سعدی آموزگار سازگاری است. او در هر چیز کمالی مییابد و از هر چیز لذتی میجوید و با هر وجودی صنمی دارد؛ جز فقر که در «جدال با مدعی» در دیباچۀ گلستان با آن درمیآویزد. گشته است و در متون دینی، آنچه به کار زندگی خوش و پیراسته میآید، به نثر دلکش و نظم دلاویز درآورده است. از فرهنگ عامه، خردمندیهای آن را در قاب توجه نشانده و میراث گذشتگان را رنگ و روی انسانی داده است. به جهان خرم از آن است که جهان خرم از اوست، و همه را جویای یار میبیند و مشتاق دوست. از نظامیه به شیراز که بازمیگشت، نوید داد که «مفتی ملت اصحاب نظر بازآمد» نه دانشآموختهای از آن جماعت «که نظر حرام بکردند و خون خلق حلال.»
سازگاری سعدی، نه از روی بیمزاجی است؛ از سر خردمندی و دانایی است. میداند که همۀ رودهای عالم را آبهای نرم و زلال در زمین سخت و در دل صخرههای بدقواره شکافتهاند. میداند که زندگی کوتاهتر از آن است که از درخت ستیز، برگ و بار گیرد.
سعدی سوهان ذوق بر نوک تیزیهای حیات میکشد، نه بر کنارههای آن که برندهتر شود. دیدۀ پاک و خطاپوشش، در هر خاری گلی میبیند و در حافظۀ چوب، بيشۀ شور ابدی.
سازگاری سعدی، رندی حافظ و تیزبینیهای مولانا، بر فارسیزبانان جهان گوارا باد.
کانال یادداشت ها
نظرات بینندگان
امروز می زیستند چه اوضاع و اجوالی
داشتند؟ قدر مسلم چون ارزشهای
امروز با دیروز فرسنگ ها متفاوت
است پس شعر یا تعهد آنان نیزمتفاوت
می شد.
یا چرا زمانه دیگر آبستن سعدی و
حافظ و....... نمی گردد؟ چرا؟!!