در جلساتی که شرکت میکنم با دقت به گفت و گوها گوش میدهم. وقتی صحبت از مشکلات کلان و مسائل اجتماعی میشود، اغلب ما دچار یک مشکل بزرگ میشویم؛ «سادهسازی افراطی». منظور من از سادهسازی افراطی تلاش برای پیدا کردن یک «مدل خطی» برای مشکلات است. ذهن ما در برخورد با مسائل پیچیده دچار خستگی و سردرگمی میشود بنابراین ما تمایل داریم آن مسائل پیچیده را به شکل افراطی ساده کنیم تا «سهل الهضم و راحت الحلقوم» بهنظر برسند!
البته برای حل هر مشکلی باید تا جایی که میتوانیم آن را ساده کنیم، حشو و زوائد را کنار بگذاریم و آن را به مسائل سادهتر بشکنیم برای همین است که از عبارت «سادهسازی افراطی» استفاده میکنم.
ساده سازی افراطی شبیه این است که شما در هنگام بازی شطرنج، برای راحت کردن تصمیمگیری خود، بخش زیادی از صفحه شطرنج را نادیده بگیرید و با یک «دید تونلی» به صفحه نگاه کنید. درست است که با این کار با سرعت و سهولت بیشتری تصمیم میگیرید ولی خطای شما نیز به همان نسبت بالا میرود!
بسیاری از مدیران و تصمیم گیرندگان کشور ما دچار همین مشکل «سادهسازی افراطی» میشوند و بهزعم خود برای حل یک مساله بزرگ و پیچیده راه حل ساده و قطعی پیدا میکنند!
سیاستهای «پاندولی» و تغییرات سریع در قوانین و سیاستها نتیجه چنین مدل سادهسازی است. وزیری به خیال خود یک «شاه کلید» پیدا میکند و چهار سال بعد وزیر بعدی شاه کلیدی پیدا میکند که یکصدوهشتاد درجه با راه حل قبلی زاویه دارد!
وقتی برای همکاران روانشناس، روان درمانی تدریس میکنم، معمولأ دیدگاهها و مدلهای درمانی متنوع را بیان میکنم و از آنها میخواهم مسالهای مثل افسردگی را از وجوه مختلف بنگرند و لایههای مختلف زیستی، روانی، اجتماعی و روحانی آن را ببینند و برای هر وجه آن تحلیل و حل مساله انجام دهند.
برخی از همکارانم در مقابل این مدل پیچیده مقاومت میکنند و با اصرار از من میخواهند که برای درمان یک «پروتکل الگوریتمی» ارائه دهم که کار آنها آسان شود. این دوستان تمایل دارند سوژهای پیچیده و ناشناخته را که «ذهن انسان» است آن قدر برای آنها آسان کنم که آنها نه هم چون یک شطرنجباز که هم چون یک «منچباز» به کار روان درمانی بپردازند!
پیشنهاد میکنم شما نیز با دقت به گفت و گوها و بحثها گوش فرا دهید و الگوی سادهسازی افراطی را تشخیص دهید.
با ساده سازی افراطی مشکلات حل نمیشوند، بلکه ما دچار «توهم حل مساله» میشویم!
نظرات بینندگان