در یک مجمع بینالمللی فرهنگی چارهای جز سخنرانی و اظهار فضل نداشتم. مقدمهای چیدم و عقده دل را گشودم.من میخواهم به عنوان عضو کوچکی از جامعههای فرهنگی جهان، سخنانی تلخ بر زبان آورم و از گرداندگان تعلیم و تربیت جهان شکایت کنم.
یکی از شعرای نامدار ایران میگوید «از دشمنان شکایت برند به دوستان، چون دوست دشمن است شکایت کجا برم؟»
مردم کرهی خونآلود خاک، هیچگاه روی آسایش ندیدهاند. این مردم گمراه و مظلوم، یا همیشه با هم در جنگ بودهاند و یا در تدارک جنگ، فقط تعلیم و تربیت باید و میتواند به چنین وضع اندوهباری خاتمه دهد. شمار سالها و قرنهای صلح و صفای این مردم، بهمراتب کوتاهتر و کمتر از سالهای جنگها و خونریزیها بوده است.
با این همه خونریزی و کشتار، حیرتآور است که چگونه رنگ آبهای روی زمین، آبهای رودها، دریاها و اقیانوسها آبی مانده است.
ما هماکنون در همهجا، با یکدیگر در جنگیم و یا داریم آمادهی جنگ میشویم.
من همهی زمامداران، فلاسفه و بزرگان دنیای کنونی را متهم میکنم که تعلیم و تربیت را خوار و بیمقدار و کم و کوچک شمردهاند و به همین دلیل، جنگ را بر صلح چیره ساختهاند، باید این بنا فرو ریزد و شالودهی دیگری استوار گردد. باید دست به دامن معلم برگزیده و هوشمند شویم. او را خشنود و راضی نگاه داریم و از شمار معلمانی، که این شایستگیها را ندارند بکاهیم و آنان را به کارهای دیگر بهگماریم و به خاطر داشته باشیم، که در امر تعلیم و تربیت، ارزش کیفیت، بهمراتب بالاتر از کمیت است.
تعلیم و تربیت امروز جهان، ما را به سوی جنگهای بزرگ دیگری میکشاند.
نگاهی به سلاحهای جهان، از بمبهای ویرانگر بزرگ، تا اسباببازیهای کوچک کودکان، نشان میدهد که ما با شتابی عجیب، فاصلهی بین گلستان حیات و گورستان نیستی را میپیمائیم.
دنیای ما، دنیای جنگجویان و فاتحان است. افتخارات بزرگ گیتی نصیب ماجراجویان، دیوانگان و خونخواران میشود.
کار انسان ستمدیده و ستمکش، در نتیجهی نقایص دستگاههای تعلیم و تربیت، به جایی رسیده است که در اغلب نقاط جهان، پدران و مادران، نامهای جنگجویان خونآشام را برای فرزندان خود انتخاب میکنند.
من ساکن شهر شیراز، شیراز شهری است در جنوب ایران. دو شاعر بینظیر پرورده است، به نامهای سعدی و حافظ. این دو شاعر، محبوبیت و شهرت جهانی دارند.
در چنین شهری، که بیش از یک میلیون نفر جمعیت دارد، یک مرد و یک پسر، به نام سعدی یا حافظ، وجود ندارد. ولی در هریک از کوچهها و خیابانهای آن، دهها چنگیز، تیمور و هلاکو، از سر و کول هم بالا میروند. جنگجویانی که هزاران هزار مادر را داغدار ساختهاند. جنگجویانی که از کلهها، منارهها ساختهاند. جنگجویانی که خیلی آسوده و راحت، فرمانهای قتلعام مردم بیگناه شهرها را صادر کردهاند. این قساوتها و ستمها همه از کمبودها و اشتباهات تعلیم و تربیت سرچشمه میگیرد.
باید فلسفهی کنونی آموزش و پرورش گیتی، زیر و رو شود. باید به فیلسوفان گذشته درود بفرستیم و در انتظار بزرگان دیگری باشیم.
