بر سردرب آجری مدرسه روی تابلوی محقری از جنس حلبی ، زیر بیت معروف « توانا بود هرکه دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود » با خطی خوش درج شده بود :
« مدرسه راهنمایی ظفر».
مدرسه ای نام آشنا با ۹ کلاس درس ، نشسته بر دل شهر ، در محله ای نسبتا اعیان نشین موسوم به ذوالریاستین !
هنوز بام گلان سنگی مدرسه بر پشت بام کاه گلی آن بر خاطرم نقش بسته است !
نیمکت های کوتاه و بلند چوبی سه نفره زیر سقف لمبه کوبی شده کلاسی که با بخاری نفتی چکه ای گرم می شد جلوه ای خاص و دلنشین به لپ های گل انداخته بچه ها می داد.
مدرسه بر خلاف امروز ، به سان «مشت نمونه خروار » آینه تمام قد و کاملی بود برای نمایاندن آحادجامعه . اولاد صاحبان تمامی حرف و مشاغل یا کپی برابر اصلی بود از طبقات مختلف آن روز جامعه شهری، به رغم داشتن خاستگاه متفاوت قومی ، مذهبی ، نژادی ، اقتصادی و اجتماعی !
از فرزند خود مدیر مدرسه یعنی مرحوم بیچارچی گرفته ، تا پسر فلان صاحب منصب استانی ، سرهنگ شهربانی ، روحانی و معتمد محل ،کارمند عالی رتبه، رییس بانک ، طیبب معروف شهر تا کارگر محتاج یک لاقبای محله اغلب در پوششی تقریباً همگن و نظارت شده به وسیله مدرسه، همه زیر یک سقف ، صرفا بر اساس درشتی قد و قامت، نه معدل ، مکنت پدر یا جایگاه اجتماعی خانواده ، هر کدام به ترتیب از ریز تادرشت ، درون نیمکتها جا می شدیم تا در دیدن تخته سیاه مشکل نداشته باشیم.
همکلاسی های دیروز ما ،امروز از پزشک متخصص گرفته تا استاد و مهندس کار آزموده و دانشگاه دیده ، کاسب بازاری و ... هنوز در حسرت تکرار آن روزها مانده اند.
و اما امروز !
مدارس عادی و فراموش شده دولتی تنها مکانی است که طبقات فرودست جامعه حق دارند برای جا نماندن از قافله آموزش نه چندان رایگان اما بی کیفیت ،در کلاس های چهل نفره به رغم تمامی کاستی ها از جمله نبود معلم متخصص ، مربی پرورشی و مشاور کارآزموده ، امکانات بازی و معلم ورزش ، سرویس بهداشتی قابل استفاده ، نبود سرانه ، معلمان به خشم آمده و ناامید از بهبود معیشت ، بخشی از عمر خویش را سر کنند.
در چند سال اخیر ، چنان بلایی بر سر مدارس دولتی باریدن گرفته است که هر که ، دستش به دهانش می رسد فرار را برقرار ترجیح داده، از سر ناچاری فرزندش را به مدارس غیردولتی کوچ داده است ! البته تبلیغات خود آموزش و پرورش نیز با دادن وعده جذابی نظیر وام حداقل ۳۰ میلیونی برای پرداخت شهریه مدارس غیردولتی؛ به رخ کشیدن آمار قبولی های کنکور و قس علی هذا ، در خالی کردن مدارس دولتی ، رشد شهریه های نجومی و پر کردن جیب رقبا یا همان رفقا ، بی تاثیر نبوده است.
استراتژی « سوا کن و جدا کن » مدارس دولتی را به این روز سیاه انداخته که امروز شاهد حال و روز آنها هستیم نه سهم درخوری در قبولی آزمون ورودی دانشگاه ها دارند نه کارنامه قابل دفاعی برای ارائه به خانواده ها !
بر خلاف مدارس غیردولتی که ساعتها قبل از تعطیل شدن مدرسه ، کارناوالی از ماشین های جور و واجور خارجی ، خروج بچه ها را به انتظار نشسته است ، اینجا از این دبدبه و کبکبه خبری نیست.
بابای بچه ها چنان دغدغه نان دارد که کسی سراغ از پایه درسی ، چند و چون کلاس و معلم ، نمره و پیشرفت تحصیلی دانش آموز مربوطه نمیگیرد ! آنجا همه چیز به قضا و قدر حواله شده است.
پدر یا مادر از ترس سر کیسه شدن توسط مدیر یا مدام تعریض و کنایه شنیدن ،حوالی مدرسه پیدایش نیست! استراتژی « سوا کن و جدا کن » مدارس دولتی را به این روز سیاه انداخته که امروز شاهد حال و روز آنها هستیم نه سهم درخوری در قبولی آزمون ورودی دانشگاه ها دارند نه کارنامه قابل دفاعی برای ارائه به خانواده ها !
دعوت نامه یا بهتر بگویم احضاریه مدیر مدرسه به ولی دانش آموز ، یا بابت گرفتن کمک های اجباری است یا ضرب شست نشان دادن به دانش آموز !
طبقاتی شدن آموزش در ایران همزمان با ایده رشد و توسعه مدارس غیردولتی، ارمغانی بود که دولت سازندگی در کاسه مردم گذاشت. تنوری که اغلب وزرا اعم از اصولگرا ، میانه رو یا اصلاح طلب به میزانی که خود یا خانواده از آن نفع می بردند بر هیزمش افزودند.
خصوصی سازی امروز مانند خوره به جان مدارس دولتی افتاده است! پشت نقاب ظاهر فریب دفاع از عدالت آموزشی ، تقسیم و توزیع فرصت های برابر آموزشی، مردمی سازی مدارس ، بالابردن سطح مشارکت مردم چیزی جز به مسلخ بردن آموزش و پرورش دولتی عاید مردم نشده است.
از آموزش و پرورش رایگان دولتی خبری نیست .
آموزش و پرورش تبدیل به کالایی شده است که لوکس و با کیفیت آن نصیب اغنیا شده بُنجل آن نیز نصیب مردمی می شود که از سر ناچاری مجبور به انتخاب آن هستند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
زمانی که سکانداراداره کل همدان یامعاونت وزارتخانه بودیداینچنین زیباوقشنگ حرف نمی زدید؟بقول عربها مابک؟؟