«کار» و «دانش»، دو مقوله ای هستند که جایگاه و پایگاه رفیعی در ادبیات و معارف ما دارند اما در عمل انگار به اختصاص دادن چندرشته به آنها در قالب هنرستانی به همین نام بسنده کرده ایم.جامعه به پخته و آماده خواری عادت کرده است و برای همین است که به آنها که واقعا کار می کنند و یا دانش انتقال می دهند، جز در حد تعارف و تشکر و آن هم در دقیقه نود، توجه ندارد.
همین امروز که روز معلم است و دیروز که روز کارگر بود، شاهد مثال خوبی برا یاین ادعاست.تلاقی این دو روز در تقویم سرشار مناسبت ما، یادآور اهمیت کار و دانش است.قشر معلم و کارگر در جامعه وضعیت و سرنوشت مشابهی دارند؛ هر دو به واسطه ی جمعیت زیادی که دارند از یک پتانسیل اجتماعی قوی برخوردارند که معمولا موی دماغ دولت ها شده اند.
میزان دستمزد و درآمد هر دو تقریبا هم اندازه است، هر دو از فرق قائل شدن در حقشان با دیگر حقوق بگیران دولتی می نالند که خود منجر به وجود فقر بین شان شده است، هر دو مطالبات و توقعات بسیار و مشابه از دولت ها داشته و دارند،انتظارات و اعتراضات هر دو اغلب شنینده نشده یا بد شنیده شده است و به جای آن که مشکلات شان یک بار برای همیشه حل و فصل شود، به آنها برچسب نچسب معاند و مخالف و اخلال گر زده شده است و برای همین برخی از نمایندگان هر دو قشر در بند و بلای زندان و تبعید گرفتار آمده اند.
با وجود آنکه روز کارگر، جهانی و روز معلم، ملی است اما به واسطه ی همین همسویی آنها در رنجبری و محرومی است که به طور ناخواسته ای یادکرد سالانه شان در کنار هم قرار گرفته است.گویی هر دو درد مشترک دارند و الا چرا نباید در حوالی یکی از این دو روز، روز پزشک یا مهندس، واقع بشود؟! دیگر باید بدانند که یارکشی های جماعت اصول گرا و اصلاح طلب در بزنگاه انتخابات و وعده های آن چنانی آنها، نمی توانند گره از کار فروبسته شان بگشاید
اما تنها کابینه ها نیستند که با ناکارآمدی شان در تامین منابع لازم نتوانسته اند یا نخواسته اند برایشان کاری کارستان بکنند. تنها دولت ها نیستند که هر دو قشر را به عنوان پیاده نظام های مملکت فرض کرده اند که مستمندی و دردمندی، باید عادت معمول شان باشد.مهم تر از این، آن چه روز و روزگار معلم و کارگر را تیره کرده است، فرایند «توسعه» است. دولت ها سوار بر اسب سرکش توسعه شده اند. توسعه، ظاهری فریبنده ، اما باطنی عاری از عدالت دارد.توسعه، ارتباطات را راحت می کند، پدیده قاچاق را آسان می سازد،جنس خارجی را آزاد و زیاد می کند، کالای ایرانی را نابود می کند و در مجموع کارخانه ها را تعطیل و کارگر را بیکار می کند و در درازمدت ، فرهنگ کار را از جامعه زایل می سازد.
توسعه، در هیئت فناوری، مدرسه ها را هوشمند اما بی روح می کند، برای معلم، نقش جایگزین ایجاد می کند، برنامه درسی را با کتاب های کمک درسی نابود می کند،به جای عدالت آموزشی، تجارت آموزشی را رواج می دهد،نسل محصل را به «مد» معتاد می کند، به جای الگوهای دینی و ملی، الگوهای نوینی ردیف می کند، بچه ها را در انظار والدین، کالای و سرمایه هایی نظیر زمین و باغ معرفی می کند از آنها نباید جز به سودآوری و دکتر و مهندس شد نشان قانع بود، به این ترتیب ، تیشه به ریشه ی کار فرهنگی می زند و در عوض یکسری تزئینات مبلمان شهری را در هئیت فرهنگ سرا و مدارس غیرانتفاعی و دانشگاه های مدرک فروش، تعبیه می سازد و جمع آنها را در نگاه خلق الله خوش باور، کار فرهنگی جلوه می دهد.
