خودشناسی زیباترین سمفونی زندگی است . شاید دسترسی به هیچ چیز دیگر به حد توانایی خودشناسی ، انسان را در جایگاه واقعی خود قرار نمی دهد. اثری جاودانه که قدرت آن تمامی جوانب زندگی یک فرد را پوششی مطمئن و پایدار می دهد. یک شخصیتی قوی با اراده ای مصمم در رعایت حقوق خود و دیگران . کسی که قادر باشد رهبری این سمفونی را به اختیار و ارادۀ خویش تسخیر نماید ، یقین نه خود را مورد مضحکۀ دیگران قرار خواهد داد و نه حقوق همنوعان را پایمال خواهد ساخت. او با خودشناسی و معرفت نسبت به توانایی ها و ضعف هایش ، ایستادن و قرار گرفتن در جای درست را قلبا می خواهد و می ستاید. لذا نتیجۀ چنین جریانی ، حاکمیت شایسته سالاری در مَسندهای مهم و حسّاس خواهد بود. عین عدالت اجتماعی یعنی ، هر کس در جایی قرار می گیرد که استحقاق آن را دارد. وقتی به او پیشنهاد موقعیتی ممتاز و برجسته می شود ، اول می اندیشد که سزاوار پذیرش هست و یا خیر؟! اما آنانی که به چنین مهارتی در زندگی دست نیازیده اند ، همیشه همه چیز را برای خود مباح و حق مسلم می دانند و برای شان چنین مشتبه می شود که فلان سازمان ، لنگ مدیریت و مسئولیت اوست. قدری غیرت و تعصب داشتن نسبت به منابع و سرمایه های ملی ، ما را در موقعیت هدردهی و یا اتلاف آن قرار نخواهد داد.
اجرا ، بزرگ ترین مسالۀ مطرح نشده در مدیریت ما است و نبود آن بزرگ ترین مانع موفقیت و بیشتر ناکامیهایی است که به اشتباه به
گردن علل دیگر گذاشته میشود. توانمندی در اجرای دستورالعمل های ریز و درشتی که ما را به سوی موفقیت و شادکامی هدایت می کند.
یک مدیر علاوه بر توانایی های برنامه ریزی ، تصمیم گیری ، هدایت ، نظارت و مشارکت در امور سازمانی ، می بایست قدرت و شهامت اجرا ، نیز داشته باشد. او باید قابلیت به فعلیت درآوردن تصویر نوشتار و صورت جلسات را داشته باشد تا توان حرکت رو به جلو را داشته باشد.
با صِرف بیان نظریه ها و تئوری ها و حاصل تجارب دیگران ، نمی توان سازمانی را مدیریت نمود و یا آن را به اهداف گوناگون و مورد نظر هدایت کرد.
مدیر فردی است که با قدرت اجرایی خود در بین نقش های گوناگون سازمان ، چنان تقسیم کار می کند که هر نقش برای رسیدن به اهداف
مورد نظر ، تمامی قابلیت های ذاتی و اکتسابی خود را به کار می گیرد. مدیری شایسته است که برای اجرا ، اولویت اول قائل باشد و با تلفیق تمامی پتانسیل های نیروی انسانی و ساختار و واحدهای اداری ، رسیدن به اهداف مورد نظر را ترجیح دهد. او برای این کار لزومی ندارد تا
همه چیز را به نام خود تمام کند ، مدیری موفق است که کار تمام شده را با نام تمامی افراد سازمان ، به پایان برساند. یعنی همه در انجام آن نسبت به تخصص و موقعیت خود ، سهم داشته باشند.
