تعلیم و تربیت با هر پشتوانه فلسفی و یا هر رویکرد روانشناسانه، در هر کجای دنیا که باشد مبانی جامعه شناختی خود را ناظر بر یک هدف مهم و اصلی می داند و آن هدف "جامعه پذیر کردن انسانها" است. تربیت از منظر این هدف، وسیله استمرار اجتماع است. امیل دورکیم جامعه شناس بزرگ قرن بیستم معتقد است انسانی که تربیت در صدد تحقق آن در کودک است، آدمی بدان صورت که طبیعت پرداخته نیست؛ بلکه انسانی است که جامعه میپسندد. این نگاه اگرچه از منظر فلسفه اصالت وجود و روانشناسی انسان گرا رادیکال به نظر می رسد ولی اهمیت امر جامعه پذیری در فرآیند تعلیم و تربیت در عصر جدید را به خوبی آشکار می کند.
فرآیند جامعه پذیری هنگام عملیاتی شدن در صحنه تعلیم و تربیت، با دو نگاه حال نگر و آینده نگر وارد عمل می شود. بدین معنا که انسانها را باید برای زندگی در حال و اکنون و همچنین برای زندگی در جامعه را به پیشرفت و در حال تغییر آینده آماده کرد. روشهایی که برای پوشش دادن به این هدف انتخاب می شوند از متن جامعه و دستاوردهای علمی و فلسفی حاکم بر جامعه ملی و جامعه جهانی همان دوره و عصر باید انتخاب و یا استخراج شوند چرا که روش ها باید با اهداف و مبانی، همخوانی کامل داشته باشند.
با این مقدمه می خواهیم نگاهی به تعلیم و تربیت اسلامی داشته باشیم.
یکی از روش های مرسوم و مورد تاکید در تعلیم و تربیت اسلامی، روش اسوه سازی است. این روش با استناد به آیه ۲۱ سوره احزاب (اشاره به اینکه پیامبر اسلام اسوه حسنه است) وارد متن تعلیم و تربیت اسلامی (شیعی) شده و سپس با تعمیم دهی های شبه فقهی، شامل حال معصومین (۱۲ امام شیعه و دختر پیامبر) شده است. در این روش، افراد، سیره معصومین را الگوی زندگی و رفتار و افکار خود قرار می دهند.
در نقد این روش تربیتی جدای از مسائل مبتلا به مربوط به تفسیر و شان نزول آیه مربوطه و همچنین اعتبار و سندیت روایات وارد شده در خصوص سیره معصومین، که اکنون در وسعت این بحث نمی گنجد، عدم همخوانی این روش با مبانی علمی و جامعه شناختی تعلیم و تربیت باید مورد بررسی قرار گیرد.
الگو سازی (اسوه سازی) که معادل عبارت role modeling است، مبتنی بر یادگیری مشاهده ای بوده و به لحاظ علمی پایه های روانشناختی متقن و قابل دفاع دارد ولی آنچه که قابل توجه است و در روش اسوه سازی اسلامی به فراموشی سپرده شده است؛ بحث synchrony (همزمانی) الگو و فرد الگو ساز است.
یادگیری با روش الگو سازی، مبتنی بر یادگیری مشاهده ای در اصل نوعی یادگیری اجتماعی است و در یادگیری های اجتماعی، الگو و الگو ساز لاجرم باید متعلق به یک بافت (context) اجتماعی باشند و در غیر این صورت یادگیری محقق نخواهد شد.
نقد دوم مربوط به عدم هم خوانی این روش با مبانی جامعه شناختی تربیت است. همان طور که در ابتدای متن ذکر شد، رویکردهای تربیتی با نگاههای حال نگر و آینده نگر قابلیت تحقق هدف تربیتی جامعه پذیری را دارند. برای رعایت اصل هم سنخی اهداف و روش ها، هرگز نمی توان روشهای ناظر بر گذشته را برای تحقق اهداف ناظر به حال یا آینده به کار بست و لذا در این بعد نیز این روش تربیتی ابتر خواهد ماند. از سوی دیگر این روش تربیتی با یکی از احادیث وارد شده از یکی از معصومین در تعارض آشکار است که گفته است: کودکانتان را برای زمانه خودشان تربیت کنید.
جدای از بی حاصل بودن این روش تربیتی، آسیبهای ناشی از آن نیز قابل توجه است.
انتخاب الگو از بافت اجتماعی متفاوت و با فاصله زمانی بسیار طولانی، فرد الگو ساز یا سیستم تربیتی ترغیب کننده این روش را به شدت وابسته به آن بافت اجتماعی می کند که الگو در آن می زیسته است. وابستگی به بافت اجتماعی، ناگزیر منجر به افکار و عادات ارتجاعی می شود. این طبیعی است. تو نمی توانی فردی را دوست داشته باشی و او را الگو کنی ولی بافت اجتماعی وابسته به الگو را طرد کنی. این دو به شدت به هم وابسته اند و لذا دقیقا به همین دلیل است که نگرش های تربیتی اسلامی به ویژه شیعی، تحولات جهانی را در هیچ بعدی به راحتی پذیرا نیست. از تحولات تکنولوژیک گرفته تا تحولات فرهنگی و سبک های زندگی، چون افراد دینی را از آنچه که وابسته به الگوست، دورتر و متمایزتر می کند، مقاومت در مقابل آنها به شکل انکار، تکذیب، مقابله، مخالفت، نهی، ارعاب و حذف به شکلی عریان خود نمایی می کند و در نهایت نسل تربیت شده با شیوه تربیت اسلامی-شیعی، نسلی نه متعلق به زمان خود و نه زمان الگوهای خود است. نسلی است معلق در فضای آکنده از بهت و حیرت ناشی از بی هویتی. نسلی که نه به درد جامعه اکنون خود می خورد و نه به درد جامعه در حال تغییر آینده.
ارسال مطلب برای صدای معلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
با سلام
بنده مقالات ارائه شده شما در این سایت را مطالعه نموده ام،
ضمن احترام به شما
مقالات شما به شکل کلی و "فاقد مبنای علمی و مستند" هستند و به طور کلی به نظریات شخصی عام مشابهت دارند.
به عنوان مثال شما در مورد "الگو سازی" اسلامی شیعی بحث می کنید ولی در متن از هیچکدام از تعالیم مستند شیعی برای مقوله الگو سازی استفاده ای نکرده اید و جالب تر اینکه در پاراگراف پنجم متن نوشته اید "جدای از مسائل مبتلا به مربوط به "دیدگاه اسلام"..."
مگر میشود بحث از الگوسازی تربیت اسلامی شیعی باشد ولی بگوییم جدای از مسائل مبتلا به نظریات اسلامی شیعی...
و یا اینکه در پایان متن نوشته اید: "نسل تربیت شده با شیوه تربیت اسلامی-شیعی معلق در فضای آکنده از بهت و حیرت ناشی از بی هویتی است" ، اما صرفا جهت اطلاع شما(نه دیگران):
یکی از دریای تربیت شدگان واقعی اسلامی"ابن سینا" هستند...
که بعد از قرن ها شما می توانید نظریات او ، در زمینه جامعه شناسی مورد بررسی قرار دهید...
موفق و موید باشید
این نوع تحلیل برآمده از طرحوارههای پوزیتویستی عینیگرا هستند که مبتنی بر مشاهدهاند و همچنین برامده از اندیشههای لیبرالیستی و ضد دینی هستند.
شما چه سندی و چه تحلیلی برای این ادعا دارید: «الگو ... متعلق به یک بافت اجتماعی...» !؟
ادامه دارد...
خانم اعظمی شما از حدیث شریف اشتباه برداشت کردید، اتفاقا این حدیث پویایی روشهای دینی را میرساند که باید روزآمد باشد. ما میتوانید اسوههای خود را به سبک روزآمدی الگوسازی کنیم و در اختیار متربی بگذاریم و نمونههای عینی هم با تأسی از آنها در زمان حال و در این بافت زیست میکنند نشان دهیم و یادگیری مشاهدهای حتی با دیدگاه عینیگرا هم تحقق یابد؛ هر چند منظور از یادگیری مشاهده فقط به حضور فیزیکی الگو نیست بلکه فراتر از آن با مشاهد آثار و نشانهها و موارد دیگر که فرصت پرداختن به آن را ندارم نیز میتواند تحقق یابد.
نورعلیزاده
دکترای روانشناسی