راست گفته اند که کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من. گفتن ندارد اما دیگر زمان آن فرارسیده است که معلمان و کارگران دلسوز و وظیفه شناس باور کنند که نباید بیش از این به معجزه ای امیدوار باشند یا به اقدام و عمل مسئولانی عاجزتر از خودشان دلخوش باشند.
دیگر باید بدانند که یارکشی های جماعت اصول گرا و اصلاح طلب در بزنگاه انتخابات و وعده های آن چنانی آنها، نمی توانند گره از کار فروبسته شان بگشاید. شاید تا پیش از سلطه ماشین و حضور فناوری می شد به عنایت و حمایت کاربدستان دلخوش بود اما در این روزگار خالی از آب و بودجه و منابع لازم، دیگر نمی توان و نباید زیاد چشم انتظار ماند.
با این همه نباید ناامید شد. هنوز آن چه جامعه را قوام و دوام می بخشد، کار و دانش است و هنوز آن چه ما را به ماندن و ادامه دادن دلگرم می کند، سرنوشت آینده ی ایران و ایرانی است. برای همین بازهم قدرت و ظرفیت هر دو بی بدیل و تعیین کننده است، چرا که هر دو برخاسته و وابسته به جان و روح آدمی و به ویژه معلمان و کارگران است و برگ برنده هنوز نزد آنهاست.
احیای دو پرنده نیمه جان ( کار و دانش) در آسمان فرهنگ ایران، به میزان ایمان و انگیزه هر ایرانی برای اعتلای آزادی و آبادی آن بستگی دارد.حال و هوایی که در آن هم هر دو قشر، قدر و منزلت خویش را سربلند نگاه دارند تا دیگران آنها را بهتر و بیشتر ببینند و اهمیت شان را برای بازسازی این فرهنگ به گل نشسته بفهمند و ... نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
دیگر حقوق و مزایای معوقه و وضعیت معیشتی مهم نیست.
این یک اصل در نظام های سرمایه داری مثل ایران است.
معلمان هم همینطور. باید تلاش کنند و زحمت بکشند و مجری بخشنامه ها و اوامر مافوق خود باشند.دیگر وضعیت معیشت و بی عدالتی در پرداختها اصلا مهم نیست.کشور در حال مبارزه اقتصادی است و تنها معلمان و کارگران باید این بار را به دوش کشند و بقیه ی آقایان عند ربهم یرزقون اند..!
والا دولت روحانی مردمو خشکونده.
آخه آخوند رو چه به اقتصاد و مملکت داری.؟!
حرمت امامزاده را متولیش نگه میدارهو ........
در مدرسه محل کارم دیروز چیزی دیدم که گفتم برای خاطره اینجا بنویسم
دانش اموز سالهای گدشته یک همکار براش شیرینی اورده بودن و امدن دیدنش . ان همکار هم شیرینی رادر دفتر مدرسه گداشت و رفت کلاس
مدیر و خواهر زاده ش بیرون بودن و امدن شیرینی را دیدن و خواهر زاده میر که البت همسر استاد دانشگاه ازاد و علوم سیاسی شهرستان هستن و از خانواده مایه دار شهرستان . شیرینی را ریختن تو کیسه نایلون و داد دست مشاور که فامیلشان هستن و بردن خونه . و جالبتر مشاور مدرسه میگفت بچه ها میبینن و لی خانم باکلاس و همسر استاد علوم سیاسی میگفت بدار زیر لپ تاپ معلوم نباشه
روز معلم مبارک
اولا:دنیا به سمت فناوریهای نوین می رود و نفرمایید که هوشمندسازی مدارس را بی روح می کند. باید با دنیای پرشتاب امروزی همگام بود.
دوما.مقایسه امنیت شغلی و ساعت کاری و حقوق و مزایای معلمان با کارگران گرانقدر قیاس مع الفارق است و وضع معلمان خیلی بهتر است.
سوما.باید این واقعیت را پذیرفت که اگر کسی به دنبال زندگی مرفه و پول باشد هرگز نباید سمت معلمی و حتی استادی دانشگاه باشد.و حتی هشتاد درصد کارمندان دولت هم وضع خوبی از لحاظ مالی ندارند. پول جای دیگری است.