یک مدیر شایسته به جای ایجاد فضای خوف و وحشت ، جهت تبعیت کورکورانه و مطیع و مُنقاد کردن افراد در سازمان ، باید هنر جلب پیروی داوطلبانه آنان را داشته باشد. مدیران ، اصولا اگر پشت درهای بسته و بدون هر نوع ارتباط انسانی با دیگران ، رفتار نمایند ، تنها می مانند و در آن سازمان غیبت و سخن چینی و حتی تهمت و افترا زنی ، اوج می گیرد. اما برعکس مدیری که خود عامل به برخی سیاست های سازمانی است و ارتباط مستقیمی با زیرمجموعه خود دارد ، آنان را به سوی خود جلب می نماید و روح صمیمیت و احترام ، حاکم می گردد. رفتار مدیر ، می تواند افراد را در سازمان به اوج نفرت و بی انگیزگی بکشاند و یا در فضای آن ، روح نشاط و همبستگی و گذشت ، مستولی گرداند.
یک مدیر برجسته ، هرگز به مقایسۀ نابخردانه مابین کارکنان خود دست نمی زند و اصولا تفاوت کارکنان را می پذیرد. او انتظارات و توقعات خود را نه بر اساس یک سری اصول خشک و انعطاف ناپذیر ، بلکه بر اساس تفاوت های فردی و میزان توانایی افراد ، تنظیم می نماید. انتظارات او از کارکنان خود بر اساس پست سازمانی و میزان تحصیلات و تخصص و تجربۀ آنهاست ، نه بر اساس زور و منطق کور قدرت مدیریت خود .
مدیر کاردان هرگز کسی را سرزنش نمی کند و به جای بحث دربارۀ این که چه کسی باعث وقفه در پیشرفت گردیده است ، در مورد این که چه چیز مانع پیشرفت است بحث می کند. ما این مشکل را از لحاظ فرهنگی ، در روابط فردی و اجتماعی خود بسیار داریم . همه منتظرند تا به هنگام پیشامد و حادثه ای ، دیگری را سرزنش کنند و یا مؤاخذه نمایند. نوعی برون افکنی رضایت بخش که سهم خود را نسبت به نتایج حادثه و رخداد ، انکار می نمایند. در چنین شرایطی به جای محکوم کردن ، بهتر است روش و یا شیوه های حل مسأله را بیابند.
برخی مدیران در شرایط بحرانی ، برای رهایی خود ، تمام و یا بخشی از تقصیرات حادثه و رخداد را به گردن فرد و یا گروهی می اندازند. در این صورت از ادامۀ مسیر فعالیت باز می ماند. او باید قدرت تشخیص و ذکاوت یافتن موانع حرکت و فاکتورهای پیشرفت را با تجربۀ مدیریتی خویش بیابد تا هر چه سریع تر مسیر حرکت باز شود.
1) سایت خبری تحلیلی عصر ایران - کد خبر ۹۱۳۸۰ - 45 جمله مدیریتی از 45 کتاب مدیریت.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بگیر نگیر مدیر بشو؛
به پیر نپیر مدیر نشو؛
بشو نشو، نشو بشو؛ حالا ببین این ول وشو؛
سدیر بخر سفیر ببر؛
برای بچّتم پدر، یه امریه براش بخر، گور بابای در به در؛
وکیل باشی وزیر باشی، قرارداد هویج باشی؛
تغییر بده تو قانونو، ارزش نذار تو کانونو؛
....
...
از پول نفت نون میارن، نخبگی رو خوب میارن؛
شهر کوچیک باد میکنه، دودو هویدا میکنه؛
چقدر وسیع و توسعه، بده شعار واسعه؛
اونا الان چیکار کنن، چاله بکنن پر کنن؟
مهدی نیا که پیر میشی، اسیر این و اون میشی
تا مدّعی توهّمه، عیسی فراری از خونه
دنیا پر از توهّمه، عیسی فراری از خونه
خود نیستند و لیاقت قرار گرفتن در مسند
فعلی را ندارند ، اما با ضعف خودشناسی،
خود را واجد شرایط مدیریت می بینند.
با خودشناسی و واقع بینی ، ما قادر خواهیم بود تا
مدیران واقعی و شایسته را انتخاب کنیم و از انتخاب
مبصر یا افراد قدرت طلب و جاه طلب در این مسندها
دوری جوئیم. تشکر
خود شما عامل ایجاد مشکل در سازمان هستید.
