در عصر کنونی داشتن مدرسه و تحصیلات یکی از نشانه ها و شاهراههای دست یافتن به توسعه یافتگی است. شناسنامه هم به عنوان مدرک هویت ملی هر شخصی برای تثبیت و دفاع از بدیهی ترین حقوق شهروندی اش محسوب می گردد. متأسفانه برخی از آن ها صرفاً به ماشین امضا و تلفن گویای تبدیل شدند که خود را تنها پاسخ گوی مقامات بالا، نهادها و اداره های هم طراز می دانند
اپیزود اول
اوایل مهرماه 96 پس از تعطیلی مدرسه به همراه یکی از همکارانم گشتی گذرا به چند روستای لب مرزی محل خدمتمان داشتیم. مناظر زیبای طبیعی، چشم اندازها روح نواز، درختان گردوی پر پشت و انبوه و... خستگی ناشی از جاده های باریک ،پر پیچ وخم و پر از سراشیبی و سربالایی را از تن رهگذران به در می کرد و به سفر در دنیای خیالات و رؤیاهای سیر ناپذیر دعوت می نمود.
راستی اگر این موهبت خدادای در یک کشور توسعه یافته یا اصلاً نقطه دیگری از سرزمین ایران قرار داشت مردمانش دارای چه سطحی از امکانات، رفاه،اشتغال و... می شدند؟ این پرسش کلیدی ذهن هوشیار و وجدان بیدار هر تازه واردی را به خود مشغول می نماید.
به هرحال بگذریم، به روستای« ساوان تازه» واقع در نقطه صفر مرزی شهرستان سردشت رسیدیم. روستای به نسبت پر جمعیت و بافت ساختمان ها که اکثراً به شکل معماری جدید و شهرنشینی شبیه بودند تا سبک روستایی سنتی.
طبق گفته ساکنان چیزی حدود 30 و چند سالی از عمر تشکیل روستا که حاصل جمع شدن و مهاجرت چند روستای دیگر است نمی گذرد.
در انتهای روستا ساختمان کاهگلی و قدیمی که دارای پرچم و تابلو و تقریباً لب جاده بود، میخ کوبم نمود. با نزدیک شدن به آن متوجه شدم که این ساختمان دبیرستان دوره متوسطه دوم احسان ساوان جدید است. با همکارم وارد ساختمان شدیم مدیر دبیرستان هنوز حضور داشت ولی دانش آموزان نبودند.کل مساحت ساختمان اتاق و هال مانندی که به دو کلاس تبدیل کرده بودند و پستوی هم که به اصطلاح اتاق مدیر،محل استراحت دبیران، آبدرخانه، اتاق مشاور و.... بود. در مورد پیگیری موضوع از مراجع ذی صلاح پرسیدم. بعضی از این افراد روندهای پر پیچ و خم اداری، علافی ها چند ساله و جواب های سربالا را دلایل به نتیجه نرسیدن ذکر نمودند
سقف ساختمان چوبی و داری ارتفاع بسیارکم (به طور که در روز روشن بدون لامپ دید واضحی نخواهی داشت)، بام ساختمان کاهگلی، سوخت ساختمان بخاری نفتی ، سرویس بهداشتی یک باب و فاقد حیاط- حیاط که هیچی اصلاً زمین مسطحی هم نداشت که بخواهی صفی،مراسم صبحگاهی، ورزشی و... در آن برپا کنید- بود. در یک کلام یکی از قدیم ترین و بدقواره ترین ساختمان های روستا می توان محسوب نمود.
جالب است یادآوری شود در قرن بیست و یکم و عصر حاکمیت رسانه ها قرار داریم ،سر و کارمان با نظام آموزشی است که ادعای هوشمند سازی کلاس های درس، خداحافظی با بخاری های نفتی ، مدارس کپری و کاهگلی، ایمن سازی ساختمان های آموزشی،توانمد سازی آینده سازان، طرح تحول بنیادین، چشم انداز بیست ساله، به روز سازی دانش معلمان و... دارد.
