سال های زیادیست که موضوع تربیت معلم، استانداردهای جهانی آن، فاصله کشور ما از آن استانداردها، ناکارآمدی معلمان در عرصه تعلیم و تربیت، فقدان معیارهای تعیین کفایت و صلاحیت معلمی به لحاظ ویژگی های شخصیتی و همین طور صلاحیت های حرفه ای ،موضوع داغ محافل تربیتی رسمی و غیر رسمی است.
در طول سال های دهه گذشته، پس از تاسیس دانشگاه فرهنگیان ، بدون اینکه کوچکترین تغییری در فضای گفتمان مذکور، به لحاظ مساله شناسی و تعیین ماهیت مسائل شکل گرفته در این حوزه اتفاق بیفتد، فقط سوژه و زمینه جدیدی برای گفت و گوهای بی حاصل از جنس اتهام و جدل میان متولیان امور و برخی اقشار دینفع به وجود آمد. آنچه در سالهای مذکور شاهدش بودیم چیزی جز نزاع وزارت خانه ها، جنگ قدرت، تخریب شخصیت انسان های دغدغه مند، بزرگ نمایی خطاها، نادیده انگاری تلاش ها و روند رو به افول کیفیت تربیت معلم نبود.
همه آنچه که باید وجهه همت و تلاش قرار می گرفت که همان پرداختن به مساله تربیت معلم بود، هرگز در کانون توجه نبود و شاید به جرات بتوان گفت در حاشیه نیز نبود و تمام آنچه می توانست افق پیش رو را برای تشخیص راه از بیراه، کدر و تیره و تار کند همواره وسط میدان بود. معضلی که به طور جدی به یک درد بزرگ اجتماعی تبدیل شده و خود از آن غافلیم که من نام آن را سندرم "حاشیه بساز و سرگرم شو" گذاشته ام. یک مکانیسم روانی دفاعی جمعی برای فرار از موضوعاتی که پرداختن به آنها نیاز به تفکر و مشارکت خردورزانه دارد.
به ظاهر مشغول همان امر مهمی هستیم که به نیت انجام دادنش دور هم جمع آمده ایم ولی با هر حرف و عملی از کانون مساله فرسنگ ها فاصله می گیریم. با حاشیه سازی در یک فضای وهم آلود قرار می گیریم و تصور می کنیم تمام چیزهایی که با آن درگیریم در ارتباط با مساله اصلی و پرداختن به آن می تواند یاری رسان باشد. در این فضای وهم آلود آن قدر دست و پا می زنیم که دست آخر بی رمق و کم توان با کلافی سر درگم مواجه می شویم که سرنخ آن در غبار حاشیه ها قابل بازیابی نیست و به این ترتیب چرخه معیوب "حاشیه بساز و سرگرم شو" تبدیل به ضریب ثابت فعالیت های روزمره تهی از تفکرمان می شود که همواره با القای حس "انجام دادن یک کار مهم" ما را داخل این چرخه پابرجا نگه می دارد.
چند روز گذشته نیز شاهد شکل گیری موج جدیدی از این سندرم بودیم. وزیر علوم نامه ای به رهبر می نویسد و با استناد به اصلی از اصول قانون اساسی تقاضای تغییر در سیاست های جذب معلم دارد. گذشته از انتقاداتی که به این شیوه جذب وارد است و همه می دانیم که وضع دانش آموختگان سایر دانشگاه های وزارت علوم اگر بدتر از دانشگاه فرهنگیان نباشد بهتر از آن نیست باید از خود بپرسیم هسته اصلی و جوهره این تقاضا و تقاضاها و سخنان مشابه چیست؟ آیا جز این است که "تربیت معلم را جدی بگیرید و آن را از این بحران بی کیفیتی و بی هویتی در بیاورید؟" تربیت معلمی که هنوز پس از بیش از چهار دهه در برزخ بی هویتی دست و پا میزند و معلوم نیست از علم کسب هویت می کند یا از دین یا از نیازهای نوظهور جامعه یا از ایدئولوژی حاکم و در نتیجه این خلا هویتی قادر به اخذ شاخصهای کیفی در ساختار خود نیست و در نهایت و در خوش بینانه ترین حالت به جای تربیت معلم به تولید انبوه انسانهای صاحب مهارت می پردازد. ولی در نهایت تاسف این بار هم شاهد حاشیه سازیهای بیمارگونه و گرفتن انگشت اتهام به سمت یکدیگر و سیاسی کاری و سیاه نمایی و دور کردن تمرکز و توجه آحاد جامعه و متخصصان و متولیان امر از کانون مساله هستیم. این یک دام خود ساخته است که ظاهرا هیچ نیرویی خارج از خواست و توان ملت، قدرت خارج کردنمان از این دام را ندارد. ای کاش یاد بگیریم پس از شناسایی درست مسائل مان، مطالباتمان را شفاف و بی حاشیه مطرح کنیم.