شما حاضرید جامعه دچار عقب ماندگی گردد اما
از منافع و جاه طلبی خود دست ندارید.
متن گویای واقعیت تلخ جامعه ماست. ما معلمان
هم فقط در بند افزایش حقوق و.... هستیم. مشکل
عمده ی ما که باید درمان شود تا اوضاع مان بهبود یابد
نحوه ی انتخاب مدیران است.
هر مدیری که با اشتباه خود و یا انتخاب کنندگان ، بر
این مسند می نشیند اگر واقعا توانایی و مهارت و علم
لازم برای ادارۀ امور سازمان مربوطه را نداشته باشد در
واقع خود ایجاد کننده و شدت بخشندۀ انواع مشکلات درون و برون سازمانی است. نظر شما دقیقا درست می باشد. تشکر
مدیران ما با ظاهر مورد پسند نظام ، و با تحصیل کیلویی
در موسسات مدیریت دولتی و صنعتی ، با داشتن مدرکی ناصواب ، مدیر می شوند لذا فقط در پی تداوم عمر مدیریتی خود هستند نه رتق و فتق امور.
موافقم . از زمانی که آموزش تحصیل کنندگان علم
مدیریت خارج از دانشگاه های سراسری، انجام شد
بازدهی و کفایت ما در این حیطه کاهش یافت. هم به دلیل کمیت آموزشی و تعداد و ظرفیت پذیرش که بیشتر
از دانشگاه ها بود و هم از لحاظ کیفی که محتوای آموزش و سطح معلومات اساتید خارج از سطح دانشگاه ها بود.
تشکر
مدیر کاردان هرگز کسی را سرزنش نمی کند و به جای بحث دربارۀ این که چه کسی باعث وقفه در پیشرفت گردیده است ، در مورد این که چه چیز مانع پیشرفت است بحث می کند.
مدیران ما همیشه دنبال معرفی یک مجرمند تا خودشان از بازخواست ، خلاص شوند. آنان اگر بجای این کار،مشکل اصلی را پیدا و حل می کردند که این همه معضل نداشتیم. خود مدیران اصلی ترین معضل
سازمان های ما هستند.
به تمام مدیران ستادی وزارت آموزش و پرورش یک گوشه ی چشمی بیندازید تا متوجه عرایض بنده بشوید!!
این مهم در روابط خانوادگی و اجتماعی بسیاری از افراد در جامعه ما مرسوم است. بجای چاره جویی و یا تفکر
بر جستجوی راه حل مناسب ، به دنبال پیدا کردن مجرم و یا محکوم کردن کس و یا کسانی برمی آئیم. در حوادث ناگوار آموزش و پرورش چون آتش سوزی در مدارس و یا تصادفات اردویی و..... این شرایط را تجربه کرده ایم و شاید در سایر وزارتخانه ها هم همچنین.
در خانواده ها هم چنین عمل می کنیم. یک نوع نتیجۀ تربیت پنهان والدین. تشکر
مدیر باید تیزبین و باهوش باشد. در واقع مدیر برخلاف سایر افراد در یک سازمان ،در هر شرایط عادی و یا بحرانی ، می بایست پیچش مو را ببیند و کلیه راهکارها و شرایط مطلوب را بررسی و بهترین تصمیم را اخذ نماید. درسیل اخیر چنددرصد مدیران بحران استانهای سیل زده ، چنین عمل کردند؟! تشکر
با پوزش پاسخ دوم مربوط به ناشناس
بعدی است که به سیل اشاره کرده اند.
کدام ذکاوت ؟!!!!
مختصر پاسخی بالا تقدیم کردم. لازم به ذکر
است که این متن قبل از حوادث سیل اخیر ،
نوشته شده است.
جسارت و قابلیت و دانش مدیریت را ندارند.
این یک بحران واقعی است .
درصد را نمی دانم ، اما نداشتن مدیران عالِم خود
معضلی بزرگ است. تشکر
ناشناس محترم ، بدون تحقیق و بررسی
دقیق از جامعه ی آماری مدیران ، دادن
درصد آن هم تا این حد ، صحیح نیست.
