صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

عبدالله افراسیابی / معاون پرورشی دبیرستان های تهران

سلسله مباحث اندیشه ؛ انسان بر فراز افلاک (3)

عبدالله افراسیابی صد هزار پرده دارد حسن دوست /  می کند هر پرده آوازی دگر

با صد هزار جلوه برون آمدی و من /  با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

در باب انسان، هر فیلسوف و متفکری از قدیم الایام تاکنون بنا به ظرفیت ذهنی و فکری خود داد سخن داده و به پرواز عرفانی، عقلانی، عاطفی و کلاسی مبادرت ورزیده و به مصداق هر کسی از ظن خود شد یار من .... به شناخت و معرفت نائل شده و به مسند قضاوت و حکم نشسته است و کلا و یا اکثرا وامدار یکدیگرند. کمتر فیلسوفی است که از "مثل" افلاطونی و یا افلاطون متاثر نباشد همین طور از ارسطو، سقراط و یا ما قبل آنان.

انباذ قلس یا همان امپیدوکلس معروف شاگرد لقمان و لقمان نیز شاگرد داود نبی بود. همان امپیدوکلسی که به قول استاد حسن زاده آملی از اساتید پنجگانه عالم فلسفه بوده است.همین نظریه معروف و مهم عرفانی وحدت وجود که شاعران بزرگ قدیم و جدید و امثال حافظ ، مولانا عراقی  و جامی و عرفا و فلاسفه ای نظیر محی الدین عربی را به یدک می کشد و دارای ابعاد و مضامین و محتوی عمیق و گسترده ای است و برخی لفظ همه خداگرایی را پیرامون آن (وحدت وجود) مطرح و عنوان نموده اند و وجود حقیقی را خدا دانسته و تمام هستی های دیگر به منزله سایه های هستی او هستند یعنی وجودهایی ضعیف و وابسته اند، بی ارتباط با افکار برخی متفکران قدیم هندی و یونانی  نظیر خود افلاطون و افلوطین و بعدها ابن عربی نبوده و به قول یکی از متفکران و اندیشمندان بزرگ و مولف کتاب با ارزش و غنی کلیات فلسفه، در عصر جدید با روخ اسپینوزا فیلسوف هلندی قرن17 وحدت وجودی بود.اندیشه وحدت در فلسفه کانت نیز وجود داشت. این فکر به وسیله فلاسفه مکتب رمانتیک یا فیلسوفان مکتب انکارگرایی آلمان- یعنی فیخته ، شلینگ، هگل و شوپنهاور رنگی تازه گرفت.

نمی خواهیم به اصطلاح معروف از آب کره بگیریم اما با جرات می توان مدعی شد در بسیاری از موارد این برداشت ها، استنتاجات و محدودیت های ذهنی و عقلی و یا سلیقه ای است که منجر به قضاوت عجولانه و گاها نقیض و یا متضاد با اصل واقع و حقیقت پیرامون یک فیلسوف و متفکر و جامعه شناس و یا سیاستمدار قدیم و جدید می شود.

یادم نمی رود یکی از به اصطلاح متفکران و سخنورانی که بنا به دلائلی تغییر موضع داده و شاید نه از راه صداقت و اخلاص به اظهار اندیشه و نظر می پردازد حملاتی سخت به یک متفکر و اندیشمند و مهاجر و مجاهد فی سبیل الله و جامعه شناس  و اسلام شناس و ادیان شناس مرحوم و شهید پرداخت و این در حالی بود که از یک سوی بسیاری از ابعاد فکری و فلسفی و جامعه شناختی آن سفر کرده و استاد دانشگاه را ادراک نمی کرده و در آن قد و قواره ای هم نبود که مثلا به جای نقد، به فحاشی و حمله مبادرت ورزد و از سویی خود و بسیاری دیگر از بزرگان سیاست، اقتصاد، حکومت، فلسفه، جامعه شناسی، دین و مذهب شناسی و غیره وامدار اندیشه های آن فقید بوده و هستند و خود این فرد مورد نظر هم از آبشخور اندیشه های او ارتزاق نموده است. این همه در حالیست که مورد هجوم واقع شده از سوی آن فرد.

مرحوم دکتر علی شریعتی یک چهره بزرگ و فراموش ناشدنی وطنی، منطقه ای و جهانی است و بی عقلی و حماقت است که هر کسی که از راه می رسد به مفاخر ملی – دینی و مذهبی خود این گونه بتازد و دشمن را شاد نماید. همچنین فرد یاد شده در سخنرانی دیگر به فیلسوفی به نام اسپینوزا آنچنان تاخت که گویی خود بیشتر از او می فهمد و یا استادی به کودک خرده می گیرد و انگار آن فیلسوف غربی فردی ملحد، فاسد و منحرف و بی کله و ببو بوده است ؟!

حال آن که همین اسپینوزا اگر چه مثل خیلی از بزرگان عالم اندیشه و فلسفه دارای برخی اشکالاتی بوده مع الوصف فردی متأله، خداشناس، پاک، دلسوز، متفکرو محبوب بوده است. صرف جبرگرا بودن و یا نسبی گرا بودن فرد دال بر مادی و یا ضد خدا بودن او نمی باشد! جمله ای که مدعی پیرامون آن اندیشمند مطرح می کرد در قوطی هیچ عطاری یافت نمی شود. بیچاره مستمعان که به صرف اعتماد به فرد تمامی سخنان را می پذیرند ؟!