همه می دانیم که نگاه جهان به موضوع تربیت معلم تغییر کرده است. اکنون دیگر انتقال دانش پداگوژی و مشتی مهارت تدریس به داوطلبان معلمی، به معنای تربیت معلم نیست. تربیت معلم فرآیندی به درازای عمر فرد داوطلب معلمی است. یعنی نگاهی به گذشته فرد نه از این جهت که آیا مناسک دینی اجتماعی اش را درست به جا می آورده است یا نه بلکه از این جهت که آیا خود درست تربیت شده است؟ آیا به لحاظ روانی از سلامت لازم برخوردار است؟ آیا کودکان را دوست دارد؟ آیا از تعامل با نوجوانان لذت می برد؟ آیا دوست دارد اینجا و اکنون زندگی اش را در کلاس درس با دانش آموزانش زندگی کند یا صرفا می خواهد ساعتی را از روی وظیفه با آنان باری به هر جهت سپری کند؟ آیا باور دارد که معلمی شغل نیست بلکه گونه خاصی از زیستن است که باید توسط خود فرد انتخاب شده باشد؟
در کنار تمام تغییرات بنیادی که در حوزه تربیت معلم در جهان ایجاد شده است، ما اندر خم کوچه ماقبل اول هنوز نتوانسته ایم به مسائل و دغدغه های تربیت معلم نیم قرن گذشته جهان ورود کنیم و در حالی که هنوز تفاوت دانش پداگوژی اصیل از غیر اصیل را تشخیص نمی دهیم در درگیری با همان سندرم کذایی، به دنبال این هستیم که بگوییم وزیر علوم نیتش از مطالبه و تقاضای اخیر، خرج کردن فارغ التحصیلان بیکار وزارت خانه خودش است.
تا کی قرار است به دلیل ورود غیر تخصصی و غیر عقلانی و دور از نگاه مساله شناسانه در موضوعات و مشکلات اجتماعی از جمله همین موضوع اخیر (تربیت معلم)، فضای گفت و گوی علمی و منطقی در کشور را مسدود کنیم و در نهایت خوش باوری خیال خام خدمت به ملت را واقعی فرض کنیم؟ با این روش که بیش از چهل سال است به آن خو گرفته ایم کدام گره را گشوده ایم؟
ای کاش یاد بگیریم پس از شناسایی درست مسائل مان، مطالباتمان را شفاف و بی حاشیه مطرح کنیم.
در حوزه تربیت معلم اولین و مهمترین مطالبه ملی باید این باشد که مهم نیست معلمها در کدام دانشگاه و زیر نظر کدام وزارت خانه قرار است کتابهای ناقص و غلط ترجمه شده و سرشار از سرقت ادبی و علمی را بخوانند و یا مهم نیست نمازشان اول وقت باشد یا نباشد ولی مهم است از سلامت روان برخوردار باشند، ویژگی های ذاتی و شخصیتی لازم برای معلم شدن را دارا باشند و به معلمی و تعامل با کودکان و نوجوانان عشق بورزند.
کدام وزارت خانه صلاحیت پایش چنین امر مهمی را دارد؟ اصلا آیا چنین مطالبه ای تا کنون در سطح جامعه شکل گرفته است؟ یا به دلیل حاشیه سازی های جنون آمیز در سطح جامعه، ملت را از بدیهی ترین حقوق خود غافل کردهایم؟
این حق مسلم کودک من است که معلمش به لحاظ روانی انسان سالمی باشد اگر او از این حق خود محروم بماند گناهش متوجه هیچ وزیر و وزارت خانه ای نیست؛ گناه اصلی متوجه تمام کسانیست که دانسته یا نادانسته مسائل اصلی و واقعی را از کانون توجه ملت دور می کنند و آنان را از طرح مطالباتشان بازمی دارند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
منتظر اقدام سازنده ««متخصصان»»,در تقویت دانشگاه فرهنگیان هستیم!
برای جدایی این سیاست غلط و آموزش و پرورش درست باید وزارت آموزش و پرورش با وزارت علوم ادغام بشه .تا مشکلاتی مثل سیاست زدکی و ...حتی موضوع انتخاب دانشجو معلم و کنکور هم برای همیشه حل بشه ..و از دوره نو آموزی تا تحصیلات تکمیلی با سر فصل مشخص نسل ها آموزش ببینند .
جمله ی "وزیر علوم نامه ای به رهبر می نویسد و با استناد به اصلی از اصول قانون اساسی تقاضای تغییر در سیاست های جذب معلم دارد" حضرتعالی تمامی مطالب ارایه شده شما را تحت الشعاع قرار داده است.
ماده 28 چه ربطی به قانون اساسی دارد خانم؟