به سرمایه های ملی داشتند که وطن
به تاراج نمی رفت.
اگر مدیران فقط پذیرش مدیریت یک سازمان کوچک و بزرگ را در نظر نگیرند و به سرمایه های ملی که قرار است
هدایت شود و یا به بهره وری بیشتر منجر شود، بیندیشند به هنگام قبول سِمت ، ابتدا خوب می اندیشیدند که قادرند و یا خیر؟! تشکر
نمره خوب بگیریم و یا خسته نشویم.
بلی درست است.این که ما توانایی حل مسایل فردی و یا اجتماعی را فرا نمی گیریم ، واقعیتی تلخ هست. چون ما به کودکان و دانش آموزان فرصت خطا و آزمایش نمی دهیم. ما طبق تجربه و یا نتایج آزمونها ، پاسخ آماده تحویل آنان می دهیم ، لذا آنان از لذت و مشقت تفکر و تأمل برای جستجوی پاسخ و یا حل مسأله ، محروم می مانند. تشکر
سه چیز خیلی سخت است : فولاد، الماس و خود شناسی.
جواهر لعل نهرو :
می توان در ظرف دو سال یک کارخانه ذوب آهن ساخت، ولی برای تربیت یک مدیر برای این صنعت
باید بیست سال وقت صرف کرد.
برتراند راسل :
عطش قدرت، خطرناک ترین پدیده خودسری مدیر است.
سلام ما بر آن مدیران پاره وقت که از هر چیز سختتر بودند، عزیز بودند و نفوذ ناپذیر، نه هدیه و رشوه دادند و نه هدیه و رشوه گرفتند!
و چه راحت قدرشان را با قوانینی آلوده به توهّم ندانستند! و امید چگونه از جانب غیرخدا موجود باشد در حالی که رشد توهّم همچنان باقیست! و توهّم مغافیلیست که مفاتیحش (کلیدها) به مقافیل رسد! آنگاه که جان عزیران به سر رسد! و خسران یکی از دست دادن زمان خواهد بود و دیگری اینکه عزیز بعدی قابلیتهای عزیز قبلی را دارد؟
ترک ها ضرب المثلی دارند که فارسی اش
می شود: وقتی اسب و اسب سوار است
میدان اسب دوانی است. وقتی که میدان
اسب دوانی هست ، اسب هست و اسب سوار
نیست و یا اسب سوار است و اسب نیست.
خلاصه یک جای کار می لنگد. تشکر
متأسفانه این تأسف را ما در مدیریت ها بسیار می خوریم حتی در سطح کلان در حد ریاست جمهوری !!! صد رحمت به قبلی !!
اسب شما مرا به یاد مرکب سواری اشاره شده در خطبه شقشقیه نهج البلاغه انداخت.
گوشه ای از آن اشاره داشت به مرکب سواری (خلافت عمر) از زبان شقشقیه که یا مرکبش به پهلو راه میرود یا اگر نخواهد برود بینی مرکبش را زخمی میکند، من هر چند که تفسیری به این شکل که مینویسم نخواندهام ولی مینویسم که حکایت کسانی است که میآیند به راه راست و درست هدایت کنند و دردی را درمان کنند، بدتر به بینی مهار مرکب آسیب میرسانند؛ چون از اول در انتخاب شغل در توهّم بودهاند.
آمد ابرویش را درست کند، زد چشمش را
کور کرد. با توجه به استنباط حضرتعالی
از واژه ی توهم ، انتخاب مسیر زندگی و
یا شغل ، در بحرانی شدید بسر می برد.
منتهی اوج بحران وقتی است که این
افراد برای سمت مدیریت منصوب
می شوند و دو اصل جای تأمل دارد:
اول با چه باوری آن را قبول می کنند؟
دوم بر چه اساسی آنان انتخاب می شوند؟
جواب هر دو در بیشتر موارد دال بر خطای
طرفین در پیشنهاد و پذیرش آن است.