اسپینوزا هرگز نگفته که وقتی پای علم به میان آمد، مذهب و خدا و ماوراءالطبیعه باید بساط خود را برچیند و با هنر نمایی علم، متافیزیک به عصر پیشا - علم برگردد! خود جمله قوانین لایتغیر طبیعت و یا آزادی از هوی و هوس از سوی اسپینوزا و تکیه بر اعتدال، کمال یا بی توجه به معنویت و ماوراءالطبیعه دال بر دانا بودن و خداشناس بودن او می باشد. آیا موج اخلاقی از این بهتر که او می گفت:" از آنجا که انسان در خود کمالی می یابد و سعادت خود را در رسیدن به آن می بیند، می توان گفت: آنچه انسان را به آن کمال نزدیک می سازد خیر محسوب می شود و آنچه آدمی را از آن دور کند، شر به شمار می آید."

در عبارات این حکیم و فیلسوف، همانا زندگانی با راهنمایی خرد و مطابق با اصول خرد است. از این بالاتر و باطل السحر افراطیون این جمله آقای اسپینوزا است که می گفت:" انسان باید نیروی تفکر خود را تقویت کند تا به بالاترین مرحله و مرتبه معرفت، یعنی معرفت شهودی و علم حضوری برسد. زیرا در این مرحله است که انسان به هر چیز بنگرد، آن را مظهر ذات حق (خدا) می داند، خود را با خدا یکی می بیند، همواره شاد است و همه را دوست دارد. آن کس که به چنین مرتبه ای رسید، زندگی او حکیمانه است. چنین شخصی به مرحله کمال رسیده و کیمیای سعادت را یافته است.

این یک اصل و قاعده همگانی و اخلاقی و عرفی پذیرفته شده است که از هر کس به اندازه ظرفیت وجودی و شرایط زمانی ، مکانی و حتی جغرافیایی، تاریخی اش ولو به طور نسبی بایستی انتظار داشت و غیر از معصومین همگان کم و بیش نقص و نقصانی دارند. در همین نظریه سودگرایی که به عنوان یک نظریه اخلاقی در تاریخ تفکر بوده و سابقه ای طولانی دارد و هنوز هم مورد قبول بسیاری از فلاسفه آمریکایی و انگلیسی است نقطه نظرات مثبت و مفید قابل توجه یافت می شود ؛ حال لیبرالیست ها و کاپیتالیست ها برخی نظرات این مکتب را مصادره به مطلوب کرده اند قابل انکار نیست مع الوصف جرمی بنتام و جان استوارت میل و دوستانشان مطالبی عنوان کرده اند که ضمن نقد پذیر بودن برخی از آن نکات، حائز نقاط و نکات ارزنده ای نیز می باشد. این نظریه ضمن این که تاکید می کند انگیزه و نیت عامل عمل مهم نیست معتقد است که موارد زیادی دیده شده است که در آن ، انسان ها بر مبنای بهترین انگیزه و نیت عمل می کنند، معذلک نتایج عمل آنها ویرانگر و  موحش است. فی المثل هیتلر با انگیزه ای خیر و با آرزوی سروری آلمان و ملت آن، جنگ را آغاز کرد و پنداشت با کشتن یهودیان می تواند به هدف خود برسد، اما نتیجه آن ویرانی و تباهی آلمان بود. بنابراین آن چه مهم است نتیجه عمل است و چنانچه اثرات سودمند یک عمل بیش از آثار زیانمند آن باشد آن عمل صواب (خیر) است، و در غیر این صورت خطا (شر) است.

بنتام می گفت باید عملی را برگزید که خوشی و سود ناشی از آن بادوام تر باشد و افراد بیشتری را شامل گردد و از اعمالی که نتیجه آنها رنج است دوری گزید. جان استوارت میل معتقد بود که انگیزه نیکوکاری اکتسابی است. ابتدا حس همدردی- که شاید فطری باشد – انسان را از خوشی دیگران شاد می کند. به تدریج بر اثر تجربه، ملکه نیکوکاری در انسان به وجود می آید و آدمی درمی یابد از آن جا که مجبور است در اجتماع زندگی کند، خیر و خوشی او در خیر و خوشی دیگران است. بدین ترتیب، انسان به غیر خواهی روی می آورد و خواهان خوشی همگان می شود و سرانجام این حس غیرخواهی به جایی می رسد که شخص به خاطر دیگران از سود خویش نیز می گذرد و باور می دارد که باید انسان بود.

بخش اول

بخش دوم

شنبه, 19 ارديبهشت 1394 19:38 خوانده شده: 2137 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + 0 0 --
جمشید 1394/02/20 - 16:16
انشالله فانی نیز به خاط معلمان از سود وزیر بودن خویش بگذرد و رها کند
پاسخ + 0 0 --
غلام 1394/02/23 - 22:16
استاد:هرانسانی درهستی منحصر به فرد است.هرعقلی وهر فکری وهرذهنی می تواند بیاندیشدوانتخاب کند.صرف داشتن یک عقیده نمی شودبه دیگران تاخت.زیبایی جهان وخیر آن درتکثر است.اگرخدامی خواست می توانست همه را یک جور خلق کند
ولی نکرد.پس توهین وتکفیر کردن به دیگر اندیشه هادردی را دوا نمی کند .باید به همه اندیشه احترام وفرصت اظهاروجود داد.

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور