفکیک قوا و تقسیم قدرت حاکمیت میان سه قوهی تقنین و اجرا و قضا، که ملموسترین جلوهی انحلال مجمع خودکامگان و اضمحلال بساط فرومایگان است، در واقع ثمرهی همین کارزارهاست. با این قرائت و برداشت از تحولات اجتماعی، جنبشهای منتج به این نتایج درخشان را نباید صرفاً با تئوریهای خشک سیاست و جنگ قدرت ارزیابی کرد. بلکه باید نوعی تحول در نگاه و تطور در حوزهی خیال و اندیشه و دگرگونی در باورها و دگردیسی در مسیر تکامل اجتماعی و اقتضای دانش و خرِد و اخلاق و وجدانِ این صدرنشین هرم سطوح تشکّل در جهان -انسان- و خلاصه؛ بخشی از فرایند فرگشت و شاهکار طبیعت دانست.
به عبارت دیگر، شعلههای تمامی جنبشهای آزادی خواهی و عدالت طلبی و آگاهی بخشی، سوای اینکه از سائقههای جسمی و روحی انسان سر بر میکشند، ریشه در آن دسته از رخدادهای تکاملی دارند که به طور پیوسته در قلمرو ذهن و اندیشه و خیال و خرَد و اخلاق و وجدان به وقوع میپیوندند و بر خیر همگانی متمرکزند.
از این منظر، رسالت خانهی ملت، از تقنین و نظارت فراتر میرود و مرزهای تحقیق و تفحص را درمینوردد و به پاسداری از میراثها و دستاوردهای تاریخی و تکاملی و مدنی انسان در قلمرو علم و خرَد و اندیشه و اخلاق و وجدان میرسد.
اینجاست که خانهی ملت، با اهل علم و فن و فرهنگ و اقتصاد و سیاست معنا پیدا میکند و با فرزانگانی از جنس فهم و شعور و شرافت و شهامت و شجاعت اعتبار مییابد و با فرهیختگانی که ریشه در پیشینهی هزارانسالهی فرگشتِ خرَد و اندیشه دارند، در اوج شرَف و آبرو قرار میگیرد. خردمندان و اندیشمندان و دانشورانی که از توان درکِ گسترهی رسالت خود و درایت و قدرت لازم برای خدمت به اکثریت و دفاع از حقوق و کرامت ملت برخوردار باشند و یا حد اقل توانایی حفظ حریت و استقلال خود را داشته باشند و در دام عملگی حاکمیت تمامیتخواه نیفتند. اما حکومتهای توتالیتر و تمامیتخواه نیز روش خود را دارند؛ آنها با شگردهای خاص خود، اعضای این مجمع را دست چین میکنند و این کار را با دقت و ظرافت عجیبی انجام میدهند و کارکشتهترین یاران اغواگر خود را برای این منظور به کار میگیرند. آنها هیچیک از سازوکارهای دموکراسی را نفی نمیکنند بلکه آنها را با مهارت خاصی به تمام معنا مسخ میکنند. ژست دموکراسی میگیرند و ادای حکومتهای دموکراتیک را درمیآورند و با تظاهر به مردم سالاری، تمام مراحل انجام یک انتخابات ایدهآل را جزءبهجزء اجرا مینمایند.
با مهندسی دقیق و با کمترین خطای فاحش، افراد رشید و فرزانه را طرد و راه را برای میدانداری بیسوادان و فرومایگان و لمپنها و ضعفا و سرسپردگان هموار میکنند. راه طایفهگرایی و عشیرهبازی را باز میگذارند. برای ورود پولهای کثیف به عرصهی تبلیغات، هیچ پیگردی در نظر نمیگیرند. هر ترفند و افسون و شعبدهای که توده را به صحنه بیاورد، با آغوش باز میپذیرند... همان رویههای بدوی و منحطی که با منشور مدنیت فرسنگها فاصله دارند و فرهیختگان جامعه را منزجر و منزوی میسازند.
نتیجه اینکه؛
خانهای که اصولاً باید عصارهی فضایل ملت و در امتداد تکامل اجتماعی بشریت باشد، ترکیب تهوع آوری از انواع پخمگی و فرومایگی و عقبماندگی را یک جا گرد هم میآورد. همان پدیدهای که در ادبیات سیاسی، از آن به عنوان انتخابات نمایشی و مجلس فرمایشی یاد میشود.
این، بدترین نوع دهنکجی به تمام فرایندهای تدریجی و هزاران سالهی منجر به تکامل اجتماعی بشریت و ناظرِ اخلاق و شاهدِ وجدان و خرَد عامه و فرهنگ و مدنیت است و بدتر از این، یارگیری از میان افرادِ بازمانده از تکامل اجتماعی و جامانده در عهد بدویت.
ناگفته پیداست که در غیاب نخبگان راستین و میدان داری مدعیان دروغین، چیزی جز پوستهی پوچ و توخالی از خانهی ملت باقی نمیمانَد و همان وظایف حدّ اقلی نیز بر زمین میمانَد.
خانهای که کژی میزاید و از هر گوشهاش کاستیها و ناراستیها تراوش مینماید.
باید توجه داشت که؛
سازوکاری که چنین خفتی را رقم میزند، از منظر « قواعد سطوح تشکّل در عالم خلقت » و « تکامل اجتماعی بشریت » و « تحول تاریخی عقلانیت » نه شایستهی احترام است و نه قابل اعتماد.
سخن آخر اینکه؛
ضرورت زیست اخلاقی ایجاب میکند که هر خردمند آگاه و آزاده و عدالت خواهی از ایفای نقش در شکلگیری چنین خفت و انحطاطی اجتناب کند.
البته باید بردبار و خویشتندار بود؛ فرایند فرگشت و تکامل، فرایندی بس کُند و آهسته و تدریجیست. روزی فراخواهد رسید که ذهنهای جامانده در عهد بدویت، رخت رحلت خواهند پوشید و آگاهی فراگیر و وجدان کلان بر جوامع بشری حکفرما خواهد شد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.