باید در نظر داشته باشیم که در این معامله
آنچه که قربانی می شود سرمایه های ملی
است. آنان بیشتر به منافع فردی و کمتر به
مصالح ملی می اندیشند. چون ما بیشتر
خودخواهانه می اندیشیم تا دگرخواهانه.تشکر
همه یا اکثر جاها دیده میشود، میشود آنرا همه جا نوشت!
نوشته شما کاملا درست و درک شده بود، من فقط به مطلبی دربارۀ مرکب اشاره کردم، همین!
والا دربارۀ فتح باب شما میتوان کتاب نوشت.
غلو می نمایید. چون ریشه ی خطاهای فردی
و جمعی ما در محیط های خصوصی و عمومی
فقط نتیجه ی توهم نیست، آموزش بد ، آموزش
ناقص ، نابرابری در آموزش ، جهل و بیسوادی،
بیسوادی سفید ، کردانیسم و مدرک زدگی و....
خیلی از موارد دیگر که فقط توهم نیست ، بلکه
منش و رویه ی زندگی ماست و فرهنگ عمومی و
رسمی ما از این روال ناصواب تبعیت می نماید و
بسیاری را در جهل مرکب به دور باطل می کشاند.
اما بسیاری به نیت درست کردن امور مدیر
می شوند و یا برای این سمت انتخاب می شوند
اما چون لیاقت مدیریت ندارند و یا جذب دیگر
جاذبه ها می شوند ، لذا چشم را کور می کنند.
غلو (بازهم دست شما درد نکنه، زدید چششو کور کردید) می نمایید.
در واقع چون یک کاریکاتوریست یا طنز پرداز آنرا زیر ذرّه بین گذاشتهام (اینجا غلو به نظر آید) ولی در حقیقت توهّم به واسطه آثار توهّمی ما تأخّر پیشینیان و ما تألم امروزیان، در ریشه و ساقه و برگ و گل و میوه همه جا رسوخ کرده است. مصادیق تاریخی و امروزی آن فراوان نیست؟ بدی آموزش به دلیل وجود وهم در آن نیست؟ جاهلانه بین واقعیت و حقیقت برابری گذاشتن، توهّم نیست؟ جهت توهین به جهل، نامش را توهّم گذاشتم. مدرک گرایی، توهّم نیست؟ چه بسا خیلی از اصول رویههای زندگی امروز ما همان یا اثر بدعتها، جهلها و توهّمات پیشینیان ما باشد که اکنون به مرحله کور یا بینا کردن چشمش رسیدهایم. فرهنگ عمومی و رسمی از جهل و توهّم مبراست؟ و به این نتیجه میرسیم که روال ناصواب و جهل مرکب به دور باطل میکشاند. (دیدید چگونه آخرش را به نفع شما جمع کردم، اینست برابری به حق واقعیت و حقیقت!)
به عبارتی اشاره به نظریه مثل افلاطون و یا
غار تمثیل می نمایید. اگر قرار باشد قراردادها
را در اسم گذاری واقعیت های خارج از خود ، بر
هم زنیم ، نتیجه همان سردرگمی و بلاتکلیفی
خواهد بود. این که کمتر چیزی در این کشور در
جای خود قرار گرفته و یا تعریف دقیقی برای خود
دارد، واقعیتی انکار ناپذیر است. اما شخصا ترجیح
می دهم تا حدامکان در این آشوب معانی ، خود را
درگیر عملی نسازم. اگر قرار باشد در جامعه ما فقط
به مصداق ها و شرایط تحمیلی ناخوشایند و نامطلوب تسلیم باشیم ، هرگز رضایت مندانه زندگی
نخواهیم کرد. هر کدام از ما در خلوت خود
می توانیم با سلیقه خود زندگی کنیم و از انفجار
تبعیت کورکورانه به دور باشیم. می توان در سکوت
زندگی موثر داشت چون همیشه عده ای از شما یاد
می گیرند..........
شیرین زندگی می کنیم تا حقیقت. حتی گاه حقیقت یا به کارمان نمی آید و یا با اسارت در
روزمرگی ، آن را فراموش می کنیم.