اینکه با کدامین آزمایشگاه، کتابخانه، سالن امتحانات، اتاق سمع و بصری، مشاوره تخصصی،کلاس کنکوری و معلم تخصصی و... که حقوقی مسلم و طبیعی هستند. دانش آموزان این نوع مدارس باید با فارغ التحصیلان مجتمع ها و مدارس مجهز به به روز ترین امکانات و با شهریه چندین میلیونی و دارای برند و آوازه رقابت کنند و به عبارتی با غول بی شاخ و دُم رقابت کنکوری سرشاخ شوند، قضاوت را در این مورد به شعورمخاطبان و مسؤولان با وجدان وا می گذاریم.
نگارنده به عنوان یک معلم به جای مسؤولان به اصطلاح پرکاری که متأسفانه برخی از آن ها صرفاً به ماشین امضا و تلفن گویای تبدیل شدند که خود را تنها پاسخ گوی مقامات بالا، نهادها و اداره های هم طراز می دانند و گاهاً شرکت مداوم شان در مراسم های مرتبط و نامرتبط همچنین حضور فیزیکی مستمر در جلسات به نشانه فعال بودن، متعهد و وفادار بودن تلقی می شود، خلاصه در آن روز با تمام وجودم در مقابل این دانش آموزان دل پاک و ساده ای که چشم امیدشان به دهان و کردار ما دوخته شده است، احساس شرمندگی نمودم. لازم به یادآوری است که روستای مذکور دارای 2000 متر زمین اهدایی جهت احداث مدرسه می باشد و چشم به راه همّت مسؤولان و خیّران صادق و دلسوز است.
اپیزود دوم
به همراه دو تن از همکاران خردادماه 97 برای بار دوم گذرمان به همان منطقه ای که قبلاً توصیفش کردیم افتاد. این بار هم متأسفانه با مصیبتی دیگری نهفته در لایه های زیر پوستی این منطقه روبه رو شدیم. به هنگام دیدار با خانواده «خال مینه» این پیرمرد هفتاد ساله متوجه شدیم که ایشان هنوز فاقد شناسنامه می باشند. از پسرشان که به ظاهرکلاس دوم بود پرسیدم مدرسه و درس خواندن را دوست دارد؟ پاسخ داد آموزگار مدرسه را دوست دارم ولی چون شناسنامه ندارم به من کارنامه نمی دهند. این پاسخ دردناکش کنجکاوم نمود تا پرس و جو نمایم که چند نفر دیگر در این روستا و منطقه فاقد شناسنامه و مدارک هویتی هستند؟ به طور تقریبی مطلع شدیم که در این روستا و منطقه حدود بیش از پنجاه نفر شناسنامه ندارند.
«پور همین» شیر زن هفتاد و چند ساله می گوید؛ ما سه تا خواهر بودیم هیچ کدام شناسنامه نگرفتیم ، تنها به برادرمان شناسنامه دادند.
ایشان که چند مریضی دارد ولی متأسفانه فاقد هرگونه مدرک هویت قانونی از جمله دفترچه خدمات درمانی می باشد.
«پور خدیجه» شیر زن دیگری است که ایشان هم شناسنامه ندارد. وی به دلیل نداشتن شناسنامه حتّی نتواسته از حقوق قانونی پسرش که شهید شدند بهره مند گردد.
«آمنه» خاتون دیگری ست که ایشان هم از درد دیسک کمر ،آسم و... می نالد و شناسنامه و دفترچه خدمات درمانی ندارند و زیر بار هزینه های سنگین درمانی کمر همّت مرد خانواده خم گشته است. اگر بخواهیم افراد دیگری به این مجموعه اضافه نمائیم، لیست بلند بالای خواهد شد.
روستای مذکور دارای 2000 متر زمین اهدایی جهت احداث مدرسه می باشد و چشم به راه همّت مسؤولان و خیّران صادق و دلسوز است شاید باورش سخت باشد که چندین جوان این منطقه نتواستند به دلیل نداشتن شناسنامه حتّی یک کلاس درس هم بخوانند و یا اگر کسانی هم موفق شدند چند کلاسی را به صورت فوق العاده به مدرسه بروند فاقد هر گونه مدرک تحصیلی هستند.