یکی از مهمترین دلایل این شکست عظیم و اندوهبار را در این میدانم که در دنیای کنونی، معلمان احترام کافی نمیبینند.هنگامی که حرفهی شریف و عزیز معلمی، عزت کافی نیافت و نداشت. هوشها و استعدادهای گرانبها را از دست میدهد. من همهی زمامداران، فلاسفه و بزرگان دنیای کنونی را متهم میکنم که تعلیم و تربیت را خوار و بیمقدار و کم و کوچک شمردهاند و به همین دلیل، جنگ را بر صلح چیره ساختهاند، باید این بنا فرو ریزد و شالودهی دیگری استوار گردد
در هیچ یک از کشورهای گیتی، احترام و عزت معلم، به اندازهی افسر، مهندس، طبیب، بازرگان، کشتیگیر، دونده، قاضی، وکیل عدلیه، دلال و سیاستمدار نیست. جهان و اولیای جهان باید هوشمندترین فرزندان خود را برای آموزگاری، دبیری و استادی اطفال خود، برگزینند.
هنگامی که شغل نجاتبخش معلمی، نتواند هوشها، قریحهها و استعدادها را جلب و جذب کند؛ کار به همینجا میکشد که کشیده است. من در این زمینه گفت و گوی فراوان، با این و آن داشتهام.
میگویند شمار معلمان زیاد است. افزایش حقوق و دستمزدشان به حدود پزشک و مهندس، ارقام نجومی میطلبد. میگویم: چنین افزایشی، به یک دهم ارقام نجومی هزینههای جنگی و تجهیزات ارتشی، نمیرسد و فراموش نکنیم که اگر برگزیدگان شایسته و راضی را به شغل معلمی، به کار گماریم ریشههای پلیدی میخشکد.
اختلافات قوی، خصومتهای نژادی، تعصبهای ملی و تاریخی، از میان میرود، غائلهها و فتنههای پرخرج فرو مینشیند و راه برای نیکبختی انسان هموار میگردد.
بههرحال باید دست به دامن معلم برگزیده و هوشمند شویم. او را خشنود و راضی نگاه داریم و از شمار معلمانی، که این شایستگیها را ندارند بکاهیم و آنان را به کارهای دیگر بهگماریم و به خاطر داشته باشیم، که در امر تعلیم و تربیت، ارزش کیفیت، بهمراتب بالاتر از کمیت است.
نداشتن مدرسه، بیزیانتر از داشتن مدرسهی عاطل است. کیفیت کم و مطلوب، بهتر از کمیّت زیاد و نامطلوب است. مدرسهای که کار نمیکند و کارنامه میدهد، مدرسهای که به تعصب دامن میزند، مدرسه نیست، زندان کودکان است. چه بهتر که فرو ریزد و زندانیان کوچک و خردسال را آزاد سازد.
نظرات بینندگان
زنده یاد محمد بهمن بیگی ( پدر آموزش عشایر ایران ):
« آری از پشت کوه آمده ام؛
چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد
برای عشق، خیانت کرد؛
برای خوب دیده شدن، دیگری را بد نشان داد؛
و برای به عرش رسیدن، باید دیگری را به فرش کشاند…؛
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم؛
می گویند: « از پشت کوه آمده! »…؛
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم
و تنها دغدغه ام
سالم بازگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد
تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ!…. »
آری اگر بهمن بیگی نبود، بسیاری از متخصّصین رشته های مختلف برخاسته از ایل قشقایی در استان فارس هنوز چوپان بودند!
« زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد. »
روحش شاد و یادش گرامی باد.
پیروز و سربلند باشید.
نکته ای که برای من بسیار جالب است ، یکسان بودن شرایط
و پتانسیل آموزش و پرورش در دهه های بسیار دور با اوضاع
امروز سنخیت معناداری دارد. و به باور باید برسیم که در کشور
ما آموزش و پرورش ، هیچگاه جایگاه رفیعی نداشته است و
همیشه مغفول نگه داشته شده است !! اما تا کی !! روحش شاد.