مثلا خدا ، خورشید و ماه ، چرخش زمین دور خورشید و..... حقیقتی هستند که انسانها آنقدر
گرفتار روزمرگی می کردند که حتی وجود آن را
حس نمی کنند. اما واقعیت فقر ، نیازهای مادی ،
تحصیل ، شهرت ، ثروت ، تجمل گرایی و.......
همیشه با ما هست و با گوشت و پوست و استخوان
حس می شود.
مرزی قائل نیستید و برای همین همه چیز
را توهم زده می بینید. اگر معانی هر کدام
را جداگانه ، بار دیگر با مراجعه به کتب لغت
معتبر ، مرور کنیم بتوانیم آنها را از یکدیگر
تفکیک کنیم. مثلا توهم در دهخدا ، یعنی
تصور و گمان و پندار و شک و شبهه و احتمال.
آیا به نظر شما مواردی که بنده اشاره کردم و
شما تکرار نمودید ، در این معانی جایی برای خود
دارد؟!
به نظر من هر فرد حال مثل شما با تحصیلات
عالی تر و یا چون بنده فردی معمولی ، با افراط
در هر نگرشی ، استقلال و آزادی برداشت را از
دست می دهیم. ماندن در یک مفهوم و تعمیم
آن به مصادیق گوناگون ، به نظر شما از لحاظ
فلسفه و منطق ، درست و بدیهی است ؟!
من هم از بسیاری از شرایط جامعه نالانم اما با
مطالعه ی نوشته هایم ، تصور می کنم از این ماندن
در مصداقی واحد به دورم.
قضاوت می کنید و بنده بر اساس بینش تحصیلی
خود. اما یقین هم حقیقت و هم واقعیت خارج از
ذهن من و شما ، با حدود و ثغور واقعی و گاه با
گمانه زنی های مصلحتی تحمیل شونده وجود دارد.
شاید عدم انطباق این دو باعث ایجاد باور توهم در
ذهن حضرتعالی می گردد. اما من تلاش می کنم مرز
این را برای تفکیک ارزشی ، از هم جدا نگه دارم.
کلمات و یا افعال وجود دارد.
اگر بخواهیم خیلی تخصصی بنویسیم، فقط کلام بی مانندی چون قرآن خالی از ایراد است.
برخی از ایرادهایی که بر من میگیرید درست است و من نیز از برخی خطاهای خودم آگاهم.
اگر به کسی بگویی نادان یا جاهل به او بر میخورد و اگر بگویی دچار توهّمی باز نیز به او بر میخورد، برخی این لغت را راحتتر تحمل میکنند و برخی سختتر! و شاید انتخابی عامدانه، حساب شده و به ظاهر افراطی باشد.
کسی که این لغت را بکار میبرد معقول است که استدلالاتی قوی و لایهمند نیز داشته باشد.
در ضمن توهّم یک معنای لغوی دارد و یک معنای عرفی و دسته بندیهایی در روانشناسی؛... و من بیشتر عرفی به آن نگاه میکنم.
و ... چرخش خورشید به دور زمین قرون اخیر از توهّم بیرون آمده ... ادامه دارد...
ماندن در یک مفهوم و تعمیم آن به مصادیق گوناگون، به نظر شما از لحاظ فلسفه و منطق، درست و بدیهی است ؟!
بسته به اینکه آن مفهوم چه باشد آری
مثال مهندسی آن قانون دوم نیوتن که در تمام طبیعت دیده میشود، بعد که بخواهی دقیقتر شوی تبصره انیشتنی به آن میخورد.
مفاهیمی به نسبت اصلیتر هستند و مفاهیمی دریچۀ دیدگاهی قابل تعمیم؛
اصل مثل الله، چرا خداوند اینهمه در قرآن بر آن تأکید کرده است؟ و سر آغاز هر سورهای قرار داده است و او که همواره دارای همۀ صفات است حتی برای یکبار الرحیم را مقدم بر الرحمن قرار نداده؟
دقت بفرمایید قوانین ما با مسیر و سنت الرحمن الرحیم چقدر تطابق دارد که از رحمت دست یافتنی معقول و توسعه عقب نباشیم! چقدر دچار توهّمیم که مفاهیمی را به درستی کاربردی نمیکنیم!