از جمله مشکلاتی که اشخاص فاقد شناسنامه با آن ها روبه رو هستند موارد زیر را می توان بر شمرد؛ راه ندادن بچه هایشان به مدارس به دلیل نداشتن شناسنامه این مصیبت با نسل های بعدی هم همراه گشته است، فاقد هر گونه دفترچه خدمات درمانی و حمایتی می باشند، اکثر این خانواده که از قشر آسیب پذیر،ضعیف و کم درآمد جامعه هستند به دلیل نداشتن مدارک هویتی ، نهادهای حمایتی مثل کمیته امداد ، بهزیستی و... نمی توانند آن ها را تحت پوشش خود قرار دهند،تمام هزینه های درمانی شان در صورت بیماری آزاد حساب خواهد شد، از یارانه و هر نوع سبد حمایتی کاملاً محروم هستند، هیچ نوع معامله ای به صورت رسمی نمی توانند انجام بدهند گاهاً از حقوق ارثی خود هم به دلیل نداشتن مدرک اثبات کننده محروم می گردند.
ذکرتمام پیامدهای این مصیبت باور نکردنی و امّا واقعی خارج از توان این نوشتار است و آنچه اشاره گردید تنها مشتی از خروار بود.
در مورد پیگیری موضوع از مراجع ذی صلاح پرسیدم. بعضی از این افراد روندهای پر پیچ و خم اداری، علافی ها چند ساله و جواب های سربالا را دلایل به نتیجه نرسیدن ذکر نمودند و برخی هم حتّی نداشتن هزینه های امور جاری تشکیل پرونده از جمله رفت و آمدهای بی شمار، انواع آزمایش های ژنتیکی،نداشتن سرپرست کاربلد و پیگیر و... را به عنوان دلیل عقب ماندگی کارشان برشمردند.
نکته قابل تأمل به ویژه برای مسؤولان ذی ربط این جاست در دنیای کنونی اگر کسی به کشوری غیر از کشور خود پناهنده شود. بعد از مدتی سکونت در آن کشورمقصد می تواند دارای مدارک هویتی و شهروندی جدیدگردد. بچه هایش به ویژه می توانند به راحتی ادامه تحصیل دهند و از تمام مزایای شهروندی بهرمند گردند.
واقعاً جای بسی تأسف و درد مندی است که چیزی قریب به چهار دهه از عمر تأسیس نظام جدید درکشور ما می گذرد. هنوز میلیون ها نفر از شهروندان این دیار طبق اعلام های رسمی به ویژه در مناطق مرزی مانند سیستان و بلوچستان،کوردستان ، غرب کشور و... در حسرت کسب ابتدایی ترین مدرک هویتی خود وامانده اند. باور کردنی و قابل پذیریش نیست، در کشوری که زاده شده ای و در دامنش بزرگ گشته ای، سرو روی، ریش و گیسوانت سفید برف نمایی امّا برای اثبات تابعیتت در بلاتکلیفی سرگردان بمانید.
مسؤولان دلسوز قوای سه گانه، سایر نهادها و ارگان!
دفاع از حقوق شهروندی و تلاش جهت تثبیتش نیاز به داد و فریاد، طومار نوشتن و اعلامیه ندارد. سرسوزنی وجدان بیدار خود را اگر هنوز نمی از آن باقی است بخارانید.
سری برگردانید ! کوچه اثبات این ادعا همین نزدیکی ست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
آموزش و پرورش واقعی به حال خود رها شده و دولت و مجلس در عمل توحهی به این سازمان ندارند
فقط یک سری بله قربان گو در وزارتخانه دورهمی به ابداع طرح بی نتیجه مشغولند و علی برکت الله از طرحهای پوشالی و دهن پرکن
بخش دوم فرماشات شما که گریزی هم به حاشیه آن موضوع
داشتید اینکه مملکت ما برای هر تبعه ای امکانات فراهم میشکد از عراقی و افغان و...
ولی مدیران بی لیاقت برنامه ای برای هموطنان اصیل خودمان ندارند
چه معنی دارد ژنتیک و...بگیرند روستایی هست فرزندان این روستا پدر و مادر و اقوام دارند آیا اقرار آنها به فرزندها بنامهای فلان و فلان کافی نیست؟؟؟
باید نشست و گریه کرد به حال و روز خودمان
مدیران نالایق ننگ برشما