سلام بر قرآن که سورۀ الرحمن دارد و سورۀ الرحیم ندارد و سلام بر قرآن امیرالمؤمنین(ع) و سلام بر ریاضی!
هر چند که آچار فرانسههایی همه کاره و قویتر از "توهّم" دارم و لیکن وقت ظهور آن هنوز نرسیده!
ممنون از مقالات زیباتان ممنون از اینکه هستید . ممنون از افرادی مثل شما که شهامت سخن گفتن و قلم روان دارند. پاینده باشید . متاسفانه مدیران ما در اکثر موارد نه تنها شایستگی پست خود نیستند بلکه مانند اهن ربا بوفالوهایی رو دور خود جذب می کنند که توان پرواز نداشته باشند و بیشتر از مشکلات ناکارآمدی شخصی خودشان افراد دور و بر شان مشکل سازند. کاش اگر مدیری شایسته نبود و احسای کرد که شایسته نیست و شهامت رها کردن موقعیت را هم نداشت شعور این را داشته باشد که افراد کوتوله را دور برو خود جمع نکند و تصمیمات را بر اساس بوفولوهای دور و برش نگیرد.
من شخصا همه چیز را اول مدیون صدای معلم
هستم و بعد مدیون همراهی بزرگوارانی چون
شما که مایه ی دلگرمی اید. نوشتن برای بنده
هنری است ارثی ، اما بیداری و رشد این هنر سالها خفته، در این سایت و با همکاری صمیمانه ی مدیر
محترم سایت ممکن گردید.در حد توان و
سواد تلاشم را می کنم که عمرم به بیهودگی
سپری نشود. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
از لطف حضرتعالی سپاسگزارم .
همکار ایده پرداز محترم ، متوجه
منظورتان نشدم . تشکر
برایتان ایراد بگیرم ، اما انسان حقی هم به نام
زندگی کردن دارد . تمامی بزرگان و اندیشمند شاید
بجز بوعلی سینایی که می دانم ، از لذت زندگی بی بهره نبوده اند.
زندگی به تنهایی زیبایی های بسیاری دارد که نفس
کشیدن و دوست داشتن و معنویت از جمله زیباترین ترانه های زندگی است.
لطفا یادداشت آتی بنده را راجع به ارزشمند بودن
زندگی مطالعه نمایید که عنوان کامل را ننوشتم.
تمامی مفاهیم را با مصادیق قرآن مقایسه کنید.
و برای همین در همه چیز توهم را حس می کنید.
چون واقعیت های دنیوی اکنون جامعه ما کمتر با
نشانه های الهی قرآن منطبق است.
تکلیف مسلمان نسبت به فقر ، جهل ، تبعیض،
بی عدالتی چیست؟! مگر ما به آن عمل می کنیم؟!
پس تضاد و یا تناقض حاصل می شود و دو دنیا
از هم فاصله ی نجومی می گیرد .
بنده را ببخشایید. از بحث با حضرتعالی ، بدون
تعارف علیرغم بیسوادی لذت بردم. پاینده
باشید و سربلند. عزت زیاد.
این صحبتها چیه، شما بزرگوارید و اندیشمند.
این جمله را هم داشته باشید: الناس اعداء ما جهلوا
مردم دشمن آن چیزهایی هستند که نمیدانند
بی نهایت از لطف حضرتعالی سپاسگزارم. شنیدن
این موارد از چون شمایی خردمند ، ارزشمند است.
اما من باور دارم که فقط یک دبیر ساده و معمولی بازنشسته ام. چون کارهای بزرگتر از دستم برنمی آید. سپاس و باز سپاس.
هرگز تغییر نمییابند:
برترین خردمندان و پستترین بیخردان!
ارنست همینگوی
عطش قدرت، خطرناک ترین پدیده خود سری مدیر است.